۱۳۹۱ مرداد ۲۰, جمعه

تدارک تئوریک توضیح «تئوری شناخت» (45)

شناخت (معرفت) (3) (بخش آخر)
پروفسور دکتر الفرد کوزینگ
برگردان شین میم شین

• کلیه مفاهیم شناخت ایدئالیستی به جدا کردن شناخت از موضوع واقعی آن، یعنی واقعیت عینی می پردازند.

1

• شناخت اما از محرکه معرفتی ـ عرفانی نشأت نمی گیرد.

2

• شالوده و نیروی محرکه تعیین کننده شناخت را پراتیک اجتماعی تشکیل می دهد.

3

• پراتیک و نیازمندی های عملی انسان ها و قبل از همه نیازمندی های تولیدی آنها سمت و سوی توسعه شناخت را تعیین می کنند، وظایف اساسی آن را معین می سازند و پراتیک، وسایل مادی (ابزارها، دستگاه های علمی) لازم را برای انجام این وظایف فراهم می آورد.

4

• شناخت اشیاء طبیعی با خواص و قوانین طبیعی آنها، مهمترین پیش شرط لازم برای بخدمت گرفتن قوانین طبیعی است.

5

• شناخت قوانین توسعه اجتماعی امکان هدایت آگاهانه و برنامه مند روند حیات اجتماعی را پدید می آورد:

الف

• همه دانش ها ـ در تحلیل نهائی ـ مستقیم و یا باواسطه خادم این آماج اند.

ب

• همه دانش ها دو باره به دریای پراتیک می ریزند و در پراتیک درجه انطباق آنها با واقعیت عینی به محک زده می شود.

ت

• پراتیک آخرین و تعیین کننده ترین معیار شناخت است.

6

• شناخت واقعیت عینی بوسیله بشریت، روندی بغرنج، هزارچهره و طولانی است، که در جریان آن بطور لاینقطع تضادهائی پدید می آیند و حل می شوند، امکان انحراف و گمراهی وجود دارد، اما شناخت علیرغم کلیه دشواری ها به نفوذ ژرفتر و فراگیرتر در ماهیت و قانونمندی های طبیعت و جامعه منجر می شود.

7


• به قول لنین:
الف

• «شناخت نزدیکتر شدن جاودان و بی پایان اندیشه به ابژکت است.

ب

• انعکاس طبیعت در تفکر انسانی را نباید بمثابه روندی «مرده»، «مجرد»، بی حرکت، خالی از تضادها پنداشت.

ت

• انعکاس طبیعت در تفکر انسانی را باید در روند جاودان حرکت، پیدایش و حل تضادها دانست»

• (کلیات لنین، جلد 38، ص 185)
8

• راه شناخت ـ خواه راه روند شناخت منفرد و خواه راه مجموعه شناخت انسانی ـ از نمود به بود، از پدیده به ماهیت می گذرد، از جمع آوری، مقایسه و طبقه بندی فاکت ها آغاز می شود و به کشف روابط درونی، عام و ضرور و بالاخره به تشخیص قوانین حاکم خاتمه می یابد.

9

• شناخت در عین حال، عبارت است از روند دیالک تیکی اعتلا از مشخص به مجرد و از مجرد به مشخص عالی تر.

10

• شناخت در جریان توسعه خود به سدها برخورد می کند، سدهائی که تاریخا مشروط می شوند، سدهائی که وابسته به درجه توسعه نیروهای مولده و مناسبات تولیدی جامعه، بویژه وابسته به رشد ابزارها و دستگاه های علمی و وابسته به سطح موجود رشد علوم اند و بطور مداوم تغییر می یابند.

11

• در روندی بی پایان است که استقلال شناخت انسانی تحقق می یابد و تضاد موجود میان امکانات محدود شناخت و استعداد معرفتی بیکران انسانی حل و دو باره از نو برقرار می گردد.

12


• به قول کلاسیک های مارکسیسم، «و لذا می توان گفت که تفکر انسانی هم مستقل است و هم وابسته و توان معرفتی انسانی هم نامحدود است و هم محدود.

الف

• تفکر انسانی مستقل است و نامحدود، بدلیل استعداد ذاتی، حرفه، امکانات و هدف نهائی تاریخی.

ب

• تفکر انسانی وابسته است و محدود، بدلیل اجرای فردی و واقعیت منفرد مربوطه.»

• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 80)

13

• شناخت هرگز نمی تواند بطور قطعی به حقیقت مطلق فراگیر کلی دست یابد.

14

• شناخت از طریق دست یافتن مدام به حقایق نسبی تازه و تازه تر، می تواند به حقیقت مطلق نزدیکتر شود، بی آنکه بتواند بدان برسد.

15

• حقیقت مطلق در حقایق نسبی و با حقایق نسبی شناخته می شود.


مراجعه کنید به تصویر، تصویرتئوری، قابل شناسائی بودن جهان، پراتیک، حقیقت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر