۱۳۹۶ فروردین ۱۴, دوشنبه

فلسفه ایماننس


پروفسور مانفرد بور
برگردان 
شین میم شین

·      فلسفه ایماننس به جریان فلسفی ایدئالیستی ـ ذهنی و اگنوستیسیستی (ندانم گرائی) خویشاوند با امپیریوکریتیسیم در جنبش (فکری) پوزیتیویستی در اواخر قرن ۱۹ میلادی تا جنگ جهانی اول اطلاق می شود.

·      مراجعه کنید به ایدئالیسم ذهنی، اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)، امپیریوکریتیسیسم، پوزیتیویسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·      (واژه «ندانم گرائی» را به احتمال قوی  مدیون امیر نیک آیین هستیم.
·      یاد خروشانش به یاد باد!)

·      نمایندگان اصلی فلسفه ایماننس به شرح زیر بوده اند:

1
·      لکلر

2
·      رمکه

3
·       شوبرت سولدرن

4
·       ویلهلم شوپه

·      فلسفه ایماننس مدعی بود که هر چیز واقعی، تنها بمثابه محتوای شعور می تواند موضوع شناخت باشد و لذا تنها بمثابه محتوای شعور وجود دارد:

الف
·      وجود، شعور است.

ب

ویلهلم شوپه
(1836 ـ 1913)
فیلسوف آلمانی
مؤسس فلسفه ایماننس

·      به قول ویلهلم شوپه،  «شعور بدون جهان خارج قابل تصور نیست، پس جهان خارج به شعور تعلق دارد.
·      این به معنی تعلق مطلق وجود و شعور به یکدیگر است و در این تعلق مطلق است که آندو کل آغازین وجود را تشکیل می دهند.»

·      به این معنا نه اوبژکتی می تواند بدون سوبژکت وجود داشته باشد و نه وجودی می تواند وجود داشته باشد که شعور نباشد.

·      ولادیمیر لنین در اثر خود تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» فلسفه ایماننس را به تیغ تیز انتقاد تند و ویرانگر می سپارد.
·      لنین نشان می دهد که در جرگه ی طرفداران فلسفه ایماننس «حتی یک نفر یافت نمی شود که آثار نظری (تئوریکی) عمده اش در رابطه با تئوری شناخت، به دفاع آشکار از مذهب» ختم نشود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر