ویرایش و تحلیل
از
میمحا نجار
۱
راحت خویشتن از دست قضا می جوئیم
تشنه لب بر سر این برکۀ شوریم
هنوز
غروی و مهدی بازرگان
سید محمد جواد غروی
می گوید:
قضا
به معنای حکم ازلی ثابت در قانون عالم است
و معلولات و اسباب و مسبباتی است
که
تغییر نمیپذیرد
و
قدر
تعین قضاء ازلی در اندازه ای معین است
که
در اختیار آدم است.
بنا براین
قضاء حتمی است
و
قدر به اختیار انسان موکول شده است.
۲
قدر
تعین قضاء ازلی در اندازه ای معین است
فرق قضا با قدر
از
دید غروی
کمی
است
و
نه
کیفی.
قدر
از
دید غروی
همان قضا ست.
با این تفاوت،
که
قضا در اندازه معین نیست.
ولی
قدر در اندازه معین است.
۲
بنا بر این تحریف غروی
زلزله
جزو قدر است و نه قضا.
چون
زلزله اندازه معین (رشتر) دارد.
بنابرین
«زلزله
به
اختیار انسان موکول شده است.»
به این جفنگ آیات عظام
باید اندکی دقت کرد:
قدر
تعین قضاء ازلی در اندازه ای معین است
که
در اختیار آدم است.
سؤال ناقابل
از
غروی
این است
که
قدر کذایی
بالاخره
بسته به حکم الهی است و یا بسته به اختیار آدمی است؟
۳
قدر
تعین قضاء ازلی در اندازه ای معین است
که
در اختیار آدم است.
اگر تعیین کننده ی قدر
(قضا در اندازه معین)
باری تعالی
است،
اختیار آدم ها
دیگر چه صیغه ای است؟
چگونه و به چه طریق و ترفندی
می توان به تمیز قضا از قدر نایل آمد؟
تحریف غروی
از
دیالک تیک قضا و قدر
زمانی می تواند اعتبار داشته باشد،
که
کیفیتی عاری از کمیت
وجود داشته باشد.
کیفیت مطلق مطلقا ثابت
وجود داشته باشد.
در
واقعیت عینی
اما
از این خبرها نیست.
هر کیفیتی
در
پیوند دیالک تیکی
با
کمیتی
است.
مثال
هر چیزی
(کیفیتی)
وزنی دارد.
طولی، عرضی، ارتفاعی
حجمی
دارد.
هر چیزی
اندازه ای
دارد.
زلزله
(به مثابه کیفیتی)
هم
می تواند خفیف باشد،
یعنی رشتر اندک و ناچیزی (کمیت) داشته باشد
و
هم
می تواند شدید باشد.
یعنی رشتر عظیمی داشته باشد
(کمیت)
(کمیت)
که
سنگی بر روی سنگی بند نگردد.
۴
بنا براین
قضاء حتمی است
و
قدر به اختیار انسان موکول شده است.
عجب آیات عظامی داریم:
ضد حتمی
حضرت اجل
احتمالی
است.
اگر
از دید غروی
قضا
امری حتمی
باشد،
قدر
باید
امری احتمالی
باشد.
غروی
با ساده ترین مفاهیم بیگانه است.
هنوز نمی داند
که
ضد اختیاری، جبری است و نه حتمی.
آدم
اندک اندک
در فهم و فراست این مهندس مهدی بازرگان
(رفیق و همدم و همنشین غروی)
شک می کند.
چون
از
دیالک تیک جبر و اختیار
حتی
خران قرون وسطی خبر داشته اند.
مثال
سعدی
تیر
چون از کمان همی گذرد،
از
کماندار
بیند اهل خرد.
معنی تحت اللفظی:
مسئول تیر اندازی، تیرانداز است.
صاحب اختیار
در
رابطه با تیراندازی،
آدمی است که تیر و کمان در دست دارد.
حافظ
رضا
به
داده
بده
وز جبین گره بگشا
که
بر
من و تو
در اختیار نگشاده است.
معنی تحت اللفظی:
به رزق مقرره راضی باش و نق نزن.
من و تو
صاحب اختیار
(مختار، آزاد، تصمیمگیر)
نیستیم.
خواجه
در این بیت
دیالک تیک جبر و اختیار
را
به شکل دوئالیسم خدا و انسان بسط و تعمی می دهد
و
ضمنا
جبر
(قضا، مشیت الهی، اراده خدا)
را
مطلق می کند
و
انسان
را
هیچکاره قلمداد می کند.
خواجه
در تحلیل نهایی
با
کلی تخفیف
جبرگرا
(مشیت الهی گرا، قضا گرا)
ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر