جامعه باز و بسته
حسین بشیریه
(۱۹۵۳)
جامعهشناس و پژوهشگر علوم سیاسی
از اندیشمندان سیاسی مهم و تأثیرگذار ایران پس از عنگلاب
در
جامعه مدرن
سنت و سلسه مراتب و دین
به
منزله پشتیبانان امنیت فردی
فرو می ریزند.
امکان نقد و بررسی و انتخاب راه های گوناگون و بی سابقه زندگی
فراهم می شود
و
در
مسلمات کهن
تردید
پدید می آید
جامعه
بر
اثر فشارهای تمدن
به
گسیختگی
تمایل می یابد
و
فرد و جامعه
از
آزاد اندیشی
به
جزم اندیشی
و
از
آزادی
به
امنیت
پناه می برند
اگر همین «تحلیل» بند تنبانی بشیریه
تحلیل شود،
دست بورژوازی واپسین و معاصر
رو می شود:
۱
در
جامعه مدرن
سنت و سلسه مراتب و دین
به
منزله پشتیبانان امنیت فردی
فرو می ریزند.
امکان نقد و بررسی و انتخاب راه های گوناگون و بی سابقه زندگی
فراهم می شود
و
در
مسلمات کهن
تردید
پدید می آید
بشیریه
بی شرمانه
و
یا
ابلهانه
جای علت و معلول
را
عوض می کند:
به
زعم بشیریه،
نخست جامعه مدرن
(جامعه بورژوایی)
تشکیل می شود
و
بعد
سنت و سلسه مراتب و مذهب
(ارکان ایده ئولوژیکی مادی و فکری فئودالیسم)
فرو می ریزند.
انگار
نه
انگار
که
جنبش روشنگری، فلسفه کلاسیک بورژوایی و انقلابات ضد فئودالی (بورژوایی)
در
رزم طبقاتی و ایده ئولوژیکی خونین
تیشه بر ریشه فئودالیسم
فرود آورده اند.
انگار
فرماسیون های اقتصادی برده داری و فئودالی
تحفه نطنز
بوده اند،
تحفه نطنز
بوده اند،
نعمات الهی
بوده اند،
بی عیب و نقص
بوده اند
و
مهد امنیت بشری
بوده اند.
بوده اند،
بی عیب و نقص
بوده اند
و
مهد امنیت بشری
بوده اند.
خروج از خطه خرافه و خریت
و
ورود به عالم آدمیت و علم و عقلانیت
در
قاموس بشیریه
فاجعه فجیعی
بوده است.
برخلاف تصورات و توهمات بشیریه بی سواد
«سنت و سلسه مراتب و دین»
قبل از تشکیل جامعه مدرن
یعنی
قبل از پیروزی انقلابات بورژوایی
در
میدان کارزار ایده ئولوژیکی غولان تفکر بورژوائی
(فیشته و کانت و هگل و فویرباخ و دیدرو و دآلمبر و هلوه تیوس و هولباخ)
«تردید در مسلمات کهن»
قبل از تشکیل جامعه مدرن
یعنی
قبل از پیروزی انقلابات بورژوایی
در
میدان کارزار ایده ئولوژیکی غولان تفکر بورژوائی
(فیشته و کانت و هگل و فویرباخ و دیدرو و دآلمبر و هلوه تیوس و هولباخ)
فرو می ریزند.
«سنت و سلسه مراتب و دین»
«سنت و سلسه مراتب و دین»
نه
پشتیبانان امنیت فردی
بلکه پشتیبانان حاکمیت برده داری و فئودالی
بوده اند
و
باید هم فرو می ریختند
تا
مدرنیته، ایندیویدوئالیته و راسیونالیته
(تجدد، فردیت و عقلانیت)
و
باید هم فرو می ریختند
تا
مدرنیته، ایندیویدوئالیته و راسیونالیته
(تجدد، فردیت و عقلانیت)
سر برکشند.
«امکان نقد و بررسی و انتخاب راه های گوناگون و بی سابقه زندگی»
«امکان نقد و بررسی و انتخاب راه های گوناگون و بی سابقه زندگی»
قرن ها قبل از فروپاشی فئودالیسم
پدید می آید.
یعنی
بنا بر الزامات مادی و فکری جامعه
یعنی
بنا بر حوایج عینی و ذهنی بورژوازی
در
قلب قرون وسطای فئودالی
فراهم می آید.
نطفه های کاپیتالیسم (سرمایه داری)
پدید می آید.
یعنی
بنا بر الزامات مادی و فکری جامعه
یعنی
بنا بر حوایج عینی و ذهنی بورژوازی
در
قلب قرون وسطای فئودالی
فراهم می آید.
نطفه های کاپیتالیسم (سرمایه داری)
و
بورژوازی
(طبقه سرمایه دار)
در
بطن همه جوامع ماقبل سرمایه داری
وجود داشته و رشد کرده و بالاخره تولد یافته است.
(نطفه های پرولتاریا هم به همین سان)
(طبقه سرمایه دار)
در
بطن همه جوامع ماقبل سرمایه داری
وجود داشته و رشد کرده و بالاخره تولد یافته است.
(نطفه های پرولتاریا هم به همین سان)
رنه دکارت
(۱۵۹۶ ـ ۱۶۵۰)
فیلسوف، ریاضی دان و عالم علوم طبیعی
از مؤسسین راسیونالیسم مدرن عصر جدید آغازین
تفکر راسیونالیستی او را کارتزیانیسم نیز
می نامند.
«تردید در مسلمات کهن»
بوده است.
۲
جامعه
بر
اثر فشارهای تمدن
به
گسیختگی
تمایل می یابد
و
فرد و جامعه
از
آزاد اندیشی
به
جزم اندیشی
و
از
آزادی
به
امنیت
پناه می برند.
بشیریه
به
نیت تحریف حقایق تاریخی
مفاهیم من در آوردی ضد علمی و خرافی
را
به
خورد خواننده لاطائلات خود
به
نیت تحریف حقایق تاریخی
مفاهیم من در آوردی ضد علمی و خرافی
را
به
خورد خواننده لاطائلات خود
می دهد:
به
زعم علامه امپریالیسم و فئودالیسم و فوندامنتالیسمدیالک تیک فرد و جامعه
تحت فشار تمدن
له و لورده می شود
و
نتیجه این امر
پناه بردن فرد و جامعه از آزاد اندیشی به جزم اندیشی
است.
خرافی تر از این نمی توان استدلال کرد.
۳
بر خلاف تصورات و توهمات بشیریه
جامعه بورژوایی
نه
جامعه ای یکدست و همگون،
بلکه
جامعه ای طبقاتی
در
چنگ تضادهای رنگارنگ طبقاتی
بوده است.
نه
فرد
به
مثابه فرد انتزاعی
وجود داشته
و
نه
جامعه
به
مثابه چیزی انتزاعی.
فرد و جامعه
فقط و فقط
به
صورت مشخص
وجود داشته اند و دارند و خواهند داشت.
افراد
همیشه و همه جا
تعلقات طبقاتی فئودالی، بورژوایی، خرده بورژوایی و پرولتری
داشته اند و دارند و خواهند داشت.
داشتن تعلقات طبقاتی متضاد
به
داشتن منافع طبقاتی متضاد
منجر می شود
تحت فشار تمدن
له و لورده می شود
و
نتیجه این امر
پناه بردن فرد و جامعه از آزاد اندیشی به جزم اندیشی
است.
خرافی تر از این نمی توان استدلال کرد.
۳
جامعه
بر
اثر فشارهای تمدن
به
گسیختگی
تمایل می یابد
و
فرد و جامعه
از
آزاد اندیشی
به
جزم اندیشی
و
از
آزادی
به
امنیت
پناه می برند. بر خلاف تصورات و توهمات بشیریه
جامعه بورژوایی
نه
جامعه ای یکدست و همگون،
بلکه
جامعه ای طبقاتی
در
چنگ تضادهای رنگارنگ طبقاتی
بوده است.
نه
فرد
به
مثابه فرد انتزاعی
وجود داشته
و
نه
جامعه
به
مثابه چیزی انتزاعی.
فرد و جامعه
فقط و فقط
به
صورت مشخص
وجود داشته اند و دارند و خواهند داشت.
افراد
همیشه و همه جا
تعلقات طبقاتی فئودالی، بورژوایی، خرده بورژوایی و پرولتری
داشته اند و دارند و خواهند داشت.
داشتن تعلقات طبقاتی متضاد
به
داشتن منافع طبقاتی متضاد
منجر می شود
و
چه بسا
به
مبارزات طبقاتی خونین.
در
اثر مبارزات طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی
جامعه
بر
سر دو راهی زیر
قرار می گیرد:
یا
برقراری جامعه سوسیالیستی
یعنی
تعویض طبقه حاکمه
و
یا
حفظ جامعه بورژوایی.
حل این مسئله
در
میدان مبارزات طبقاتی
صورت می گیرد
و
نه
در
روان بشری.
روند های روانی اعضای جامعه
انعکاس روندهای واقعی و عینی جامعه
اند
و
نه
برعکس.
قضیه در مثلا آلمان وایمار
نیز
از
همین قراربوده است:
انقلاب سوسیالیستی در سال ۱۹۱۸
شکست می خورد
و
بورژوازی برای حفظ مناسبات سرمایه داری
به
تار و مار سازی گردان های پرولتاریا
مبادرت می ورزد.
یعنی
فاشیسم
را
روی کار می آورد.
روندهای روانی مورد نظر بشیریه و امثالهم
انعکاس جنگ طبقاتی میان کار و سرمایه
بوده اند.
یعنی
ثانوی
بوده اند.
یعنی
معلول
بوده اند
که
به
نوبه خود
می توانند علت معلول دیگری باشند.
برای درک و توضیح فاشیسم
باید
با
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
آشنا شد.
توسعه غول آسای نیروهای مولده
انفجار مناسبات تولیدی موجود
را
الزامی می سازد.
یعنی
تعویض مناسبات تولیدی
را
یعنی
تعویض طبقه حاکمه
را
الزامی می سازد.
بورژوازی
با
تحمیل فاشیسم
به
جامعه
به
تخریب عمیق نیروهای مولده در مقیاس جهانی
مبادرت می ورزد
و
ترازوی دیالک تیکی نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
را
مجددا
برای مدت محدود معینی
تعادل می بخشد.
جنگ های ویرانگر
با
میلیون ها کشته و زخمی و شهرهای سوخته
تنها راه نجات بورژوازی از سقوط
اند.
ادامه دارد.
در
اثر مبارزات طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی
جامعه
بر
سر دو راهی زیر
قرار می گیرد:
یا
برقراری جامعه سوسیالیستی
یعنی
تعویض طبقه حاکمه
و
یا
حفظ جامعه بورژوایی.
حل این مسئله
در
میدان مبارزات طبقاتی
صورت می گیرد
و
نه
در
روان بشری.
روند های روانی اعضای جامعه
انعکاس روندهای واقعی و عینی جامعه
اند
و
نه
برعکس.
قضیه در مثلا آلمان وایمار
نیز
از
همین قراربوده است:
انقلاب سوسیالیستی در سال ۱۹۱۸
شکست می خورد
و
بورژوازی برای حفظ مناسبات سرمایه داری
به
تار و مار سازی گردان های پرولتاریا
مبادرت می ورزد.
یعنی
فاشیسم
را
روی کار می آورد.
روندهای روانی مورد نظر بشیریه و امثالهم
انعکاس جنگ طبقاتی میان کار و سرمایه
بوده اند.
یعنی
ثانوی
بوده اند.
یعنی
معلول
بوده اند
که
به
نوبه خود
می توانند علت معلول دیگری باشند.
برای درک و توضیح فاشیسم
باید
با
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
آشنا شد.
توسعه غول آسای نیروهای مولده
انفجار مناسبات تولیدی موجود
را
الزامی می سازد.
یعنی
تعویض مناسبات تولیدی
را
یعنی
تعویض طبقه حاکمه
را
الزامی می سازد.
بورژوازی
با
تحمیل فاشیسم
به
جامعه
به
تخریب عمیق نیروهای مولده در مقیاس جهانی
مبادرت می ورزد
و
ترازوی دیالک تیکی نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
را
مجددا
برای مدت محدود معینی
تعادل می بخشد.
جنگ های ویرانگر
با
میلیون ها کشته و زخمی و شهرهای سوخته
تنها راه نجات بورژوازی از سقوط
اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر