۱۴۰۰ دی ۳, جمعه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر» (۳۳)

 Siyavash Kasraei.jpg

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

آرش کمانگیر

(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)

 

آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست

بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح

باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز

 

·    صاحب نظر خوداندیشی طی کامنتی تفسیر دیگری از این بند شعر سیاوش ابراز داشته اند:

 

"آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست"

در اینجا منظور شاعر قهرمانان جان باخته‌ نیست؟

 

·    این ابراز نظر منطقی و مقبول در نهایت سادگی و صراحتش تأمل انگیز است:

 

 

۱

آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست

بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح

باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز

 

·    حدود ۵ سال از کودتای ارتجاعی ـ امپریالیستی می گذرد.

·    در این مدت جنبش انقلابی به طرز بی رحمانه ای سرکوب شده است.

·    کلیه دستاوردهای مادی و فکری توده های مولد و زحمتکش بازپس گرفته شده اند:

·    احزاب منحل و ممنوع شده اند.

·    سندیکاها و اتحادیه های زحمتکشان یدی و فکری و هنری نیز به همین سان.

·    فعالین صنفی و سندیکائی، فکری و فرهنگی یا بازداشت و چه بسا اعدام شده اند و یا پشیمان و تواب و منفعل گشته اند.

·    سرداران نبرد رهائی بخش پس از زجر و آزار بی حد و حصر، رسوا و چه بسا اعدام شده اند.

·    هنوز از صدمات مادی، فکری، انسانی، اخلاقی و فرهنگی وارده بر جامعه از سوی کودتا تحلیل و بررسی روشنی به عمل نیامده است.

·    در افکار عمومی صحبت از سر به نیست کردن دهها هزار تن از مبارزین توده ای از طریق پرتاب در دریاچه نمک و غیره بوده  است.

·    روی کار آمدن فوندامنتالیسم فئودالی ـ روحانی ارتجاعی مانع رو شدن دست دربار و امپریالیسم گشت.

 

·    چگونه می توان به دوست خوداندیش حق نداد؟

 

۲

آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست

بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح

باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز

 

·    مسئله ام این است که جمله بعدی از تضعیف سیاهی در مصاف با روشنائی سخن دارد.

·    این به معنی برقراری رابطه علی (علت و معلول) میان مرگ سرداران و طلوع صبح روشن است:

·    طبیعت و یا جامعه الماس گرانبهای اخترهای خود را فدا می کند تا بر سیاهی چیره گردد و دری از نور و روشنائی به روی خویش بگشاید. 

·    آره.

·    شاید حق با صاحبنظر خوداندیش باشد.

 

 

۳

باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز

 

·    تفسیر ما از ین مصراع در بخش قبلی هم نادرست و نادقیق بوده است.

·    منظور سیاوش احتمالا این است که باد، برف های سست پیوند تازه باریده و تازه نشسته بر روی تپه ها و بلندی ها را بر می دارد و بر پهنه دشت باز دامن البرز می افشاند:

·    بسان لحاف پر که کودکان در بازی های کودکانه از بالش ها در فضای اتاق می افشانند.

·    شاید سیاوش در اعماق ضمیر خود باد را به کودک بازیگوشی تشبیه کرده است:

·    باد بازیگوش!

 

۴

لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت درد آور

دو دو و سه سه به پچ پچ گرد یکدیگر

کودکان بر بام

دختران بنشسته بر روزن

مادران غمگین، کنار در

 

·    صبح به هر جان کندنی هم که بوده، سر زده، ولی لشکر ایرانیان پس از شنیدن اولتیماتوم دشمنان، دستخوش دلهره و اندوه اند و به دنبال چاره می گردند و به هماندیشی پرداخته اند.

·    درد و رنج مادران و پدران در روان حساس کودکان نیز منعکس شده است.

·    کودکان همیشه بسان اسفنج، شادی و اندوه بزرگان را در خود جذب می کنند و واکنش درخور نشان می دهند.

·    کودکان برای تماشای چاره جوئی بزرگان بر بام رفته اند، دختران از پنجره ها به تماشا ایستاده اند و مادران ـ غمزده و مغموم ـ دم در خانه ها نشسته اند.

·    روان جامعه در مجموع دچار تشنج مهیبی است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر