۱۳۹۲ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

پراتیک (5)


پروفسور دکتر دیتر ویتیچ
برگردان شین میم شین

ب  
 پراتیک به مثابه معیار حقیقت احکام

1
·        ملاک صحت هر حکم (جمله، اندیشه، نظر)، انطباق آن با واقعیت عینی ئی است که حکم در باره اش صادر می شود.

2
·        اگر حکمی با واقعیت عینی مورد نظر انطباق نداشته باشد، این امر دلیل بر بطلان و نادرستی آن حکم خواهد بود.

3
·        فلسفه های ماقبل مارکسیستی و غیر مارکسیستی هرگز قادر به تعیین قاطعانه ملاک و معیار حقیقت نبوده اند.

4
·        حتی متفکران دوره ماقبل مارکسیستی که در رابطه با تعریف حقیقت، موضع ماتریالیستی داشته اند، در رابطه با مسأله ملاک و معیار حقیقت دچار اشتباهات ایدئالیستی گشته اند.
·        بدین سان است که فویرباخ معیار حقیقت هر حکم را در میزان پذیرش آن از سوی انسان های دیگر می داند.

5
·        تعیین معیار حقیقت از این دست همان قدر ناکافی است که معیارهای زیرین ناکافی اند:

الف
·        قلمداد کردن بدیهیت به عنوان معیار حقیقت  

ب
·        قلمداد کردن خالی از تناقض منطقی بودن احکام و یا پیوندهای حکمی به عنوان معیار حقیقت  

6
·        صرفنظر از اینکه معیارهای یاد شده برای اثبات صحت خود به معیارهای دیگر نیاز دارند، نارسائی آنها قبل از همه از آن رو ست، که آنها بر خلاف درک ماتریالیستی حقیقت، وسیله ای برای انطباق حکم با واقعیت امر عینی مورد نظر عرضه نمی کنند.
7
·        این معیارهای حقیقت و معیارهای مشابه فقط یک جنبه رابطه حقیقت را، یعنی فقط جنبه مربوط به شعور را در نظر می گیرند.

8
·        ضمنا طبیعی است که هیچ حکمی را نمی توان منفصل از شعور و بدون واسطه و میانجی با واقعیت عینی مقایسه کرد.

9
·        مقایسه هر حکمی با واقعیت امر مورد نظر به واسطه و میانجی نیاز دارد و پراتیک نقش واسطه و میانجی را در این میان به عهده می گیرد.

10
·        پراتیک جریان عمل مادی ئی است که بوسیله شعور هدایت می شود و ضمنا در آن (در رابطه با مقایسه با واقعیت عینی) پیش بینی در باره واقعیت امر تغییریابنده نیز وارد می شود، البته تا آنجا که جریان عمل مادی یاد شده (قاعدتا) منطبق با پیش بینی مربوطه صورت گیرد.

11
·        عمل مادی یاد شده که بیانگر پیش بینی مربوط به واقعیت امر تغییریابنده است، باید به عنوان عامل مادی برای تأثیرگذاری واقعی بر واقعیت امر عینی و مقایسه حکم ذاتی خود با آن مناسب باشد.

12
·        اگر عمل مادی واقعیت امر عینی را در مطابقت با پیش بینی مورد نظر تغییر دهد، آنگاه آن بمثابه معیاری خواهد بود، برای کشف انطباق حکم نهفته در عمل (حکمی که این عمل بیانگر آن است) با واقعیت امر عینی، یعنی معیار حقیقی بودن آن حکم خواهد بود.

13
·         لنین به پیروی از هگل و در چالش همزمان با او می نویسد:
·        «نتیجه هر کردوکاری، محک شناخت سوبژکتیف و معیار حقیقت، عینیت موجود است.»
·        «پراتیک ـ به این معنا ـ برتر از شناخت تئوریک است.
·        زیرا پراتیک نه تنها اعتبار عام را بر دوش دارد، بلکه اعتبار واقعی بودن بیواسطه را نیز.»
·        (لنین، «مجموعه آثار»، جلد 38، ص 210 و 204)  

14
·        کشف پراتیک ـ به عنوان معیار علمی، تعیین کننده و کافی برای صحت احکام و پیوندهای حکمی از هرنوع ـ از سوی مارکسیسم ـ لنینیسم دارای اهمیت عظیم عملی و نظری بوده است.

15
·        این امر اهمیت خود را بخصوص در مبارزه بر ضد ایدئولوژی بورژوائی نشان می دهد.

16
·        بکمک این کشف، اثبات قطعی بطلان هرگونه اگنوستیسیسم (ندانم گرائی) و ایدئالیسم ذهنی امکان پذیر می گردد.

·        مراجعه کنید به اگنوستیسیم، ایدئالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری.

17
·        البته باید میان پراتیک ـ به عنوان معیار مارکسیستی ـ لنینیستی حقیقت ـ و سودمندی ـ به عنوان معیار فلسفی ـ ایدئالیستی حقیقت ـ از سوی پراگماتیسم تفاوت اکید قائل شد.

الف
 ویلیام جیمز (1842 ـ 1910)
روانشناس، فیلسوف پراگماتیست آمریکائی
مؤسس روانشناسی آمریکائی
استاد دانشگاه هاروارد
آثار:
پراگماتیسم: نامی جدید برای طرز تفکر های قدیم
معنای حقیقت
·        ویلیام جیمز سودمندی را معیار حقیقت می داند:
·        «اگر ثابت شود که اندیشه های تئولوژیکی (فقهی، مذهبی)  برای زندگی واقعی سودمند اند، پراگماتیسم آنها را به دلیل مفید بودن شان حقیقی خواهد دانست.»

ب
·        در مکتب پراگماتیسم، احکامی از قبیل «خدای واحدی وجود دارد» و یا «خدا قادر است، کریم است، بر همه چیز واقف است و غیره» مورد مطالعه، بحث و بررسی قرار نمی گیرند.
·        بلکه صرفا به دلیل سودمندی شان برای گروه های اجتماعی معینی (مثلا برده داران، فئودال ها و سرمایه داران)، ادعا می شود که این احکام حقیقت دارند.

ت
·         صحت و سقم این احکام البته (و حتی قبل از تولد جیمز) بواسطه پراتیک جامعه طبقاتی تعیین شده است و ضمنا نقش اجتماعی مذهب نیز برملا گردیده است.

پ
·        پراگماتیسم برای اثبات صحت هر حکم به بررسی آن حکم نمی پردازد، بلکه تفسیری از آن ارائه می دهد و بر مبنای تفسیر خود (مفید یا مضر بودن آن برای گروه اجتماعی معینی) حقیقت و یا بطلان آن حکم را نتیجه می گیرد.

ث
·        احکام پراگماتیستی در باره سودمندی احکام مذهبی، در واقع، فرقی با خود این احکام ندارند.

ج
·         در این گونه موارد ما با احکام کاملا متفاوت سر و کار داریم که درباره موضوعات کاملا متفاوتی صادر می شوند و از این رو بطرق مختلف نیز مورد آزمون و آزمایش و بررسی قرار می گیرند.
·        یکسان قلمداد کردن این دو نوع حکم امکان آن را پدید می آورد که هر حکم دلبخواهی باطل و نادرست به عنوان حکم حقیقی جا زده شود، اگر در بطلان و حقیقت ستیزی آن نفعی برای کسی نهفته باشد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر