۱۳۹۱ فروردین ۲۴, پنجشنبه

مکثی و بحثی روی کلمات قصار این و آن (26)

فردا آمده است و ایستاده است
پیش روی من
می‌پرسد:
«چه می‌خواستی؟»

با عصا او را کنار می‌ زنم
همچنان چشم دوخته
به دوردست
منتظر!

سرچشمه:
فیسبوک آشنا ملک

به ماه ماهی

• شاهکاری است، این شعر موجز!
• به تخیل تصویرمند شگرفی سرشته است.

• چنین فردائی در شعری هرگز ندیده بودیم.
• ولی از بی اعتنائی شاعر به فردا دل مان به درد آمد!

• ما دیری است که دلباخته ی فرداییم و هر شب به امید فردا به خواب می رویم!

همچنان چشم دوخته
به دوردست
منتظر!

• انتظار یکی از مقولات اساسی در ادبیات و فلسفه ایران است.

• انتظار ریشه فئودالی دارد!

• انتظار بیانگر حال و روز انسان وامانده ی جامعه فئودالی است، که خود قادر به نجات خویش نیست و چشم به راه ناجی موعودی است!

• انتظار دست در دست با ادیان آسمانی آمده است:

دینی نیست که ناجی موعودی نداشته باشد!

• انسان بورژوائی آغازین در سپیده دم عصر جدید
اما خود به لیاقت مادی و معنوی خود واقف است و به قول فروغ، «ناجی خود را در آینه می جوید!»


• انسان طراز نو اما ناجی خود و بشریت را نه در آئینه، نه در خویشتن تنهای خویش، بل در وحدت تن های همسرشت و «همسرنوشت» و همسرگذشت می جوید!

در وحدت سوبژکت بی چون و چرای تاریخ می جوید که مولدین «بی همه چیز» همه چیز مادی و معنوی نام دارند!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر