۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

سیری در شعری از مرتضی محسنی (1)

مرتضی محسنی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
مرتضی محسنی
 
فرمان نمی برم!
تقدیم به خسرو صادقی بروجنی که این روزها در سوگ هم خانه وهم نشینش است.

·        فرمان نمی برم!

·        به آسمان تیره چشم نمی دوزم
·        چارنعل تاختن سرمایه را
·        به تماشا نشسته ام

·        و تکاپوی زبان برهنه
·        و پویش سر و دست،

·        باور داشتن به وجود کیفر
·        کیفر تاریخی ی جماعتی دوچهره

·        مردانی بی رؤیا
·        بانیان رنج.

·        در این گذار
·        سلاح
·        زنگار وعظ  چشم پوشی از بدی
·        و نیکی به همسایه

·        خرافه ی تکافوی ورد و ذکر
·        در تاریکی و با تاریکی

·        و حدیث نفس
·        و پرستش موهوم
·        و تنهائی راهبانه نیست.

·        من ـ نه گویان ـ می جنگم
·        با سلاحی نقره فام
·        از یگانگی دوزخیان زمین
·        واز یاد رفتگان

·        و چراغی که زمین خوردگان را
·        در دور آخر بازی
·        از جذبه های نگاه
·        و ماورا تن
·        و دایره اتفاق
·        خواهد رهانید.
پایان

میم

·        نعمت بی بدیلی است  آشنا شدن با شاعری بشردوست و با اندیشه های ارجمندش، آنهم در روزگاری تیره تر از تیره.

·        در فهم این شعر زیبا چند سؤال داشتیم:

1
«و حدیث نفس
و پرستش موهوم
و تنهائی راهبانه نیست.»

الف
و حدیث نفس

·        مفهوم «حدیث نفس»، اشاره به نفس اماره و لوامه است؟

ب
و تنهائی راهبانه نیست.
·        «و تنهائی راهبانه ی نیست»
·        خوانش ما درست بوده؟
·        منظور از «نیست» همان پوچی (نیهل) است؟

2
« باور داشتن به وجود کیفر
کیفر تاریخی ی جماعتی دوچهره
مردانی بی رؤیا
بانیان رنج.»

·        منظور از جماعتی دوچهره، بی رؤیا و بانیان رنج، اعضای طبقه حاکمه بوده؟

·        خیلی ممنون

شاعر

·        اشاره به "راه ها" و یا بیراهه هائی بوده که در هنگامه شکست و نا امیدی به آن ها پناه برده می شود:
·        «حدیث نفس، پرستش موهوم، تنهائی راهبانه»، هر کدام پناهگاهی است که مقهور شدگان بدان می خزند.

·        اما "تنهائی راهبانه "درست است و نه «تنهائی راهبانه ی نیست.»

·        نمی دانم شاید در نوشته اول من "ی" اضافه به کار برده ام؟

·        برداشت پایانی شما درست بوده است.  
میم
در این گذار
سلاح
زنگار وعظ  چشم پوشی از بدی
و نیکی به همسایه

خرافه ی تکافوی ورد و ذکر
در تاریکی و با تاریکی

و حدیث نفس
و پرستش موهوم
و تنهائی راهبانه نیست.

·        نه، شما «ی» اضافی بکار نبرده بودید.
·        حالا فهمیددیم.
·        «نیست»  بدین طریق به همه مفاهیم فوق نسبت داده می شود:

سلاح ما «زنگار وعظ  چشم پوشی از بدی
و نیکی به همسایه
خرافه ی تکافوی ورد و ذکر
در تاریکی و با تاریکی
و حدیث نفس
و پرستش موهوم» نیست.

·        قبلا چنین خوانده بودیم.

·        ولی آنچه که ما را به تردید در صحت خوانش خویش افکنده بود، مفهوم وعظ  « چشم پوشی از بدی و نیکی به همسایه» بود. 

·        البته اگر رادیکال بیاندیشیم، حق با شما ست.
·        ما بر این اندیشه رانده بودیم که وعظ «چشم پوشی از بدی و نیکی به همسایه» را ما هم ـ در تحلیل نهائی ـ نمایندگی می کنیم.

·        یعنی در گنجینه هنجارهای ما هم، همین هنجار البته با محتوای غنی تری و در فرم دیگری حضور دارد.

·        ما شعور اجتماعی ماقبل را (که ادیان آسمانی نیز فرمی از آنند) نفی دیالک تیکی می کنیم.

·        تفاوت نفی دیالک تیکی با نفی عریان، نفی مکانیکی، تخریب و امحاء و نابودی از زمین تا کهکشان است.
·         
·        نفی دیالک تیکی ـ همانطور که بی تردید می دانید ـ یعنی حفظ، توسعه، تحکیم و گسترش فراگیر جنبه های مثبت و بالنده و هومانیستی آنها و دور ریختن جنبه ها و جوانب منفی، مرده، میرنده و ارتجاعی انها.  

·        «چشم پوشی از بدی و نیکی به همسایه» البته با فرم  و محتوای غنی تر و عمیقتری در هنجارهای ما هم وجود دارد.

·        به این دلیل بود، که خوانش خود از این بند شعر را مورد تجدید نظر قرار دادیم.
·        خوب شد که پرسیدیم.
·        خیلی خیلی ممنون
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر