تحلیلی
از
دردی تو را دهد
زخمی تو را زند
جانکاه تر ز مرگ
خواهد زمانه گوهر یکتات بشکند
یا در ستوه آوردت
تا نهی ز کف
و آنگاه کار سترگ را
باور به خویش و پاکی پندار نیست، بس
شادان کسی که در دل ظلمتسرای جهل
در سوز خود به نور خرد یافت دسترس
معنی تحت اللفظی:
به خاطر مهره سرخ، دردی به نصیب می بری و زخمی بر می داری که جانکاه تر از مرگ است.
روزگار بی رحمانه یا مهره سرخت را، یعنی گوهر یکتای زندگی ات را درهم می شکند و یا چندان و چنان به ستوهت می آورد، تا از خیرش بگذری و قیدش را بزنی.
آنگاه، برای انجام کار سترگ اعتماد به نفس و نیت خیر کافی نخواهد بود.
خوش به حال کسی که در اعماق ظلمتسرای نادانی به ازای خودسوزی درونی به نور خرد مجهز شده است.
این بند شعر سیاوش سرشار از اندیشه است.
ژرف و زیبا و عمق ناپیدا ست:
مهره تجلیگاه دیالک تیک ها ست:
۱
آن مهره هر پلیدی و هر پستی
ناداری و ندانی و بیداد و بیم را
پیش تو
همچو نقش پدیدارمی کند
و این گونه
چشم های تو
بر درد روزگار
بیدار می کند.
مهره سرخ (جهان بینی پرولتاریا)
از
سوئی
جام جهان نما ست
و
سوبژکت
به برکت آن به ذات چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی نفوذ می کند و با تک تک دیالک تیک های ریز و درشت آن آشنا می شود
و
از خواب دیرین غفلت بیدار می گردد.
۲
آن می کند به کار که برخیزی
با اردوی ستم
تا پای جان بمانی و بستیزی
روح پس از کسب آگاهی به برکت جهان بینی فقط به کسب آگاهی قناعت نمی کند.
برای اینکه آگاهی پس از نفوذ در روح، آرام و قرار از روح سلب می کند و مادیت یابی خود را در عالم مادی می طلبد:
سوبژکت را وامی دارد که برخیزد و تا پای جان، با تجسم شر بستیزد.
۳
هر چند دل به خدمت کاشانه می نهی
اما جهان به پیش تو لشگر کند به صف
بر تیر هر بلا
آنک تویی هدف:
شمشیر می خوری
شمشیر می زنی
کسب جهان بینی پرولتاریا
سوبژکت را از قلمرو ملی خویش می کند و وارد عرصه بین المللی نبرد می سازد:
جهان در برابر سوبژکت مهره مند، لشکر آرائی می کند و او را آماج تیر هر بلا می سازد:
ساواک و ساواما، سیا و موساد در هیئت نوجوان ۱۸ ساله ای و یا سالخورد ۸۰ ساله ای،
خصم آشتی ناپذیر خود را کشف می کند.
مهر جاسوسی اردوی جهانی کار
را
بی تأملی حتی بر پیشانی اش می کوبد
و
چه بسا
دلیل انحراف ایدئولوژیکی او را در کله خرفت خرافی اندیش خود استخراج می کند و ننه بیچاره سوبژکت را به تختخواب سربازان بلشویکی می فرستد تا نطفه بلشویکی در بطنش بسته شود و فرزندی با مهره سرخ بزاید.
۴
دردی تو را دهد
زخمی تو را زند
جانکاه تر ز مرگ
سوبژکت مهره مند بدین طریق تحت زجر و شکنجه و آزار قرار می گیرد.
در آن واحد حس می کند که میلیون ها سوزن در کف پاهای آماس کرده اش فرو می روند و از خفت و نکبت روح ذلت تحقیر و توهین کشیده اش
شرم می کند.
مرگ در این حالت به آرزوئی دست نایافتنی بدل می شود.
پیاپی از خود می پرسد:
اینهمه زجر و شکنجه و تحقیر و تخریب جسمی و روحی برای چیست و هدف جلاد از دادن زجر چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر