۱۴۰۰ دی ۶, دوشنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر» (۳۴)

 Siyavash Kasraei.jpg

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

آرش کمانگیر

(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)

 

۵

کمکمک در اوج آمد پچ پچ خفته

خلق چون بحری بر آشفته

به جوش آمد

خروشان شد

به موج افتاد

برش بگرفت و مردی ـ چون صدف ـ
 
از سینه بیرون داد

 

·    تصمیم نهائی گرفته شده است.

·    به همین دلیل سیاوش از گذار کیفی از پچ پچ درگوشی به واکنش عملی سخن می گوید:

·    اندیشه متشکله در روند هماندیشی درونی خلق در این بند شعر، توده اندیشه مند را به جنبش وامی دارد.

·    درست به همان سان که بنزین موتور ماشین را.

 

·    به همین دلیل است که گفته می شود:

·    اندیشه پس از نفوذ در توده به قوه ای مادی بدل می شود.

·    قوه مادی ئی که آرام و قرار از سوبژکت اندیشه مند سلب می کند و او را به جامه عمل پوشاندن بدان وامی دارد:

·    گذار از نظر به عمل، گذار از تئوری به پراتیک همین است.

·    دیالک تیک پراتیک و تئوری همین است.

 

·    مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری  

 

 

پراتیک

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3011

 

پایان

 

۶

·    کسانی که به اندیشه و نظر و تئوری کم بها می دهند و در توهمات ابلهانه خود آتش بس ایدئولوژیکی در مقیاس ملی و بین المللی (کشوری و جهانی) می دهند و شعار زیانبار «تفاوت در اندیشه ـ وحدت در عمل» را طوطی وش تکرار می کنند، یا نادان اند و یا عوامفریب.

·    توده بدون اندیشه، غول بی سر است.

·    توده بدون اندیشه رهائی بخش علمی و انقلابی به راحتی آب خوردن به لحاظ ایدئولوژیکی مسموم می شود و به دنبال هر جانی بالفطره عوامفریبی به راه می افتد و فاجعه می آفریند.  

 

۷

·    فراموش نباید کرد که هر تئوری (چه تئوری علمی و انقلابی و چه تئوری خرافی و ارتجاعی) به محض نفوذ در توده به قوه مادی بدل می شود.

·    عقب نشینی در میدان مبارزه ایدئولوژیکی و گذاشتن آن در اختیار طبقه حاکمه و در انحصار مطلق طبقه حاکمه، اگر نشانه خریت نباشد، نشانه خیانت به توده است. 

 

۸

برش بگرفت و مردی ـ چون صدف ـ
 از سینه بیرون داد

 

·    سیاوش در این بند شعر، خلق را به صدفی تشبیه می کند که دری در درون سینه خویش پرورده و در لحظه لازم بیرون می دهد تا به ایفای نقش خود بپردازد:

·    این بند شعر سیاوش از ارج و ارزش تئوریکی (نظری) غول آسائی برخوردار است.

·    سیاوش به هنگام سرایش این شعر حدود ۳۲ سال داشته است.

·    ولی علیرغم آن، از نبوغ نظری خارق العاده بهره مند بوده است.

·    تفاوت کیفی کار تربیت تئوریکی توده های حزبی در سال های قبل از کودتا و پس از آن، همین جا آشکار می گردد.

·    سیاوش در این بند شعر، دیالک تیک شخصیت و تاریخ (پله خانف) را به شکل دیالک تیک قهرمان و توده بسط و تعمیم می دهد و فاتحه بلندی بر تئوری فاشیستی نخبگان می خواند:

·    قهرمان در درون خلق تربیت می یابد و در لحظه لازم به اراده خلق بیرون می آید و نقش خاص خود را جامه عمل می پوشاند:

·    این بدان معنی است که در دیالک تیک شخصیت و تاریخ، در دیالک تیک قهرمان و توده نقش تعیین کننده از آن تاریخ (توده)   است.

·    این حقیقت امر مارکسیستی ـ لنینیستی را هم پله خانف می دانست و هم سیاوش.

·    یاد خروشان هر دو به یاد باد! 

 

·    اکنون این سؤال پیش می آید که چرا و به چه دلیل نقش تعیین کننده در دیالک تیک شخصیت و تاریخ و یا قهرمان و توده از آن تاریخ (جامعه و توده) است؟    

 

۹

·    برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش باید یک پله در نردبام مفهومی بالاتر رفت.

·    یعنی از خطه ماتریالیسم تاریخی پا به اقلیم ماتریالیسم دیالک تیکی گذشت.

 

ادامه دارد.

۴ نظر:

  1. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  2. خیال میک نید که خودتان علامه اید؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

      حذف
    2. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

      حذف