رابطه عاشق و معشوق
در قاموس طبقات اجتماعی واپسین
تحلیلی از
مسعود بهبودی
مسعود بهبودی
پیشکش به

اعظم کاشی
چو مفتون صادق ملامت شنید
به درد، از درون ناله ای بر کشید:
به درد، از درون ناله ای بر کشید:
که بگذار تا زخم تیغ هلاک
بغلتاندم لاشه در خون و خاک
بغلتاندم لاشه در خون و خاک
نمی بینم از خاک کویش گریز
به بیداد گو:
«آبرویم بریز»
به بیداد گو:
«آبرویم بریز»
مرا توبه فرمائی، ای خود پرست
تو را توبه ز این گفتن، اولی تر است
تو را توبه ز این گفتن، اولی تر است
نکته قابل توجه در این حکایت سعدی، مقایسه عاشق از خود بیگانه با منتقد است:
۱
چو مفتون صادق ملامت شنید
به درد، از درون ناله ای بر کشید
چو مفتون صادق ملامت شنید
به درد، از درون ناله ای بر کشید
سعدی عاشق از خود بیگانه ی دشمن خونخوار خونریز پرست را مفتون صادق جا می زند.
کسب و کار سعدی همین است.
اگر لنین اینجا بود، می گفت:
پرولتاریا باید از سعدی نحوه اشاعه ایده ئولوژی خود را بیاموزد.
سعذی بدون اینکه به روی خود یباورد، سم ایده ئولوژیکی خود را به طور مطلقا غیرمستقیم و بی طرفانه، به کام خواننده و شنونده شعر خویش می ریزد.
خواننده تا به خود آید و ملتفت سم ایده ئولوژیکی سعدی شود، سم کار خود را کرده است.
۲
مرا توبه فرمائی، ای خود پرست
تو را توبه ز این گفتن، اولی تر است
مرا توبه فرمائی، ای خود پرست
تو را توبه ز این گفتن، اولی تر است
سعدی از سوی دیگر، باز هم بطور مطلقا غیرمستقیم و بی طرفانه، منتقد انقلابی را خودپرست جا می زند که باید توبه کند و به صراط مستقیم آید و رستگار شود.
سعدی در این ترفند ایده ئولوژیکی، دیالک تیک تجلیل و تحقیر را با تردستی تمام به خدمت می گیرد:
منتقد انقلابی را تحقیر و تخریب می کند و لومپن از خود بیگانه را به عنوان عاشق صادق مورد تجلیل و تقدیر (قدر دانی) قرار می دهد.
۳
مده تا توانی، در این جنگ، پشت
که زنده است سعدی، که عشقش بکشت.
مده تا توانی، در این جنگ، پشت
که زنده است سعدی، که عشقش بکشت.
معنی تحت اللفظی:
تا می توانی در این جنگ کوتاه نیا.
سعدی را سرمشق قرار بده که به دلیل مرگ در عشق، زنده است.
سعدی در این بیت، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک مرگ و زندگی، ممات و حیات بسط و تعمیم می دهد.
آن سان که مرگ علت زندگی جلوه گر می شود:
مرگ در عشق موجب حیات جلوه داده می شود.
وقتی از توطئه و ترفند ایده ئولوژیکی سعدی سخن می رود، منظور این جور چیزها ست.
۴
خواننده و شنونده اشعار و آثار سعدی، بی آنکه خودش ملتفت شود، به این
نتیجه می رسد که مرگ در راه عشق به دشمن خونریز، اسباب زندگی است.ایراسیونالیسم (خردستیزی) هم همین است:
ببرکت همین ایراسیونالیسم است که جوانان مردم مسحور جذبه شخصیت های قلدر و ستمگر می شوند و به جنایات مهیب دست می زنند و خود را نیز در راه آماج های ارتجاعی و ضد انسانی انها فدا می کنند.
عشق به جانیان بالفطره ای از قبیل هیتلر و موسولینی و خمینی و غیره از خمیره همین عشق همین مفتون صادق به شاهد خونریز است.
۵
این اصلا عشق نیست.این فرمی از بیگانگی است.
این به معنی از خود بیگانگی است.
۶
حریفان خلوتسرای الست
به یک جرعه تا نفخه صور مست
حریفان خلوتسرای الست
به یک جرعه تا نفخه صور مست
معنی تحت اللفظی:
حریفان محبوب خدا در روز الست جرعه ای از عشق الهی نوشیده اند و تا روز قیامت مست اند.
آدم نمی تواند باور کند که این همان سعدی خردگرای خردمند است که جفنگ های عرفانی ـ ایراسیونالیستی از این قبیل را به خورد خواننده و شنونده شعر خویش می دهد.
سعدی اکنون شاهد خونریز زمینی را در آیینه شفاف آسمان منعکس می کند و به تصویری انتزاعی ـ آسمانی به نام خدا می رسد.
۷
عاشق سینه چاک شاهدی از جنس شاهد خونخوار خونریزی که شرحش گذشت.
این شاهد می تواند سلطان و یا شاهزاده شیراز باشد.
این شاهد برای حافظ تیمور لنگ است.
حافظ حتی با تیمور پیمان می بندد تا او در روز قیامت شفیع خواجه پیش خدای کذایی باشد و پس از مرگ خواجه تربیت فرزندش را عهده دار شود.
مراجعه کنید به وصیت نامه حافظ در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۸
سعدی پس از جا زدن خود به عنوان الگوی تمامعیار یک عاشق، به عشاق خدای کذایی گریز می زند:این بدان معنی است که سعدی از خطه خاص وارد عالم عام می شود.
این کردوکار سعدی به معنی گذار از منفرد و یا خاص به عام است.
این به معنی گذار از عشق به شاهد زمینی ـ مشخص به عشق به شاهد آسمانی ـ انتزاعی است.
این چیزی جز تئوریزه کردن عشق به دشمن طبقاتی نیست.
این چیزی جز تقدیس عشق به طبقه حاکمه خونریز نیست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر