۱۴۰۰ آذر ۱۰, چهارشنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) انسان (۱)

  Das Mensch

پروفسور دکتر گونتر هیدن

برگردان

شین میم شین

   

۱

·      انسان در تاریخ فلسفه به مثابه پدیده بیولوژیکی (تاریخی ـ طبیعی، حیوانی) و یا به مثابه پدیده اجتماعی (همبودساز، دولت ساز، فرهنگ ساز، کارگر و غیره) فهمیده می شود و همچنین  به مثابه موجود مذهبی ـ شخصی (اشرف مخلوقات، تصویر الهی، آمیزه ای از جسم و روح) و یا به مثابه موجود خردمند (قهرمان خرد، عالی ترین مرحله روح) تعریف می شود.

 

۲

·      شاخص های اصلی انسان در عوامل زیر جستجو می شود:

·      در روان، تفکر، کار، مصرف، اخلاق، قوای غریزی حیاتی وغیره.

 

۳

·      «انسان ها را می توان بنا بر شعور، مذهب و غیره از جانوران متمایز ساخت.

·      ولی انسانها به محض این که به تولید مایحتاج حیاتی خود آغاز می کنند (کاری که به وسیله سازمان جسمی آنها مشروط می شود)، به تفاوت موجود میان خود و جانوران پی می برند.

·      انسانها با تولید مواد غذائی خویش ـ به طور غیرمستقیم ـ خود حیات مادی خود را تولید می کنند.»

·      (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۲۱)

 

۴

·      از این رو، موجود انسانی نه یک فراورده طبیعی ساده، بلکه یک فراورده جامعتی است.

 

۵

·      به قول کلاسیک های مارکسیسم، «ماهیت انسانی اما انتزاعیتی که ذاتی تک تک افراد باشد، نیست.

·      ماهیت انسانی ـ در واقع ـ آنسامبلی از مناسبات اجتماعی است.»

·      (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۶)

 

(آنسامبل عبارت است از گروهی از اعضای مثلا ارکستر تحت رهبری رئیس ارکستر.

آنها هر کدام ساز خاص خود را می نوازند و یا آواز خاص خود را می خوانند، تا همه با هم سمفونی واحدی را تشکیل دهند.

مترجم)

 

۶

·       انسان را نمی توان موجود بیولوژیکی صرف و یا موجود جامعتی صرف تلقی کرد.

 

۷

·      جنبه بیولوژیکی و جامعتی حیات انسانی وحدت دیالک تیکی با هم دارند که در آن جنبه جامعتی نقش مهم و تعیین کننده به عهده دارد.

 

  (انسان به عبارت روشنتر، دیالک تیک طبیعی ـ جامعتی است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن جامعتی است.

   مترجم)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر