• کلیه مفاهیم شناخت ایدئالیستی به جدا کردن شناخت از موضوع واقعی آن، یعنی واقعیت عینی می پردازند.
1
• شناخت اما از محرکه معرفتی ـ عرفانی نشأت نمی گیرد.
2
• شالوده و نیروی محرکه تعیین کننده شناخت را پراتیک اجتماعی تشکیل می دهد.
3
• پراتیک و نیازمندی های عملی انسان ها و قبل از همه نیازمندی های تولیدی آنها سمت و سوی توسعه شناخت را تعیین می کنند، وظایف اساسی آن را معین می سازند و پراتیک، وسایل مادی (ابزارها، دستگاه های علمی) لازم را برای انجام این وظایف فراهم می آورد.
4
• شناخت اشیاء طبیعی با خواص و قوانین طبیعی آنها، مهمترین پیش شرط لازم برای بخدمت گرفتن قوانین طبیعی است.
5
• شناخت قوانین توسعه اجتماعی امکان هدایت آگاهانه و برنامه مند روند حیات اجتماعی را پدید می آورد:
الف
• همه دانش ها ـ در تحلیل نهائی ـ مستقیم و یا باواسطه خادم این آماج اند.
ب
• همه دانش ها دو باره به دریای پراتیک می ریزند و در پراتیک درجه انطباق آنها با واقعیت عینی به محک زده می شود.
ت
• پراتیک آخرین و تعیین کننده ترین معیار شناخت است.
6
• شناخت واقعیت عینی بوسیله بشریت، روندی بغرنج، هزارچهره و طولانی است، که در جریان آن بطور لاینقطع تضادهائی پدید می آیند و حل می شوند، امکان انحراف و گمراهی وجود دارد، اما شناخت علیرغم کلیه دشواری ها به نفوذ ژرفتر و فراگیرتر در ماهیت و قانونمندی های طبیعت و جامعه منجر می شود.
7
• به قول لنین:الف
• «شناخت نزدیکتر شدن جاودان و بی پایان اندیشه به ابژکت است.
ب
• انعکاس طبیعت در تفکر انسانی را نباید بمثابه روندی «مرده»، «مجرد»، بی حرکت، خالی از تضادها پنداشت.
ت
• انعکاس طبیعت در تفکر انسانی را باید در روند جاودان حرکت، پیدایش و حل تضادها دانست»
• (کلیات لنین، جلد 38، ص 185)
8
• راه شناخت ـ خواه راه روند شناخت منفرد و خواه راه مجموعه شناخت انسانی ـ از نمود به بود، از پدیده به ماهیت می گذرد، از جمع آوری، مقایسه و طبقه بندی فاکت ها آغاز می شود و به کشف روابط درونی، عام و ضرور و بالاخره به تشخیص قوانین حاکم خاتمه می یابد.
9
• شناخت در عین حال، عبارت است از روند دیالک تیکی اعتلا از مشخص به مجرد و از مجرد به مشخص عالی تر.
10
• شناخت در جریان توسعه خود به سدها برخورد می کند، سدهائی که تاریخا مشروط می شوند، سدهائی که وابسته به درجه توسعه نیروهای مولده و مناسبات تولیدی جامعه، بویژه وابسته به رشد ابزارها و دستگاه های علمی و وابسته به سطح موجود رشد علوم اند و بطور مداوم تغییر می یابند.
11
• در روندی بی پایان است که استقلال شناخت انسانی تحقق می یابد و تضاد موجود میان امکانات محدود شناخت و استعداد معرفتی بیکران انسانی حل و دو باره از نو برقرار می گردد.
12
• به قول کلاسیک های مارکسیسم، «و لذا می توان گفت که تفکر انسانی هم مستقل است و هم وابسته و توان معرفتی انسانی هم نامحدود است و هم محدود.الف
• تفکر انسانی مستقل است و نامحدود، بدلیل استعداد ذاتی، حرفه، امکانات و هدف نهائی تاریخی.
ب
• تفکر انسانی وابسته است و محدود، بدلیل اجرای فردی و واقعیت منفرد مربوطه.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 80)
13
• شناخت هرگز نمی تواند بطور قطعی به حقیقت مطلق فراگیر کلی دست یابد.
14
• شناخت از طریق دست یافتن مدام به حقایق نسبی تازه و تازه تر، می تواند به حقیقت مطلق نزدیکتر شود، بی آنکه بتواند بدان برسد.
15
• حقیقت مطلق در حقایق نسبی و با حقایق نسبی شناخته می شود.
مراجعه کنید به تصویر، تصویرتئوری، قابل شناسائی بودن جهان، پراتیک، حقیقت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر