۱۳۹۱ اردیبهشت ۵, سه‌شنبه

سیری در شعری از صبا واصفی (3)

تیتر داغ
گاف سنگزاد

• برای زنی که روی لب های پرتقالی اش
• کرکره اش را روز
• هر روز می کشد بالا
• که داخل شود شبی چنین مهلک،

• دیگر چه فرق می کند
• فرو شده باشد
• در چاله ای
• چشم انتظار سنگ

• یا ایستاده بر چارپایه ای
• گوش به زنگ شمارش معکوس

• حالا چه عکسی نیم لخت انداخته باشد
• بر دیوار پچپچه ها

• چه بر تیترهای داغ
• قهرمانی رفته باشد بالا

• فرقی نمی کند!

• حالا که چشم ها این همه هیز
• این همه ریز شده اند
• در چاک پستان و

• کرور کرور کوتوله
• سرک می کشد به چرک نویس پاکت سیگارم

• و آفتاب شان
• دل خوش است به پاچه ¬ی شلوارم
• که خیس مانده بر طناب

• دیگر چه فرق می کند
• رژی بنفش بمالم به لب های صبح
• یا که غیبت کنم
• پشت همین کاغذ
• که ای کاش یکی بیاید
• از زیر دستم بَرش دارد

ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر
«تیتر داغ»

بند اول شعر
برای زنی که روی لب های پرتقالی اش
کرکره اش را روز
هر روز می کشد بالا
که داخل شود شبی چنین مهلک،

دیگر چه فرق می کند
فرو شده باشد
در چاله ای
چشم انتظار سنگ

یا ایستاده بر چارپایه ای
گوش به زنگ شمارش معکوس

حالا چه عکسی نیم لخت انداخته باشد
بر دیوار پچپچه ها

چه بر تیترهای داغ
قهرمانی رفته باشد بالا
فرقی نمی کند!

فرزانه ای اندیشنده در پاسخ پرسش ما در زمینه منظور شاعر از «زنی که روی لب های پرتقالی اش کرکره اش را روز هر روز می کشد بالا که داخل شود شبی چنین مهلک»، نوشت:
• «فکر می کنم اشاره به زنان فاحشه است.
• معمولا فواحش لب های شان را رژ غلیظ می زنند تا توجه ها را به خود جلب کنند و شب ها از همخوابگی با مشتریان خود شبی مهیب را تجربه می کنند.»

• در پرتو این توضیح، درک بند آغازین شعر آسانتر می گردد:
«زنی که تا درجه هرجائی سقوط کرده، برایش سنگسار و اعدام یکسان است.»

• این بدان معنی است که زندگی زنان در کشور شاعر تا درجه زندگی زنان هرجائی تنزل کیفی یافته و به حدی تحمل ناپذیر گشته که زندگی شان با مرگ ـ بی اعتنا به نحوه و نوع مرگ و اتهام ـ برای شان یکسان است.


• بیشک به همین دلیل است که یوسف صدیق (گیلراد) در کامنتی راجع به این شعر می نویسند:

• «ترجمان حسی "تیتر داغ " در شکل، زبان و معنا، خواننده را همسایه ی سراینده می کند، در تجربه ای که گویی بخشی از سرنوشت وی بوده است.»

• سقوط مادران جامعه تا درجه زنان خودفروش خبر مهیب خارق العاده ای است.

• زن فقط ماشین تولید مثل نیست!


• زن مادر است و فونکسیون خارق العاده ای در آموزش، پرورش و تربیت همه جانبه اعضای جامعه بدوش می کشد
.


• با سقوط مادران به قهقرا، آینده جامعه بطور کلی در معرض خطر جدی قرار می گیرد.


• انتقاد شاعر از این وضع موجود به همین دلیل انتقادی بجا، مسئولیت شناسانه و انقلابی است!

2
مفهوم «دیگر چه فرق می کند»

• اکنون مفهوم «دیگر چه فرق می کند» محتوای غول آسائی کسب می کند!

• برای مادران جامعه که تا حد فواحش سقوط کرده باشند، یعنی پیشاپیش مرده باشند و هر روزنه امیدی به نجات خود و همبود برای شان بسته باشد، مرگ، نحوه مرگ و بهانه مرگ دیگر چه اهمیت و معنائی می تواند داشته باشد!


• اکنون نسبیتی وارد درک گیلراد از این شعر می شود.
• مسئله از حد «رنج، بیزاری و عصبیت، که بخشی از تجربه ی روزمره ی زن ایرانی است!» بمراتب بالاتر و فراتر می رود:
• به زبان فلسفی، شاعر خطه خاص را، خطه مختص نیمه زنان جامعه را ترک می گوید و وارد خطه عام، خطه کل جامعه می گردد!

• منظور شاعر بدین طریق، نه بیان صرف درد زن، به مثابه نیمه دیگر جامعه، بلکه بمراتب فراتر از آن، بیان درد جامعه بطور کلی است که دچار بحران فراگیری گشته و سیر قهقرائی طی می کند.

• جامعه ای که با زوال و سقوط زنان ـ به مثابه مادران ـ آینده اش در معرض خطر جدی است!


• اگر محتوای مفهوم «دیگر چه فرق می کند»، همین باشد، این مفهوم خصلت انتقادی ـ انقلابی غول آسائی کسب می کند:

• از سوئی به خنجر انتقادی برائی بدل می شود، که بر حلقوم طبقه حاکمه نشانه رفته و از سوی دیگر به نیشتر بیدارباشی بدل می گردد که نفس ها را در سینه به بند می کشد و اعضای جامعه را به تأمل و واکنش و عمل وامی دارد!
• باید ببینیم.

3
مفهوم «فرو شدن در چاله ای و چشم انتظار سنگ بودن»

• شاعر با این مفهوم تکاندهنده، روند و روال سنگسار زنان را بطرز دهشتناکی به تصویر می کشد.
• این تصور و تصویر شاعر از ماجرای سنگسار به هومانیسم ژرفی سرشته است.

• چرا و به چه دلیل؟

• فروغ هم روند و روال اعدام در توپخانه (اگر حافظه مان به بیراهه نزده باشد) را به تصویر می کشد، تصور و تصویر او اما از چنین هومانیسم ژرفی بی بهره است.
• فروغ به تصویر واکنش تماشاگران صحنه مرگ می پردازد و از «تیرکشیدن رگ های شان» خبر می دهد، ولی در شعرش حتی ذره ای همبستگی با اعدامیان که خود ـ قبل از همه ـ قربانیان سیستم اجتماعی حاکم اند، به چشم نمی خورد.
• شاعر این شعر اما خود در هیئت هرجائی «در چاله ای فرو می شود و چشم انتظار اصابت سنگ» می ماند، بسان قربانی دست و پا بسته و ناتوان از دفاع غریزی ـ حتی ـ از حریم طبیعی وجود خویش.

• این تصور و تصویر ـ فی نفسه ـ غول آسا و ستایش انگیز است.

4
مفهوم «ایستادن بر چارپایه ای و گوش به زنگ شمارش معکوس بودن»

• هر آنچه که در مورد مفهوم «فرو شدن در چاله ای و چشم انتظار سنگ بودن» گفته شد، می توان در مورد مفهوم «ایستادن بر چارپایه ای و گوش به زنگ شمارش معکوس بودن» نیز تکرار کرد.

• عظمت این شعر در همین مفاهیم بظاهر ساده و پیش پا افتاده نمایان می گردد:

• تصور و تصویر مبتنی بر هومانیسم و همبستگی ژرف بی غل و غش با قربانیان این مراسم هول انگیز در جهنم هول انگیزتر، احساس یگانگی و همسرنوشتی (گیلراد) اصیل شاعر با همجنسان خویش را نشان همگان می دهد.

• این خصیصه کیمیا در این شعر، حتی گام به گام غلظت و شدت بیشتر کسب می کند!

• خواهیم دید.

5
مفهوم «عکسی نیم لخت انداختن بر دیوار پچپچه ها»

• شاعر با این مفهوم به توضیح دلایل سنگسار و اعدام در جهنم جامعه خویش می پردازد و از فاجعه
نامعاصر و سرتاپا عقب مانده و پوسیده ی مهیب و مضحکی پرده برمی دارد:
• بی رحمانه ترین و قسی القلب ترین شیوه رفتار در رابطه با ساده ترین و پیش پا افتاده ترین حقوق شهروندی و بشری!
• سنگسار و اعدام مادران بالقوه و بالفعل جامعه به جرم انداختن عکسی نیملخت بر دیوار پچپچه!

• شاعر با مفهوم «پچپچه» سودای تبیین کدامین حقیقت امر را بر سر دارد؟

• شاعر شاید با این مفهوم همان انتقاد اجتماعی ئی را به انجام می رساند که فروغ در شعر مربوط به اعدام.

شاعر در نهایت چاره نادانی و درماندگی ـ شاید ـ از عقب ماندگی فرهنگی و فکری عمیق و عجیب جامعه خویش پرده برمی دارد.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر