۱۳۹۸ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

نفی (۱)


 پروفسور دکتر گونتر کروبر
برگردان
 شین میم شین
         
۱
·      نفی به معنی انکار است.

۲
·      منظور از نفی در منطق صوری عبارت است از عمل منطقی ئی که به وسیله  آن از یک حکم با ارزش حقیقی معینی، حکمی با ارزش حقیقی ضد آن ساخته می شود:

الف
·      اگر حکم «پ» حقیقی است (و حکم «پ ـ پریم» نافی آن است)، نفی حکم «پ» حکمی باطل خواهد بود و برعکس.
·      نفی منطقی حکم «پ» به تشکیل ضد منطقی آن منجر می شود.

ب
·       و اگر دو حکم پیوند شرطی با هم داشته باشند، آنگاه تناقض منطقی به وجود می آید.

۳
·      ما باید میان نفی منطقی و نفی دیالک تیکی اکیدا فرق قائل شویم:

الف
·      نفی منطقی یک نفی فکری صرف است.

ب
·      نفی دیالک تیکی ـ اما ـ در وهله اول یک روند عینی ـ واقعی است و یا نتیجه یک روند عینی ـ واقعی در عرصه طبیعت، جامعه و تفکر است. 

پ
·      نفی منطقی یک حکم منجر به پیدایش یک حکم غیر منطقی  و متناقض می شود.

ت
·      نفی دیالک تیکی که به سبب عملکرد تضادهای دیالک تیکی درونی صورت می گیرد، به جهش واقعی از کیفیت موجود ـ که خود به مثابه   کیفیت معینی حاوی تعین های مثبت است ـ به ضد دیالک تیکی آن می انجامد.

ث
·      نفی دیالک تیکی ـ به قول لنین ـ «نفی صرف نیست، بلکه گشتاوری از پیوند است، گشتاوری از توسعه است و جنبه های مثبت کهنه را حفظ می کند.»
·      (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۳۸، ص ۲۱۸)

۴

·      اسپینوزا هم مفهوم نفی را به این معنی به کار  برده است:
·      به نظر او هر تأییدی ـ  در عین حال ـ تکذیبی است.

۵
·      تشریح همه جانبه نفی را هگل به عهده می گیرد و آن را به کمک  واژه آلمانی (Aufheben) که حاوی معانی  زیر است توضیح می دهد:
·      حفظ کردن و پایان دادن.

۶
·      بدین طریق، آنچه که به عمرش پایان داده می شود، در عین حال حفظ می گردد.

۷
·      بنابرین، نفی یک وضعیت و یا یک کیفیت معین، نه فقط حاوی گشتاور فراتر رفتن از حد و مرز آن وضعیت و کیفیت، گشتاور گذار از یک وضعیت و کیفیت به وضعیت و کیفیت دیگر، بلکه در عین حال به معنی حفظ جنبه های مثبت کیفیت کهنه در خود نیز است.

۸

·      به قول هگل، «آنچه در اثر نفی، نفی می شود، مبدل به هیچ نمی شود.
·      نفی شونده به معنی  آنچه که دیگر نیست، است، اما به مثابه   نتیجه ای است که از وجودی سرچشمه گرفته است.
·      و لذا نفی شونده، هنوز حاوی تعینی است، تعینی که منشاء آن بوده است.»
·      (هگل، «منطق»، جلد ۱، ص ۹۴)

۹
·      نفی دیالک تیکی هگل اما فقط گشتاوری از توسعه مفهوم است.
·      گشتاوری از توسعه ایده مطلق است.

۱۰
·      اما فلسفه مارکسیستی ـ بر عکس ـ نفی دیالک تیکی را به مثابه   گشتاور اصلی هر روند توسعه در طبیعت، جامعه و تفکر می داند.

۱۱
·      غنای تعاریف دیالک تیکی که هگل در مفهوم نفی کشف کرده بود، در تفسیر ماتریالیستی آنها حفظ و تمام و کمال به خدمت گرفته می شود.

۱۲
·      نفی دیالک تیکی در کیفیت عینی موجود، نه فقط به معنی تغییر و تخریب آن، بلکه در عین حال به معنی پیدایش کیفیت نو از کیفیت کهنه است.

۱۳
·      نفی دیالک تیکی ـ به مثابه   گشتاور اصلی توسعه ـ نتیجه عملکرد تضادهای درونی است که ذاتی کیفیت مورد نظرند.

۱۴
·      نفی دیالک تیکی ـ به مثابه   کیفیت مشخص «نفی» شده ـ  در عین حال، یک اثبات مشخص نیز است.

۱۵
·      به قول لنین، «نفی هر چیز، معین است، حاوی محتوای معینی است.
·      تضادهای درونی سبب می شوند که محتوای کهنه جای خود را به محتوای نو و برتر بدهد.»
·      (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۳۸، ص ۸۹)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر