۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

هماندیشی با عاشق رهائی (2)

برای اینکه بتوانیم هم اندیشی داشته باشیم، برداشتم را به بحث می گذارم.
برای اینکه بتوانم عمق برداشتم را به بیان در آورم، فراز فوق را تغییر می دهم.
" پرنده ای که از صاحب کشتزار بترسد گرسنه خواهد مرد"
در جملهء اخیر ما با موجودی واقعی سر و کار داریم.
بنا بر این ترس از این صاحب کشتزار ترسی است منطقی.
اما در حکم بیان شده توسط چه گوارا، مترسک، لولوی سر خرمن است.
شبحی است در جلد واقعیت.
موجودی واقعی نیست.
ترس از آن ترسی است احمقانه!
بنا بر این نمی تواند خود امپریالیسم باشد.
بلکه شبح امپریالیسم است.
امپریالیسم برای ترساندن مردم از آن استفاده می کند.
مترسک نمایندهء پوشالی امپریالیسم است در شرائطی که امپریالیسم نمی خواهد و یا نمی تواند به علل عینی حضور داشته باشد.
شاید بتوان گفت مترسک حکومت های دست نشانده و ضعیفی هستند که بدون پایگاه مردمی بر مردم حکومت می کنند.
حکومت هایی که علیرغم ظاهر ترسناک خود، هیچ پایگاه نیرومندی برای ماندن و حکم راندن ندارند.
تنها کافی است چون پرنده ای هشیار از مترسک نهراسید.
خوشحال می شوم نقطه نظراتم را تصحیح نمایید.

حکم دوم
برای اینکه بتوانم عمق برداشتم را به بیان در آورم، فراز فوق را تغییر می دهم.
" پرنده ای که از صاحب کشتزار بترسد گرسنه خواهد مرد"
در این فرمولبندی، ما با موجودی واقعی سر و کار داریم.


• هگل و بعدها لنین بر کلنجار وسواس مند مفهومی تأکید داشتند، نه برای بازی با مفاهیم، بلکه به این دلیل که مفاهیم تصاویر چیزها، پدیده ها و سیستم های عینی ـ واقعی اند، حاوی محتوای عینی (اوبژکتیف) اند.

• از این رو، ما هم بالاخره باید روی مفاهیم و مقولاتی که بکار می بریم، باندیشیم.

• اکنون به عنوان مثال و برای تمرین هماندیشی، باید یادآور شد که صاحب کشتزار همانقدر واقعی است، که مترسک.
• از این رو، فرمولبندی عاشق رهائی و بیشک بسیاری از فرمولبندی ها خود ما باید تدقیق شوند.

• برای کشف صحت این نظر، بهتر است که به ضد دیالک تیکی مفهوم «واقعی» باندیشیم.

• راستی ضد دیالک تیکی مفهوم «واقعی» (رئال) چیست؟

• به احتمال قوی، ضد دیالک تیکی مفهوم «واقعی» (رئال) (real) باید «خیالی» (پنداری) (ایرئال) (Irreal) باشد.


• نه تنها چیزهای مادی واقعی (رئال) اند، بلکه چیزهای فکری هم می توانند واقعی (رئال) باشند.
• رئال (واقعی) به آنچه که بطور کلی وجود دارد، به آنچه که واقعا موجود است، اطلاق می شود.

• واقعی (رئال) می تواند از قرار زیر باشد:

1
واقعی (رئال) می تواند مادی باشد.
2
واقعی (رئال) می تواند فکری باشد.
3
واقعی (رئال) می تواند اوبژکتیف (عینی) باشد.
4
واقعی (رئال) می تواند سوبژکتیف باشد.

• مراجعه کنید به دیالک تیک رئال و ایدئال در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

حکم سوم
بنا بر این ترس از این صاحب کشتزار ترسی است منطقی.
اما در حکم بیان شده توسط چه گوارا، مترسک، لولوی سر خرمن است.

• ترس بنی بشر محروم از آگاهی از صاحب کشتزار به همان اندازه طبیعی و منطقی است که ترس پرنده محروم از «خرد» خاص پرندگان از مترسک!

• عاشق رهائی در کامنت بعدی یادآور می شوند که «اما همین معنای تحت اللفظی نادرست، باری بیش از معنای ظاهر را بر دوش حمل می کند.»

• ظاهرا حق با ایشان است.
• این خصلت همه ضرب المثل ها و کلمات قصار است که در ورای معنای ظاهری خود، بیانگر معنای بکلی دیگری و چه بسا ژرفتری اند.

• اکنون این سؤال پیش می آید که به چه دلیل ما ادعای چه گوارا را معیوب تلقی کرده ایم؟

• ایراد ما ـ قبل از همه ـ این بوده که جمله ایشان فاقد ساختار منطقی ـ تجربی است:
• ترس پرنده از مترسک، دلیلی تجربی و منطقی برای مرگ از گرسنگی نیست.

• این حقیقت امر را عاشق رهائی نه تنها تأیید می کنند، بلکه حتی با مثال تجربی دیگری، ژرفا می بخشند.

• تضارب فکری هر دو طرف را به تفکر ژرفتر و طاقتفرساتر و نتیجتا به کشف حقایق «حقیقی تر» وامی دارد.

• یکی از محسنات هماندیشی همین است!
• دوست کسی نیست که هندوانه زیر بغل آدمی دهد و هر یاوه او را تأیید کند!

• هر حکمی باید قبل از همه دارای ساختار منطقی باشد، در غیر اینصورت در و دروازه به روی اشاعه ایراسیونالیسم (خردستیزی) باز می شود.
• احتمالا خطاهای ساختاری ـ منطقی از این دست در ضرب المثل ها وجود ندارد.
• از این به بعد باید به این نکته توجه کنیم و صحت این حدس خود را به محک زنیم.

• مراجعه کنید به سلسله مقالات مربوط به ایراسیونالیسم (خردستیزی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


• ظاهرا نه در باره انقلاب کوبا تحلیلی علمی و همه جانبه صورت گرفته و نه در باره جان شیفته و شیدای رهائی ـ چه گوارا!

• به همان سان که در باره حزب توده و سرداران سلحشور آن از قبیل خسرو روزبه!

• یکی از مضرات اسطوره سازی همین است:
• اکنون نه کسی چه گوارا را بدرستی می شناسد و نه خسرو روزبه را!

• طنز مسئله اما همین جا ست که هر دو معروف خاص و عام اند!


حکم چهارم
اما در حکم بیان شده توسط چه گوارا، مترسک، لولوی سر خرمن است.
شبحی است در جلد واقعیت.

• مترسک برای پرنده ی ناتوان از »تفکر»، لولوی سرخرمن نیست و گرنه از ترسش نمی بایستی به مرگ از گرسنگی مجبور تلقی شود.
• مترسک حتی برای بنی بشر می تواند هراس انگیز باشد، اگر پشت سر مترسک طبقه اجتماعی معینی ایستاده باشد، اگر مترسک نماینده طبقه حاکمه باشد و لذا تجسم قدرت مادی طبقه ای باشد، اگر مترسک اهرم های فشار و سرکوب دولتی و ارگان های بظاهر غیردولتی را در اخیتار داشته باشد.

• عاشق رهائی به این حقیقت امر واقف اند و گرنه از «شبح در جلد واقعیت» سخن نمی گفتند.


حکم پنجم
اما در حکم بیان شده توسط چه گوارا، مترسک، لولوی سر خرمن است.
شبحی است در جلد واقعیت.
موجودی واقعی نیست.
ترس از آن ترسی است احمقانه!

• مترسک اما بر خلاف نظر عاشق رهائی، به هیچ وجه من الوجوه، موجودی خیالی نیست، بلکه سرتاپا رئال و واقعی است.

• و گرنه بنی بشر از موجودی خیالی ـ حداقل در عالم بیداری و هشیاری ـ هراسی به دل راه نمی دهد.

ادعای چه گوارا از این نقطه نظر نه اوبژکتیف، بلکه بکلی سوبژکتیف است، برای تهییج و بسیج توده ها!
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر