۱۴۰۰ آذر ۶, شنبه

زندگی مارکس و انگلس (۷۶)

  

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین
 

فصل ششم

تولد جهان بینی نوین

 

۷

لنشن دموت

 

انگلس

در بروکسل

با جنی مارکس

آشنا شد.

 

اگرچه آندو همدیگر را همیشه «شما» خطاب می کردند،

ولی پیمان دوستی شان مادام العمر بود.

 

انگلس

با فرزند جنی هم آشنا شد.

فرزند جنی هم بعدها او را دوست پدری مادام العمرش می دانست.

 

انگلس

علاوه بر آندو

در خانه مارکس

با

هلنا دموت

آشنا شد

که لنشن می نامیدند.

 

لنشن

هنوز دخترکی بود که به خدمتکاری در خانواده وستفالین مشغول شده بود.

 

او

بعدها

هم

 مددرسانی

  در کار خانه

و

هم

محرم اسراری

برای جنی

شده بود.

 

مادر جنی

در بهار سال ۱۸۴۵

لنشن

را

برای حمایت از زوج جوان نزد آنها

فرستاده بود.

 

این دهقان زاده موقر خردمند از موزل

از عهده حل و فصل امور روزمره خانه داری

به

خوبی

برمی امد.

اموری که جنی عاجز از انجام شان بود، چه رسد به مارکس.

 

دوراندیشی عملی او،

وسعت نظرش،

صرفه جویی اش

و

از خود گذشتگی اش

در غلبه بر فقر در روزهای سخت

کمک شایانی به خانواده مارکس بود.

 

لنشن

مادام العمر

در

شادی و اندوه خانواده مارکس شریک بود.

 

لنشن

برای انگلس و دیگر دوستان مارکس نیز محرم اسرار و همرزم صمیمی بود.

 

لنشن برای فرزندان مارکس

مادر ثانی بود.

خانواده مارکس رفته رفته بزرگتر می شد

و

تکالیف جدیدی پدید می آمدند.

در ۲۶ ماه سپتامبر سال ۱۸۴۵

دختر دوم مارکس تولد یافت

و

در اوایل سال ۱۸۴۷

 ادگار

 سومین بچه

چشم به جهان گشود.

 

فقر و فاقه

در شهر بروکسل (بلژیک) همراه همیشگی خانواده مارکس بود.

 

چون مارکس در بلژیک تعهد داده بود که از انتشار مطلب راجع به مسائل سیاسی پرهیز ورزد،

در هر ممر درآمدی به رویش بسته شده بود.

 

در این ایام عسرت

دوستش فریدریش انگلس از شهر بارمن به او کمک می رساند.

 

انگلس

بلافاصله به سازماندهی همبستگی توسط دوستان و همرزمان با مارکس پرداخته بود:

«این سگجماعت حداقل باید کای نکنند که تو به لحاظ مالی ذلت بکشی.»

(نامه انگلس به مارکس، مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۷، ص ۱۹)

 

انگلس

درآمد حاصل از انتشار کتابش تحت عنوان «وضع طبقه کارگر در انگلستان» را در اختیار خانواده مارکس قرار داده بود.

 

اما علیرغم این حمایت ها،

عدم تأمین خانواده مارکس به جای خود باقی مانده بود.

چون رژیم پروس دست بردار نبود

و

رژیم بلژیک را هم تحت فشار قرار می داد

تا این انقلابی خوف انگیز را از کشور اخراج کند.

 

در نتیجه

برای مارکس

چاره ای جز صرفنظر از تبعه دولت پروس بودن نمانده بود.

چیزی که ثمره اش دربدری از کشوری به کشوری دیگر بود.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر