۱۳۹۴ آذر ۱۸, چهارشنبه

سیری در جهان بینی شیخ بهائی (4)


تحلیلی از
شین میم شین

با سپاس بیکران از 

 شیوا زهری
که ما را با شیخ اصفهان آشنا کرد.


گر نبود خنگ مطلی لگام
زد بتوان بر قدم خویش، گام

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر اسب زرینلگام نداشته باشی، پیاده که می توانی بروی.

1
گر نبود خنگ مطلی لگام
زد بتوان بر قدم خویش، گام

·        شیخ اصفهان در این شعر ـ بطور کلی ـ دیالک تیک آلترناتیو ها را به خواننده و شنونده شعر آموزش می دهد:
·        اگر وسیله حیوانی (طبیعی)  سفر نباشد، از پای خویش که می توان بهره برگرفت.

·        شیخ در مقابل وسیله سفر، مثلا اسب، پاها را قرار می دهد.

·        سؤال ولی این است که چرا نه اسب بطور کلی، بلکه اسب زرینلگام را قرار می دهد؟

2
گر نبود خنگ مطلی لگام
زد بتوان بر قدم خویش، گام

·        این بیت شعر اولا بدان معنی است که اعضای اندام موجودات زنده ـ در تحلیل نهائی ـ وسیله و ابزار کار اند.
·        ارگان های ارگانیسم موجودات زنده، ابزار مقدماتی کار اند که در طول تکامل میلیون ها ساله توسعه یافته اند.

·        پا را می توان ابزار ارگانیکی حرکت موجودات زنده محسوب داشت.
·        وسایط نقلیه از قبیل گاو و خر و سگ و اسب و دوچرخه و اوتومبیل و کاروان و قطار و هواپیما ـ در تحلیل نهائی ـ پای تکامل یافته انسانی اند.

3
گر نبود خنگ مطلی لگام
زد بتوان بر قدم خویش، گام

·        این به معنی گذار از ابزار طبیعی ـ ارگانیکی (انسانی ـ اجتماعی)  به ابزار طبیعی ـ غیرارگانیکی و بعد به ابزار طبیعی ـ اجتماعی ـ مکانیکی است.

4
گر نبود خنگ مطلی لگام
زد بتوان بر قدم خویش، گام

·        این ضمنا به معنی تبلیغ حرکت و کار و تلاش و تقلا و تجربه و پراتیک است:
·        شیخ اصفهان در این شعر، خواننده و شنونده شعر را از بهانه تراشی و انفعال و تن پروری منع می کند.
·        از دید شیخ دانشمند اصفهان، بطالت و تنبلی و علافی بی دلیل و بیهوده است.
·        اگر ابزار طبیعی ـ غیر ارگانیکی ـ مکانیکی وجود نداشته باشند، ابزار ارگانیکی که همیشه هست.

5

گر نبود خنگ مطلی لگام
زد بتوان بر قدم خویش، گام

·        چارلی چاپلین در چالش فکری با زن جوانی که انتحار کرده و چارلی در آخرین لحظه از مرگ نجاتش داده، همین سخن شیخ اصفهان را مو به مو تکرار می کند:
·        «در ایام کودکی، بازی نمی کردم و در کنجی نشسته بودم.
·        بهانه ام این بود که اسباب بازی ندارم.
·        پدرم گفت:
·        اسباب بازی نداری، ولی کله که داری و در این کله ی صاحب مرده مغز اندیشنده که داری.»

6
·        شیخ اصفهان در این بیت، برای عالی ترین وسیله حرکت در آن زمان، اسب تازی زرینلگام، ابتدائی ترین وسیله حرکت را، پیاده روی را به عنوان آلترناتیو و یا بدیل پیشنهاد می کند.

·        سؤال این است که چرا شیخ نه، الاغ، نه قاطر، نه اسب معمولی و نه حتی اسب تازی با لگام معمولی را، بلکه اسب زرینلگام را پیشنهاد می کند؟   

7
ور نبود مشربه از زر ناب
با دو کف دست، توان خورد، آب

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر کسی کاسه ای از زر ناب برای خوردن آب نداری، قحط وسیله آب خوری که نیست.
·        مثلا می توانی با دو کف دستانت آب بخوری.

8
ور نبود مشربه از زر ناب
با دو کف دست، توان خورد، آب

·        شیخ اصفهان در این بیت شعر نیز برای عالی ترین وسیله آب خوری، آلترناتیوی از ابتدائی ترین وسیله آب خوری را پیشنهاد می کند.
·        برای ظرف آب خوری از  زر ناب، آلترناتیو و یا بدیلی به عنوان دو کف دست پیشنهاد می کند.

·        سؤال باز هم این است که چرا نه ظرف مسی، برنجی، سفالین و یا حتی زرین، بلکه ظرفی از زر ناب را پیشنهاد می کند؟

·        آنچه که به ظاهر ساده و پیش پا افتاده جلوه گر می شود، حاوی دنیایی اندیشه و ایده ئولوژی است.

9
ور نبود بر سر خوان، آن و این
هم بتوان ساخت به نان جوین

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر در سر سفره، اطعمه و اغذیه متنوع و رنگارنگ وجود ندارد، فاجعه که نیست.
·        می توان به نان جو قناعت کرد.

·        شیخ دانشمند اصفهان در این بیت هم برای افراطی، آلترناتو و بدیلی از تفریطی پیشنهاد می کند.

·        او برای اطعمه متنوع، حتی از نان و پنیر نامی نمی برد و به نان خالی چنگ می زند.
·        آنهم نه نان خالی از گندم.
·        بلکه از جو.

·        اما چرا و به چه دلیل و علت و نیت؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر