ویرایش و تحلیل
از
میمحا نجار
دوش با من گفت ـ پنهان ـ کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت:
«آسان گیر بر خود، کارها
کز روی طبع
سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش»
وان گهم (آنگاه به من) در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد
و
ـ بربط زنان ـ
می گفت:
«نوش!»
(بنوش)
با دل خونین
لب خندان بیاور
ـ همچو جام ـ
نی گرت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
گوش کن پند
ای پسر
وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت
چون در حدیثی
(حدیثی از جنس در و گوهر)
گر توانی داشت هوش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که (به این دلیل که) آنجا
جمله اعضا
چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خودفروشی (افاده فروشی، خودنمایی) شرط نیست
یا
سخن دانسته گو
ای مرد عاقل
یا
خموش
ساقیا می ده که رندی های حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر