شیخ محمود شبستری
(۶۸۷ ـ ۷۴۰) هجری قمری
تحلیلی از
میمحا نجار
میمحا نجار
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم»
معنی تحت اللفظی:اگر نزدیک یا دورم، همانم»
غیر از خدا ـ همچنان و هنوز ـ اوتوریته و مقامی را برسمیت نمی شناسم.
فرق هم نمی کند که مقرب درگاه او باشم و یا نباشم.
۱
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
این به معنی ضدیت ریشه ای و رادیکال با تئولوژی اسلامی است.
این به معنی اعلام بی اعتباری فقه و شریعت و مسجد و منبر و محراب و کلیسا و کنیسه و هر واسطه دیگر میان انسان و خدا ست.
چرا و به چه دلیل ما این استنباط را از این بیت شعر شیخ شبستر داریم؟
۲
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
سعدی و حافظ هم به عنوان دشمنان طبقاتی ـ ایده ئولوژیکی شیخ، همین کار را می کنند.
در این مورد تفاوتی بین عرفان و تئولوژی وجود ندارد.
تفاوت و تضاد بینشی فی مابین، در زمینه های زیر است:
الف
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
عرفان با بینش فلسفی ـ پانته ئیستی (همه چیز خدایی) خود، میان جماد و نبات و جانور و انسان و روح و خدا علامت تساوی می گذارد و امکان استحاله آنها به یکدیگر را نمایندگی می کند.
شعر معروف مولانا مبنی بر اینکه
از جمادی مردم و نامی (نمو یابنده، نبات) شدم
و ز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
و ز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
ب
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
بدین طریق، خدا برای همه آحاد بشری بطور بیواسطه، دسترس پذیر می گردد.
درد فئودالیسم و سعدی و حافظ هم همین جا ست.
بدون روحانیت، فقه و شریعت، روبنای ایده ئولوژیکی فئودالیسم (و امروزه حتی کاپیتالیسم واپسین) بی اعتبار و تق و لق می گردد.
خصلت انقلابی هراس انگیز عرفان قرون وسطی هم همین جا ست:
ت
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
بلکه تمامی روبنای ایده ئولوژیکی فئودالیسم را بی اعتبار می سازد:
در این صورت فئودالیسم قبض روبنا و در واقع، قبض ایده ئولوژی و روح می شود.
نه موازین قانونی اش اعتبار خود را حفظ می کنند، نه موازین حقوقی اش، نه موازین قضایی اش، نه هنجارهای اخلاقی اش، نه معیارهای هنری و استه تیکی اش.
پ
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
در نهایت همه چیز هستی در هر فرمی با چیز دیگر مساوی و برابر اعلام می شود.
حتی خود خدا در روند همامیزی با انسان، بسان انسان هیچ می شود.
چون ذوب عارف در حق در حقیقت به معنی نیهلیسم خدا و انسان است.
مراجعه کنید به عرفان به مثابه فرمی از خردستیزی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
بی دلیل نیست که حافظ، عارف و صوفی را ملحد قلمداد می کند و سعدی برچسب خودخواه و اگوئیست را بر پیشانی اهل طریقت می چسباند:
گفت:
«آن (عرفا) گلیم خویش بدر می برد ز موج
و این (فقها و علمای فئودالی ة روحانی) سعی می کند که بگیرد، غریق را»
«آن (عرفا) گلیم خویش بدر می برد ز موج
و این (فقها و علمای فئودالی ة روحانی) سعی می کند که بگیرد، غریق را»
ث
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم، همانم
این موضع شیخ شبستر و عرفان بطور کلی در تحلیل نهایی، موضع بورژوازی انقلابی آغازین است که کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و دیدرو و هلوه تیوس و هولباخ و لامتری و روبسپیر و غیره نمایندگی می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر