۱۴۰۰ آذر ۲۳, سه‌شنبه

زندگی مارکس و انگلس (۸۵)

  

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

  

فصل هفتم

در راه تشکیل حزب

 

۱

در جست و جوی راه مناسب

 

همانطور که لنین خاطر نشان می شود،

تئوری مارکس و انگلس

در همه زمان ها

«هرگز

آموزه (تعلیمات) مسلط و حاکم نبوده است.»

 

آموزه مارکس و انگلس

«فقط یکی از فرقه ها (فراکسیون ها) و یا جریانات بیشمار سوسیالیسم بوده است.»

(لنین، «سرنوشت تاریخی آموزه مارکس و انگلس»، «مجموعه آثار»، جلد ۱۸، ۵۷۶)

 

شکی نیست که آموزه مارکس و انگلس

تنها آموزه مستدل علمی (به طرز علمی استدلال و اثبات شده) مربوط به سوسیالیسم و کمونیسم بود،

ولی

تفکر حتی پیشرفته ترین کارگران

هنوز

تحت سلطه تصورا سوسیالیستی ـ اوتوپیکی و یا کمونیستی ـ اوتوپیکی و چه بسا رؤیاهای خرده بورژوایی از هارمونی (هماهنگی) طبقاتی عمومی

قرار داشت.

 

تعجبی هم نداشت.

 

وضع اقتصادی و اجتماعی ذلت بار پرولتاریا

و

 امتیاز آموزشی ـ پرورشی طبقه حاکمه

(قرار داشتن اهرم ها و امکانات تعلیمی ـ تربیتی در انحصار طبقه حاکمه)

مانع آن می شدند

که

توده کارگر

بتواند خود به طور سیستماتیک به مطالعه آثار علمی بپردازد

و

پژوهش مستقلانه قوانین توسعه جامعتی

را

برای شان امکان ناپذیر می ساختند.

 

این معارف در آن زمان

فقط

می توانست

توسط

نمایندگان طبقات اجتماعی دارا  و روشنفکران مترقی کسب  و تدوین شود.

 

البته

 این کار

هم

در آن زمان

و

هم

 امروزه

مستلزم هم استعداد عالی و هم شرایط اساسی

بوده و است:

چنین روشنفکرانی می بایستی با تمام وجود در سنگر پرولتاریا و در خدمت طبقه کارگر

قرار گیرند.

 

چنین روشنفکرانی

می بایستی

هراسی از ذلت مادی و تهمت و تحقیر، پیگرد و تعقیب

نداشته باشند

و

در صراط مستقیم شناخته شده

همراه با کارگران

پیش روند.

 

مارکس و انگلس

چنین روشنفکرانی بودند.

 

سؤال

اما

این بود که چگونه می توان کمونیسم علمی را به جنبش کارگری گره زد؟

 

مارکس و انگلس

بارها و بارها

تجربه کرده بودند

که

فقط

با

کتب و مجلات

به

دشواری

می توان به اشاعه ایده ها و اندیشه ها  نایل آمد.

 

تنها راهی که باقی مانده بود

پیوست به آنچه موجود بود

و

اعتماد خلل ناپذیر به اشاعه حقیقت کمونیسم علمی

 میان پیشرفته ترین بخش کارگران اروپا

و

غلبه بر تصورات ضدعلمی.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر