۱۳۹۴ آذر ۱۳, جمعه

دیالک تیک ارنی ـ لن ترانی (2)


تحلیلی از 
میمحا نجار

با سپاس از  
حریف زحمتکش


سعدی کذائی:
چو رسی به کوه سینا
«ارنی» مگو
و بگذر
که نیرزد این تمنا
به جواب «لن ترانی»

·        معنی تحت اللفظی:
·        وقتی که به کوه طور می رسی، بدون گفتن ارنی (خودت را بنمای)، راهت را بگیر و برو.
·        حیف است که ارنی بگوئی و عشوه تحویل بگیری.

1
چو رسی به کوه سینا
«ارنی» مگو
و بگذر
که نیرزد این تمنا
به جواب «لن ترانی»

·        کسی که این بیت را به سعدی نسبت داده، بی کمترین تردید کمترین خبری از بینش سعدی ندارد.
·        محتوای این بیت، از قضا مغایر و متضاد با بینش ارتجاعی سعدی است:
·        سعدی عاشق را خوار و ذلیل و سمج و رو دار می خواهد که خاک پای دوست را سرمه چشم خویش سازد.
·        عاشق در قاموس سعدی، لاشخور گدا صفت بی شعور و بی شخصیتی است که تف و تحقیر و تهدید و توهین و تخریب را به جان می خرد و رسوائی در راه «عشق» به دشمن را حتی ایدئالیزه و تقدیس و تجلیل می کند، فضیلتی از آن می سازد و به عرش اعلی می برد:

که بگذار تا زخم تیغ هلاک
بغلتاندم لاشه در خون و خاک

نمی بینم از خاک کویش گریز
به بیداد گو:
«آبرویم بریز»

2
چو رسی به کوه سینا
«ارنی» مگو
و بگذر
که نیرزد این تمنا
به جواب «لن ترانی»

·        محتوای این بیت شعر، محتوای طراز نوینی است و در بدترین حالت به عصر جدید بورژوائی تعلق دارد و نه به قرون وسطی.
·        شاعر این بیت از بضاعت معرفتی و شخصیتی خارق العاده بهره مند است و قید دیدار روی یار را پیشاپیش می زند تا لن ترانی (مرا هرگز نخواهی دید) نشنود و عزت انسانی اش پایمال نشود.
·        این موضع اخلاقی در بهترین حالت، موضع پرولتری است.
·        در کانون این سمتگیری اخلاقی، هومانیسم مارکسیستی ـ لنینیستی زبانه می کشد.
·        سعدی با چنین هومانیسمی بکلی بیگانه بوده است.
·        سعدی از اعضای جامعه بنده و غلام و کلفت و کنیز و رعیت و نوکر می خواهد و نه پرولتر.

3

حافظ کذائی:
چو رسی به طور سینا،
 «ارنی» بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو،
نه جواب «لن ترانی»

·        معنی تحت اللفظی:
·        وقتی به کوه طور می رسی، ارنی (خودت را بنمای) بگو  و برو.
·        صدای دوست را بشنو ولی لنترانی را ناشنیده بگیر.

·        فلسفه حافظ در خطوط کلی اش با محتوای این بیت انطباق دارد:
·        حافظ کذائی در این بیت دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی را به شکل دیالک تیک لنترانی و صدای دوست بسط و تعمیم می دهد و دیالک تیک یاد شده را بسان خردستیزان بلافاصله وارونه می سازد.
·        آن سان که محتوای ماهوی آن هیچ و پوچ تلقی می شود و فرم نمودین آن همه چیز واره.

4
حافظ کذائی:
چو رسی به طور سینا،
 «ارنی» بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو،
نه جواب «لن ترانی»

·        رهنمود شاعر این بیت این است که بگذار به ازای شنیدن صدای یار غرورت لگدمال شود و عزت انسانی ات تار و مار گردد.
·        این همان تئوری عشق سعدی و حافظ است که عاشق موجودی بی همه چیز است و حتی بوئی از آدمیت به مشامش نرسیده است.
·        عاشق در قاموس سعدی و حافظ لات و لومپن و لاشخور است و حرفه اصلی اش لیس زدن چکمه های خون آلود دشمن طبقاتی خویش به مثابه معشوق و دوست و یار و دلبر و دلدار است.
·        تنها چیزی که برای این زباله آدمی واره ارج و ارزش ندارد، عزت انسانی است.

5

مولانای کذائی:
«ارنی» کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه،
چه «تری» چه «لن ترانی»

·        معنی تحت اللفظی:
·        کسی ارنی می گوید (طالب دیدار روی تو می شود) که تو را ندیده باشد.
·        تو ولی همیشه با منی.
·        به همین دلیل فرقی میان تری و لن ترانی (مرا می توانی ببینی و نمی توانی ببینی)  وجود ندارد.

·        این بیت با بینش پانته ئیستی (همه چیز خدائی) مولانا انطباق دارد.
·        در مکتب ایراسیونالیستی (خردستیز) عرفان کمترین فرقی میان خدا و خلق و خر و خرما وجود ندارد.
·        عرفان پایان اختلاف ها، تفاوت ها و تضادها ست.
·        عرفان پایان دیالک تیک عینی هستی است.
·        عرفان مکتب وحدت وجود است.

6

«ارنی» کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه،
چه «تری» چه «لن ترانی»

·        در عرفان دیالک تیک عینی هستی بی مهابا تخریب می شود.
·        تضاد میان اقطاب دیالک تیکی با قلدر مآبی انکار می شود و وحدت مطلق می گردد.

·        با این ترفند، ماده و روح در یکدیگر ذوب می شوند و مضمحل می گردند.
·        آن سان که نه از ماده (واقعیت عینی، طبیعت و جامعه و انسان) اثری می ماند و نه از روح (خدا، فکر و احساس و عاطفه و روان و رؤیا و غیره)  

·        ایراسیونالیسم عرفان در همین دیالک تیک ستیزی آن است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر