۱۴۰۰ آبان ۲۲, شنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر» (۱۹)

 Siyavash Kasraei.jpg

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

آرش کمانگیر

(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)

  

«زندگی را شعله باید برفروزنده

شعله ها را هیمه سوزنده

جنگلی هستی تو ای انسان

جنگل ای روییده آزاده

بی دریغ افکنده روی کوه ها دامان

آشیان ها بر سر انگشتان تو جاوید

چشمه ها در سایبان های تو جوشنده،

آفتاب و باد و باران بر سرت افشان

جان تو خدمتگر آتش،

سر بلند و سبز باش ای جنگل انسان!»

 

·    معنی تحت اللفظی:

·    «زندگی به شعله فروزنده نیاز دارد و شعله به هیمه سوزنده.

·    ای انسان، تو به جنگل می مانی، به جنگلی که آزادانه روییده و  بی دریغ بر روی کوه ها دامن افکنده است.

·    ای انسان جنگل واره، بر سرانگشتان تو (در بالای درختان تو) آشیانه ها جاوید باد!

·    در سایبان های درختان تو چشمه ها جوشنده باد!

·    بر سر تو، آفتاب و باد و باران افشاننده باد!

·    جان تو خدمتگزار آتش باد!

·    سربلند و سر سبز باش!»

 

۱

زندگی را شعله باید برفروزنده

شعله ها را هیمه سوزنده

جنگلی هستی تو ای انسان

 

·    سیاوش پس از تئوریزه کردن رسم و راه غلبه بر سیاهی های کومه، یعنی پس از پرده برداشتن از ضرورت روشنائی و راه تهیه و تولید روشنائی از طریق آتش افروزی و رسیدن به هیمه سوزنده، به جنگل می رسد که منبع لایزال هیمه و هیزم است و بلافاصله میان جنگل و انسان علامت تساوی می گذارد.

·    انسان در فلسفه اجتماعی سیاوش جنگل آسا ست.

 

·    این اما به چه معنی است؟

 

۲

جنگلی هستی تو ای انسان

 

محمدعلی شهبازی

(١٣٢٧ـ ۱۳۶۷)

دبیر ادبیات فارسی

(اعدام در اوین شهریور ـ  مهر ۱۳۶۷)

 

·    بزعم سیاوش برای غلبه بر سیاهی های کومه باید آتشگاه  زندگی روشن شود و این امر تنها از طریق هیمه و هیزم نهادن مدام بر آتشگاه، امکان پذیر است، هیمه و هیزمی که از جنگل عرضه می شود و جنگل چیزی جز انسان نیست.

·    آتشگاه زندگی با هیمه و هیزم انسانی روشن می شود.

·    البته این نظر می تواند به انحای مختلف تفسیر شود:

·    هم به معنی مخاطره جویی و فداکاری و جانبازی و هم به معنی شرکت فعال فکری و فیزیکی و هنری انسان در رزم رهایی بخش.

 

·    علی شهبازی همیشه می گفت:

 

«ما (اعضای حزب توده) خس و خاشاکیم که نخست می سوزیم

 تا آتش بزرگ فرا رسد.»

 

 

·     طرز تفکر حاکم در حزب توده، همین بوده است و همین طرز تفکر برای توده و حزبش بسیار گران تمام شده است.

·    این طرز تفکر معیوب، خاص جوامع شرقی عقب مانده است.

·    در احزاب کمونیست ممالک سرمایه داری از این خرافات وجود ندارد.

 

۳

جنگلی هستی تو ای انسان

 

·    آنچه که چیز ساده، دلبخواهی، تصادفی و پیش پا افتاده ای می نماید، حاوی و حامل یکی از تئوری های بزرگ مارکس،  انگلس و لنین است که در مفهوم «سوبژکتیویته» تبیین می یابد:

 ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍

جنگلی هستی تو ای انسان

 

·    سیاوش همین تئوری تعیین کننده کلاسیک های مارکسیسم را جامه استه تیکی ـ هنری می پوشاند:

·    آتشگاه زندگی بدون جنگل انسان بی هیمه و هیزم خواهد ماند و شعله های فروزنده آن فرو خواهد مرد و سیاهی کومه را فرا خواهد گرفت.

·    سیاوش با بسط و تعمیم دیالک تیک وسیله و آماج، به شکل دیالک تیک هیمه و شعله، طریق و ترفند غلبه بر سیاهی های کومه را پیشاپیش استدلال و اثبات کرده است. 

 

۴

جنگلی هستی تو ای انسان

 

·    سیاوش اما ضمنا و نه فقط در این شعر، هومانیسم مارکسیستی را از پله ای فراتر و متعالی تر از فلسفه هومانیسم تئوریزه می کند:

·    سیاوش انسان را به مثابه سوبژکت صرفنظرناپذیر زندگی تصور و تصویر می کند.

 

·    فلسفه هومانیسم هم همین سودا را بر سر داشته است:

·    قرار دادن انسان در کانون هستی سودای اصلی فلسفه هومانیسم بوده است.

 

·    سیاوش در اشعار دیگرش همین هومانیسم را از صراحتی سوزان می گذراند.

·    او حتی یک سال قبل از سرایش «حماسه آرش» هومانیسم مارکسیستی را به طرز ستایش انگیزی حتی در مقیاس جهانی تئوریزه کرده است:

انسان

«آوا»

(۱۳۳۶)  

·     پایان گرفت دوری و اینک من

·     با نام مهر، لب به سخن باز می کنم

·     از دوست داشتن

·     آغاز می کنم

·     انگار آسمان و زمین جفت می شوند

·     انگار می برندم تا سقف آسمان

·      انگار می کشندم بر راه کهکشان

·     در دشت های سبز فلک چشم آفتاب

·      گردیده رهنما

·     در قصر نیلگون

·     فانوس ماهتاب افکنده شعله ها

·     با بال های عشق

·     پرواز می کنم
 

·     با من ستارگان همه پرواز می کنند

·     دستم پر از ستاره و چشمم پر از نگاه

·      آغوش می گشایم

·      دوشیزگان ابر به من ناز می کنند

·     پرواز می کنم

·      در سینه می کشم همه آبی آسمان

·      می آیدم به گوش نوای فرشتگان:

·     «انسان مسیح تازه!

·     انسان امید پاک  در بارگاه مهر

·      اینک، خدای خاک!»

·      در سجده می شوند به هر سو ستارگان

 

·     پر می کشم ز دامن شط شهاب ها

·      می بینم آن چه بوده به رؤیا و خواب ها

·     سرمست از نیاز، چو پروانه بهار

·     سر می کشم به هر ستاره و پا می نهم بر آن،

·     تا شیره ای بپرورم از جست و جوی خویش

·      تا میوه ای بیاورم از باغ اختران

·     چشم خدای بینم

·     بیدار می شود

·      دست گرهگشایم در کار می شود

·      پا می نهم به تخت

·     سر می دهم صدا

·     وا می کنم دریچه ی جام جهان نما،

·      تا بنگرم به انسان درمسند خدا

·      این است عاشقان که من امشب

·      دروازه های رو به سحر باز می کنم

·      این است عاشقان که من امروز

·      از دوست داشتن

·      آغاز می کنم

 

پایان

ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر