۱۳۹۱ مرداد ۱۵, یکشنبه

سیری در شعری از اسماعیل خوئی (2)

اسماعیل خویی (۱۳۱۷)
شاعر معاصر ایرانی
مؤلف آثار بیشمار
برنده جایزۀ روکرت در کوبُرگ را درسال ۲۰۱۰


نامِ عام آمدمان « روشنفکر!»
(هفتم مرداد ۱٣۹۱)

بیدرکجای لندن
آفتابِ لبِ بام ایم همه:
نیک نزدیک به شام ایم همه.

کوره ی تجربه مان سوخته است:
لیک، با این همه، خام ایم همه.

در عمل دشمنِ خویش و به شعار
دشمنِ کلِ نظام ایم همه.

بیم داریم ز خونین شدن اش:
گر چه خواهانِ قیام ایم همه!

نامِ عام آمدمان "روشنفکر":
یعنی" آزاده " به نام ایم همه.

لیکن آزاده نیابی در ما:
بنده ی نام و مقام ایم همه.


بی چراغِ خردی روشنگر،
رهنوردانِ ظلام ایم همه.

فرصتی نیست که کاری بکنیم:
گرمِ گفتارِ مدام ایم همه.

هرچه گوییم، به معنا، هیچ است:
گرچه استادِ کلام ایم همه.

به عمل پیروِ مردم، هرچند
پیشروشان به مرام ایم همه.

به دغل کاری و در خدعه گری،
از مریدانِ امام ایم همه.

هم پُر آزار و هم آزار پذیر:
نیم دد، نیمی دام ایم همه.

دام چین مان بَرَد آسان از راه:
ز آن که پروده ی دام ایم همه.

تیز و رخشنده چو شمشیر نه ایم:
تار و خالی چو نیام ایم همه.

پُر ز گفتار و تهی از کردار:
عینِ "آیاتِ عظام" ایم همه!

نسبتی نیست به خاصان ما را:
نوعِ خاصی ز عوام ایم همه.

زاده ی جامعه ای بس بیمار:
همچو طاعون و جُزام ایم همه.

ناگزیر است ز ما نفرتِ عام:
که، چو جهل، آفتِ عام ایم همه.

نسلِ نو شاد اگر از ما برهد:
کآفتابِ لبِ بام ایم همه.

تحلیل واره ای از شین میم شین

ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر

بیت پنجم
نامِ عام آمدمان "روشنفکر":
یعنی" آزاده " به نام ایم همه.


• اکنون بهتر می توان به غنای معنوی عنوان شعر تا حدودی دست یافت:

1
نامِ عام آمدمان "روشنفکر":
یعنی" آزاده " به نام ایم همه.

• شاعر در این بیت، دیالک تیک نمود و بود را به شکل دیالک تیک نام و شخصیت، ظاهر و باطن، آزاده به نام و آزاده به شخصیت بسط و تعمیم می دهند و از وارونگی این دیالک تیک در مورد روشنفکران کشور پرده برمی دارند.

• چرا از وارونگی دیالک تیک سخن می گوییم؟

• برای اینکه صدها سال پیش ـ حتی ـ سعدی هشدار داده است که «صورت زیبای ظاهر» اگرچه فریبا، ولی چاره ساز نیست:
• در دیالک تیک نمود و بود (صورت و سیرت) نقش تعیین کننده همیشه و همه جااز آن بود (سیرت) است.

• در جامعه و جهان وارونه اما چه بسا همه دیالک تیک ها وارونه و پا در هوا هستند:
• چون وجود وارونه همیشه و همه جا، شعور وارونه را در پی دارد.

2
نامِ عام آمدمان "روشنفکر":
یعنی" آزاده " به نام ایم همه.

• شاعر در این بیت، ضمنا آزادگی را پیش شرط روشنفکریت تلقی می کنند:
• بزعم شاعر روشنفکر حقیقی باید بطور اوتوماتیک آزاده باشد.
• این برداشت شاعر از مفهوم «روشنفکر» برداشتی اگرچه رایج در کشور شاعر، ولی سوبژکتیف است و اعتبار علمی ندارد.

• مفهوم «روشنفکر» ـ فی نفسه ـ بیانگر این حقیقت امر است که جایگاه اجتماعی فرد مورد نظر در عرصه کار فکری است:
• اگر دهقان نان سفره خویش را از طریق زراعت (کار عمدتا مادی) تأمین می کند، روشنفکر از طریق کار عمدتا فکری (طبابت، تدریس، تحریر، تبلیغ و غیره.)

• از این رو، روشنفکر بودن به همان اندازه حسن و یا عیب است، که دهقان و کارگر و کاسب بودن.
• میان شاعر و شاطر تنها بلحاظ تقسیم اجتماعی کار تفاوت هست.
• وگرنه شاعر هیچ ارجحیتی بر شاطر ندارد و اگر مته به خشخاش نهیم، شاطر نقش بمراتب تعیین کننده تری در جامعه و جهان به عهده دارد.
• چون بدون نان، شاعر حتی توان تنفس نخواهد داشت، چه برسد به سرایش شعر و صدور رهنمود رهائی.

3
نامِ عام آمدمان "روشنفکر":
یعنی" آزاده " به نام ایم همه.

• مفهوم «آزاده» در فرهنگ لغات فارسی مترادف با آزاد (ضد برده، عبد، بنده، غلام) بکار می رود، ولی عملا به معنی جوانمرد و هومانیست و خلقی و جامعه گرا.

• منظور شاعر از مفهوم «آزاده» هر چه باشد، ربطی به روشنفکریت کسی ندارد.
• زیرا آزادگی ـ قبل از همه ـ در جایگاه اجتماعی افراد تعیین می شود و بعد در رفتار و افکار آنها انعکاس می یابد.

• چه بسا روشنفکرانی از قبیل نیچه و هایدگر و یاسپرس و غیره که نه تنها «آزاده» به معنی رایج در ایران نبوده اند، بلکه دشمن سرسخت آزادی و خودمختاری انسان ها و طرفدار سینه چاک و سرسخت بردگی توده ها و تحت ستم و استثمار قرار دادن آنها بوده اند.
• جامعه و جهان ایدئال و آرمانی این روشنفکران جامعه و جهانی منقسم به اقلیت ابربشر و اکثریت زباله (سرور و نوکر، عالی و پست) بوده است.
• روشنفکرانی از این قماش این روند و روال را حتی طبیعی قلمداد می کردند و به توجیه فلسفی آن مبادرت می ورزیدند.

• مراجعه کنید به «فرازی از تحلیلی از احسان طبری راجع به نیچه ئیسم» در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• مفهوم «آزاده» اکنون چه بسا مفهومی بیگانه با ماهیت خویش است.
• روشنفکر ـ بسته با پایگاه طبقاتی خویش ـ می تواند هم این باشد و هم آن:
• هم برده دار مستبد آزادی ستیز باشد و هم برده برابری طلب آزادی خواه!

• روشنفکران ایران نیز جز این نبوده اند، نیستند و نخواهند بود:
• هم ارانی و روزبه و تیزابی روشنفکر، آزاده و آزادی خواه حقیقی بوده اند.
• و هم صهبا و امامی و این و آن روشنفکر بوده اند و آزاده به نام.

بیت ششم
لیکن آزاده نیابی در ما:
بنده ی نام و مقام ایم همه.

• شاعر در این بیت به توضیح بیت قبلی و تصریح منظور خویش مبادرت می ورزند:
• در خیل روشنفکران کشور، آزاده یافت نمی شود.

• چرا و به چه دلیل؟

• دلیل شاعر بروشنی آفتاب است:
• برای اینکه روشنفکران کشور بنده نام و مقام اند.
• مفهوم بنده را شاعر به مثابه ضد بی چون و چرای آزاده بکار می برند.

1
لیکن آزاده نیابی در ما:
بنده ی نام و مقام ایم همه.

• شاعر در این بیت در حقیقت، دیالک تیک خودمختاری و وابستگی را به شکل دیالک تیک آزادگی و بندگی بسط و تعمیم می دهند و عملا خودمختاری (استقلال اندیشه و عمل) روشنفکران کشور را زیر علامت سؤال قرار می دهند.

2
لیکن آزاده نیابی در ما:
بنده ی نام و مقام ایم همه.

• مفهوم «روشنفکر» در این بیت، بطرزی سوبژکتیف، ایدئالیزه می شود.
• ما از جهان بینی شاعر اطلاع چندانی نداریم، ولی در فلسفه اجتماعی اگزیستانسیالیسم در مقیاس بین المللی و در «فلسفه اجتماعی» شاملو و امثالهم در مقیاس ملی نیز شاهد همین ایدئالیزاسیون بوده ایم.

• نتیجه ایدئالیزه کردن قشر روشنفکر همیشه و همه جا همین است:
• انتظارات و توقعات بی پایه از روشنفکران بطور کلی داشتن، وازده، دلخور و نومید گشتن.

• حسن بی جاشنین تفکر علمی شاید همین هم باشد که آدمی چیزها را به نام می نامد و انتظار اوبژکتیف از آنها دارد و لذا کمتر وازده و دلخور و نومید می شود.


3
لیکن آزاده نیابی در ما:
بنده ی نام و مقام ایم همه.

• انتقادی که شاعر در این بیت به قشر روشنفکر کشور دارند، بوی انتقادی از موضع فئودالی را به مشام می آورد:
• بنده نام و مقام بودن!

• اصولا نمی توان به شاعر حق نداد:
• بنده هر چیز مادی و معنوی بودن در شأن انسان ـ بمثابه اشرف موجودات ـ نیست و قاعدتا مذموم و ناپسند است.

• ولی ارزش ها و هنجارها را مناسبات تولیدی حاکم در هر جامعه می سازند و بعد در شعور جامعه منعکس می کنند.
• از این رو ست که با تحول مناسبات تولیدی در هر جامعه، ارزش ها و معیارها نیز دستخوش تحول می شوند و چه بسا به ضد خود بدل می گردند.

• اصطلاح «بنده نام و مقام بودن» نیز اگرچه در جامعه فئودالی مذموم بوده، ولی در جامعه سرمایه داری از اعتبار مقیول عام برخوردار است و نه تنها عیب نیست، بلکه حسن بی چون و چرا تلقی می شود.
• در اکثر فیلم های هالی وود و غیره غرب نیز کسی را که بر کسب نام و مقام به هر قیمت چشم پوشی کند، به تحقیر «بی عرضه» (looser) می خوانند:
• شعار مقبول خاص و عام عبارت است از پیروزی به هر قیمت و هر چه باداباد!

• علاوه بر این، روشنفکر هم بالاخره باید چشم و شکم زن و بچه اش را سیر کند و لذا چاره ای جز تمایل به ترقی شغلی و اجتماعی ندارد.
• از این رو نمی توان روشنفکران را به جرم نامجوئی و جاه طلبی محاکمه و محکوم کرد.
• روشنفکر هم بالاخره آدم است و آدم تحت شرایط زیست می تواند به خیلی از چیزها استحاله یابد:
• به قول کافکا حتی سوسک شود.

4
لیکن آزاده نیابی در ما:
بنده ی نام و مقام ایم همه.

• از این رو انتقاد رادیکال و ریشه ای عبارت است از نقد مناسبات تولیدی حاکم که از انسان «جنده» می سازد و نه «جنده» های آشکار و مستور و پنهان.


برای مبارزه با مرض مالاریا به جای تعقیب، تقبیح و کشتن تک تک پشه ها،
باید فکری به خشکاندن باتلاق ها کرد
که مأمن امنی برای تخمگذاری و تکثیر بی بند و بی مهار پشه ها ست!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر