۱۳۹۲ اسفند ۹, جمعه

چاله ها و چالش ها (431)

 
 سی امین سالروز تیرباران ناخدا افضلی و همرزمانش
از فرماندهی ی نیروی دریایی ایران تا چوبه دار
سرچشمه:
اخبار روز

م. تلنگر
زنده یاد اش جاودان باد

تاریخ که بر باد رود رنج و سرورش
نازد ـ  بسزاوار ـ  به گردان غیورش

یک گرد که در معبد تاریخ، فنا گشت
همپایه همی دان به هزار و به کرورش

فیلسوف مظلوم ایران زمین
 احسان الله طبری ساروی

·        این عکس ناخدا و آن عکس غروب خورشید در سمت راست همین صفحه، برای من یکی است.
·        گویی هر یک نماینده ی دیگری است.
·        غروب خورشید در «آشوراده» را می گویم. 
·        دقیق به یاد ندارم، مدت ها قبل از دستگیری مرد بود، که یکی از رفقا را در خیابان دیدم، سخت نگران او بود.

·        گفتم:
·        « مگر چه شده!؟ »

·        گفت:
·        « مرد دارد خود را معرفی می کند..»

·        گفتم:
·        «چطور!؟ »

·        گفت:
·        «مگر مصاحبه ی دیروز اش را نخواندی؟»

·        گفتم:
·        «نه»

·        گفت:
·        «تیتر های «نامه ی مردم» را یکی یکی می شکافد، فقط دیگر نامی از آن نشریه نمی برد!
·        ولی خواننده به وضوح می بیند که با چه کسی طرف است..»

·        گفتم:
·        «من نمی دانم، مرد جایگاه مهمی در کشور دارد.
·         شاید دلایلی داشته باشد.
·         ولی سخت نگران شدم، چون گوینده ی آن سخن انسان بسیار دقیقی بود.»

·        دیرتر که فاجعه رخ داد، دیدم گویی هیچ دلیل خاصی نداشت.
·        آن جان نازنین، با یاران خود، غریبانه و بسیار آسان به جوخه ی آتش سپرده شد.
·        تنها دلیل اش   شاید این بود که آن عاشق ایران و نگران آینده ی میهن، به تنها چیزی که نمی اندیشید، همان جان خود اش بود.

·        خوب است از زنده یاد کاستور گیلک (منصور) هم یادی بکنم
·        همیشه با افتخار نام فامیلی ناخدا را کامل تلفظ می کرد و می گفت:

«ناخدا افضلی خوشکَه بیجاری»

آرمان

·        مهدی پرتوی عضو کمیته مرکزی حزب توده که همه اعضای نظامی و غیره نظامی حزب را به دستگاه اطلاعاتی رژیم تحویل داد، هنوز در تهران زندگی می کند و این حزب جرئت نداشت که با او تسویه حساب کند
·        فرمانده نیروی دریائی و بقیه اعضای نظامی دوست او جانانه از رژیمی که اعدامشان کرد، حمایت کردند و این را نمی شود با هیچ منطقی توضیح داد
·        او نمی توانست آنقدر ناگاه باشد، وقتی خود شاهد سرکوب مردم ترکمن و کرد بود  
·        او می دانست که با یک رژیم ضد مردمی و ضد انسانی همکاری می کند و در بهترین شکل خیلی باید ساده بوده باشد که بعد از شاهد بودن به اعدام هزاران جوان هنوز انتظار داشت که آدمکشان رژیم با او بهتر رفتار کنند
·        مسئولیت قتل او و دوستانش مطمئنا با رژیم آدمکشان است
·        اما حزبی که او به آن تعلق داشت نیز خطاکار بود


مسعود بهبودی
فرو خلید در دلم، غمی که نیست مرهمش

  
·        آرمان جان (بر وزن پویان جان اسماعیل جان)

·        برای درک بعضی چیزها به حداقل دانش تئوریکی نیاز مبرم هست:

1
·        اولا می توان از پدیده ای دفاع کرد، بدون آنکه از خود آن پدیده دفاع شود.

2


·        ما از خاستگاه و پایگاه طبقاتی آرمان جان خبر نداریم، اهل تخیل و پیشداوری هم نیستیم، ولی روزی روزگاری استالینی بود که زاد روزش را سعید سلطان پور جانی گرامی می داشت.

3



·        از قضا همین استالین با هیتلر معروف که باند جنایتکارش  در روز روشن سندیکاهای کارگری را به آتش می کشید و کمونیست ها را هزار هزار به اردوگاه های وحشت می فرستاد، در همین حیص و بیص پیمان صلح بست.

4


·        علاوه بر او، مائو نامی هم بود که با قاتل بی شرم کمونیست ها از جمله نامزد شخص شخیص خویش، پیمان وحدت عملی ـ نظامی آنتی میلیتاریستی (ژاپن) بست تا بعد از بیرون راندن اجنبی، حساب جنایات چیانکایچک و کومینتانگ را کف دست خون آلودش گذارد و گذاشت.

5
·        نتیجه اش تشکیل جمهوری خلق چین است که کماکان خار چشم دشمنان «بی همه چیزان» مولد همه چیز جهان است.

6
·        دیدن فرم نمودین چیزها هنر نیست.
·        هنر کشف ماهیت نامرئی آنها ست.

7
·        این حرف ها البته بدان معنی نیست که حزب توده مرتکب خطاهای خطیری نشده است.
·        خطاهای حزب توده تحلیل شده اند، می شوند و خواهند شد.

8
·        انتقاد از خود روی دیگر مدال انتقاد از غیر (انتقاد اجتماعی)  است:
·        دیالک تیک انتقاد از خود ـ انتقاد اجتماعی 

·        به قول حریفی:
·        دیالک تیک «خودستیزی»  و طبقه حاکمه (حاکمیت)  ستیزی

9
·        اما برغم همه این خطاها، خریت ها، ساده اندیشی ها و ساده لوحی ها، تف توده و حزب توده بر همه احزاب و جریانات سیاسی و شخصیت ها از هر طبقه و فرقه و دسته و هسته شرف داشته است.

10


·        ایکاش هم اکنون هم حداقل یک جوانشیری، مهرگانی، شهبازی ئی و غیره ای وجود می داشت.

سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد
بسان شعله، کاشکی قلندری در آمدی

فرو خلید در دلم، غمی که نیست مرهمش
اگر نه خار او بدی، به نشتری در آمدی
(سایه)

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر