۱۳۹۹ خرداد ۲۱, چهارشنبه

از شاملوئیسم تا شاملوچیسم (فرهاد شهباز) (۳)


  تحلیلی
از
یدالله سلطان پور

  فرهاد شهباز

آقای نوید
 
هر پدیده ای ارزش خاص خودش را دارد!
شما
 در
 این وانفسا 
- اگر یک منتقد پیدا کردی که خودش نظری ندارد ـ
محکم
 او 
را 
بچسب.
چون 
شک نکن
 بزودی 
آن (؟)
را 
از
 دست 
خواهی داد!
 
چرا؟ 
چون فردا که همان شخص صاحب نظر شود 
  ارزش انتقاد هایش
 بشدت افت می کند!
 
به 
زعم فرهاد شهباز
به
محض اینکه منتقد تحفه
صاحبنظر
شود،
ارزش نقدش
سقوط می کند.
 
یعنی
منتقد تحفه
هر چقدر بی نظرتر باشد،
ارزش نقدش به همان اندازه، بیشتر است.
 
سؤال اول
این است
که
تعیین کننده ارزش نقد
چیست و یا کیست؟
 
ضمنا
محتوای طبقاتی و ایده ئولوژیکی این ادعای فرهاد شهباز
چیست؟
 
در
فلسفه و جامعه شناسی امپریالیستی
همین خرافه فرهاد شهباز
با
توسل به مفاهیم زیر
شب و روز تبلیغ می شود:
 
الف
 
 
اولا
با
توسل به مفهوم ماکس وبری «عاری از ارزش بودن» (Wertfreiheit)  نظر
 
بنا بر این تز جامعه شناسی امپریالیستی
نظر
باید
اوبژکتیو 
(عینی)
باشد.
 
اما
منظور از اوبژکتیویته (عینیت) نظر
چیست؟
 
منظور اجامر
اوبژکتیویسم
(عینگرایی)
است
و
نه
اوبژکتیویته
(عینیت)
 
منظور اجامر
این است
که
نظر 
باید
خنثی
بی تفاوت
بی طرف
و
بی خاصیت
باشد.
 
 مشکل بورژوازی
با
مارکس
هم
همین جا بوده است.
 
مارکس
می توانست
بسان هگل
استاد دانشگاه شود
و
  فلسفه
و
حتی
اقتصاد سیاسی
تدریس کند.
 
به
شرط اینکه نظر مارکس
عاری از ارزش
باشد.
 
به
شرط اینکه مارکس
بی طرف
باشد.
 
یعنی
جانبدار طبقه کارگر
نباشد.
 
به
محض اینکه مارکس آلترناتیوی برای جامعه سرمایه داری عرضه می دارد،
ارزش نظرش
افت و افول و سقوط می کند
و
خودش
تبعید می شود
تا
در
 ذلت
بمیرد.
 
فرهاد شهباز
در
واقع
همین تز امپریالیستی
را
تبلیغ می کند.
 
ب
ثانیا
با
توسل به مفهوم منفور ایده ئولوژی
 
اجامر امپریالیستی
مفهوم ایده ئولوژی
را
با
تکیه بر جمله ای از مارکس در «ایده ئولوژی آلمانی»
به
معنی شعور غلط
تحریف می کنند.
 
بدین طریق و با این ترفند ایده ئولوژیکی ـ امپریالیستی
ایده ئولوژی
بی اعتنا به تعلقات طبقاتی اش
بی اعتنا به اینکه ایده ئولوژی کدام طبقه اجتماعی مورد نظر است،
تحقیر و بی اعتبار می گردد.
 
به
زعم اجامر امپریالیستی،
نظر
باید
عاری از ایده ئولوژی
باشد.
 
بر زبان راندن «ایسمی» 
همان
و
تخطئه نظر
همان.
 
منظور فرهاد شهباز 
از
 افت و افول نظر
به
محض صاحبنظر گشتن منتقد
همین است.
 
ارزش نظر
در
بی نظری صاحبنظر
است
و
نه
در
درجه حقیقت خود نظر.

در این نظر فرهاد بی نظر
عناصری از تئولوژی
(دین، مذهب، شریعت، فقه)
کمین کرده است:
طریق و ترفند و حیله و خدعه انبیاء
از موسی تا محمد
هم
همین بوده است:
 
مثال
 
حضرت محمد
خودش
بی نظر
بوده است.
 
حضرت محمد
 حتی
بی سواد 
بوده است.

به
قول الغای جماران
حضرت محمد
 بیسواد مادر زاد بوده است.

انگار
باسواد مادر زاد
هم
وجود دارد.

بنا بر تئوری فرهاد شهباز
ارزشمندی خرافات حضرت موسی و محمد
هم
در
بی نظری خود حضرات بوده است.
 
برای اینکه
صاحبنظر
خدای پنهان از نظر
بوده است
و
انبیاء بی نظر
رسول صرف خدای صاحبنظر
بوده اند.
 
۱
چون فردا که همان شخص صاحب نظر شود 
  ارزش انتقاد هایش
 بشدت افت می کند!
 
جمله ای از نمایشنامه گالیله برتولت برشت 
را
هر
 ننه قمری
مثلا 
صمد بهرنگی
مرتب تکرار می کند:
کسی که حقیقت را نمی داند، کودن
است.
 
سؤال
از
فرهاد شهباز:
کسی که نظر ندارد،
چیست؟
 
بحث در این سؤال
بر سر صحت و سقم نظر
نیست.
بر سر حقیقی و یا باطل بودن نظر نیست.
 
بر سر وقوف و عدم وقوف حریف
به 
حقیقت عینی
 نیست
تا
کودن
تلقی شود.
 
بحث بر سر فقدان نظر از هر نوع و به طور کلی
است.
 
به
تجربه
می توان گفت:
هر کس نظر ندارد، به مراتب، بدتر از کودن است.
 
بدتر از کودن
چیست؟

بدتر از کودن
خر
است.

با 
پوزش از خر
که
صاحبنظر
است
و
نه
بی نظر.

سؤال دوم از فرهاد شهباز:
خر
چگونه می تواند منتقد باشد؟
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر