۱۳۹۴ آذر ۱۶, دوشنبه

سیری در شعری از فریماه شکوهی ایرانی (14)


رابطه عاشق و معشوق
در قاموس طبقات اجتماعی واپسین

تحلیلی از
مسعود بهبودی

پیشکش به
 
اعظم کاشی

چو مفتون صادق ملامت شنید
به درد، از درون ناله ای بر کشید:
که بگذار تا زخم تیغ هلاک
بغلتاندم لاشه در خون و خاک
نمی بینم از خاک کویش گریز
به بیداد گو:
«آبرویم بریز»
مرا توبه فرمائی، ای خود پرست
تو را توبه ز این گفتن، اولی تر است

نکته قابل توجه در این حکایت سعدی، مقایسه عاشق از خود بیگانه با منتقد است:

۱
چو مفتون صادق ملامت شنید
به درد، از درون ناله ای بر کشید

سعدی عاشق از خود بیگانه ی دشمن خونخوار خونریز پرست را مفتون صادق جا می زند.

کسب و کار سعدی همین است.


اگر لنین اینجا بود، می گفت:
پرولتاریا باید از سعدی نحوه اشاعه ایده ئولوژی خود را بیاموزد.


سعذی بدون اینکه به روی خود یباورد، سم ایده ئولوژیکی خود را به طور مطلقا غیرمستقیم و بی طرفانه، به کام خواننده و شنونده شعر خویش می ریزد.
خواننده تا به خود آید و ملتفت سم ایده ئولوژیکی سعدی شود، سم کار خود را کرده است.


۲
مرا توبه فرمائی، ای خود پرست
تو را توبه ز این گفتن، اولی تر است

سعدی از سوی دیگر، باز هم بطور مطلقا غیرمستقیم و بی طرفانه، منتقد انقلابی را خودپرست جا می زند که باید توبه کند و به صراط مستقیم آید و رستگار شود.

سعدی در این ترفند ایده ئولوژیکی، دیالک تیک تجلیل و تحقیر را با تردستی تمام به خدمت می گیرد:
منتقد انقلابی را تحقیر و تخریب می کند و لومپن از خود بیگانه را به عنوان عاشق صادق مورد تجلیل و تقدیر (قدر دانی) قرار می دهد.


۳
مده تا توانی، در این جنگ، پشت
که زنده است سعدی، که عشقش بکشت.

معنی تحت اللفظی:
تا می توانی در این جنگ کوتاه نیا.
سعدی را سرمشق قرار بده که به دلیل مرگ در عشق، زنده است.


سعدی در این بیت، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک مرگ و زندگی، ممات و حیات بسط و تعمیم می دهد.
آن سان که مرگ علت زندگی جلوه گر می شود:
مرگ در عشق موجب حیات جلوه داده می شود.

 
وقتی از توطئه و ترفند ایده ئولوژیکی سعدی سخن می رود، منظور این جور چیزها ست.


۴
خواننده و شنونده اشعار و آثار سعدی، بی آنکه خودش ملتفت شود، به این نتیجه می رسد که مرگ در راه عشق به دشمن خونریز، اسباب زندگی است.

ایراسیونالیسم (خردستیزی) هم همین است:
ببرکت همین ایراسیونالیسم است که جوانان مردم مسحور جذبه شخصیت های قلدر و ستمگر می شوند و به جنایات مهیب دست می زنند و خود را نیز در راه آماج های ارتجاعی و ضد انسانی انها فدا می کنند.


عشق به جانیان بالفطره ای از قبیل هیتلر و موسولینی و خمینی و غیره از خمیره همین عشق همین مفتون صادق به شاهد خونریز است.

۵
این اصلا عشق نیست.
این فرمی از بیگانگی است.
این به معنی از خود بیگانگی است.


۶
حریفان خلوتسرای الست
به یک جرعه تا نفخه صور مست

معنی تحت اللفظی:
حریفان محبوب خدا در روز الست جرعه ای از عشق الهی نوشیده اند و تا روز قیامت مست اند.


آدم نمی تواند باور کند که این همان سعدی خردگرای خردمند است که جفنگ های عرفانی ـ ایراسیونالیستی از این قبیل را به خورد خواننده و شنونده شعر خویش می دهد.

سعدی اکنون شاهد خونریز زمینی را در آیینه شفاف آسمان منعکس می کند و به تصویری انتزاعی ـ آسمانی به نام خدا می رسد.


۷
 
سعدی در نهایت خموشی و بی سر و صدایی عاشق و شاهد و منتقد را ترک می گوید و خودش را به عنوان عاشق سینه چاک جا می زند.
عاشق سینه چاک شاهدی از جنس شاهد خونخوار خونریزی که شرحش گذشت.

 
این شاهد می تواند سلطان و یا شاهزاده شیراز باشد.


این شاهد برای حافظ تیمور لنگ است.

 
حافظ حتی با تیمور پیمان می بندد تا او در روز قیامت شفیع خواجه پیش خدای کذایی باشد و پس از مرگ خواجه تربیت فرزندش را عهده دار شود.


مراجعه کنید به وصیت نامه حافظ در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۸
سعدی پس از جا زدن خود به عنوان الگوی تمامعیار یک عاشق، به عشاق خدای کذایی گریز می زند:
این بدان معنی است که سعدی از خطه خاص وارد عالم عام می شود.


این کردوکار سعدی به معنی گذار از منفرد و یا خاص به عام است.
این به معنی گذار از عشق به شاهد زمینی ـ مشخص به عشق به شاهد آسمانی ـ انتزاعی است.


این چیزی جز تئوریزه کردن عشق به دشمن طبقاتی نیست.
این چیزی جز تقدیس عشق به طبقه حاکمه خونریز نیست.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر