محمد
زهری
(
۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
افسانهٔ ساحل سیراب
از مجموعه برای هر ستاره
(آذر
1336)
با سپاس از
مسعود
وقت است که
بردارم از این روزنه،
آواز.
پوشیده چه دارم که
نه دل دارم و
نه دوست.
دل نیست،
اگر بود که
بی دوست نبودم.
یاری نشناسم که دلم گوید:
«این
او ست!»
در خویش در آویخته ام:
«این
همه از تو ست،
این سردی پاییزی و
این گوشهٔ خاموش.
شور از دل شوریدهٔ من دور نمی شد،
از تو ست، کنون خالی اگر هست از آن جوش.»
او بود که می آمد و
او بود که می رفت
در پردهٔ چشمان من از سایهٔ پندار.
من با دل بیمار خود اینگونه نبودم،
او با من و
من منتظر تشنهٔ دیدار.
از دور، مرا چشمهٔ نوشین هوس بود،
سر سبز تر از سینهٔ گلگشت،
دل پاک.
افسوس که افسانه شد آن ساحل سیراب.
اینجا که منم،
ابر نمی بارد بر خاک.
اینجا که منم،
ـ با که بگویم: «به چه روزم؟» -
چشمم نه سپید است به دروازه بازی.
امید ندارم که
پرستوی دلم،
ـ باز ـ
باز آید و
باز آورد از راه،
نیازی.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
1
افسانهٔ ساحل سیراب
·
ساحل سیراب، به
چه معنی است؟
·
آیا منظور شاعر، ساحلی است که آب گرفته است و به همه چیز شبیه
است، به جز ساحل؟
·
شاید در روند تحلیل شعر به منظور شاعر پی ببریم.
2
وقت است که
بردارم از این روزنه،
آواز.
پوشیده چه دارم که
نه دل دارم و
نه دوست.
·
معنی تحت اللفظی:
·
زمان آن رسیده که
از این روزنه فریاد بردارم.
·
چون، دیگر نه دلی دارم و نه دوستی.
3
وقت است که
بردارم از این روزنه،
آواز.
پوشیده چه دارم که
نه دل دارم و
نه دوست.
·
شاعر در این بند
شعر، دیالک تیک وسیله و فونکسیون را به شکل دیالک تیک دل و دوست یابی بسط و تعمیم
می دهد.
·
دل بدین طریق به اسباب کشف دوست و برقراری رابطه با او بدل می شود.
·
در نتیجه، در صورت فقدان دل، دوست یابی محال می گردد.
·
روزنه از تنگنا و شاید حتی از زندان سخن دارد.
·
روزنه تنها طریق پیوند شاعر و یا راوی شعر با محیط پیرامون خویش است.
·
سؤال ولی این است
که داشتن و نداشتن دل و دوست چه ربطی به سکوت و آواز دارد؟
4
وقت است که
بردارم از این روزنه،
آواز.
پوشیده چه دارم که
نه دل دارم و
نه دوست.
·
در این بند شعر، از
دانش پسیکولوژیکی عمیق شاعر پرده برمی افتد:
·
منظور او این است که اگر کسی دل و دوستی داشته باشد، به مقام فردی رازمند
و راز دار (مرتضی کیوان) ارتقا می یابد.
·
در غیر این صورت،
سفره دل خویش را نزد هر رهگذری باز می کند و اسرار دل را از سیر تا پیاز با او در
میان می گذارد.
·
همان طور که در تأملات قبلی ذکر شد، دیالک تیک نیاز
و راز و ناز یکی از مهم ترین دیالک تیک های شاعر است.
·
محتوا و تعریف مقولات فلسفی ـ هنری شاعر در این دیالک تیک را باید بتدریج کشف
کنیم.
الف
·
در مقوله نیاز، احتمالا موتور عینی ـ واقعی دوستی گنجانده می
شود.
·
نیاز ـ چه مادی و چه روحی و روانی ـ موتور جست و جوی دوست است.
ب
·
در مقوله راز، به
احتمال قوی هم محتوا و هم رشته های پیوند میان دل و دوست گنجانده می شوند:
·
راز دل منحصرا با دوست در میان نهاده می شود و راز داری به درجه وظیفه دوستان ارتقا می یابد.
·
در این شعر که سه
تا 4 سال پس از کودتای شوم 28 مرداد سروده شده، رد پای مرتضی کیوان به چشم می
خورد.
·
راز و راز داری از مقولات فلسفی ـ هنری مرتضی کیوان هم بوده است:
درد و رنج تازیانه،
چند روزی بیش نیست
رازدار خلق اگر باشی،
رازدار خلق اگر باشی،
همیشه زنده ای
ت
·
راز در هر صورت،
معیار پسیکولوژیکی برای تمیز تنهایان از دوست داران است:
·
هر کس تنها و بیکس و بی دوست باشد، دل او رفته
رفته از راز و خود او از توان راز داری تخلیه می شود.
·
چنین کسی هر چه در دل دارد، با هر کسی ـ بی
اعتنا به هویت و ماهیت او ـ در میان می نهد.
·
فریب ظاهر قضایا را، یعنی تعداد دوست های کذائی او را نباید خورد.
·
چون دوست های فرمال و صوری او در این صورت، ماهیتا فرقی با بیگانگان ندارند.
پ
·
در مقوله ناز،
احتمالا از تضاد معین موجود میان دو و یا چند دوست پرده برمی افتد.
·
ناز حاکی از کشمکشی دیالک تیکی میان دوستان است.
·
این به معنی طبقه بندی اسرار به دلیل نیاز است.
·
ناز زراد خانه ای از تاکتیک های متنوع برای تحقق حداکثر نیاز است.
5
وقت است که
بردارم از این روزنه،
آواز.
پوشیده چه دارم که
نه دل دارم و
نه دوست.
·
چون شاعر نه دل
دارد و نه دوست، پس بی مهابا آواز برمی دارد و هر چه در دل دارد، برملا می سازد.
ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر