۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه

پای منبر بزرگان (8)

از افراط بیژن تا تفریط میهن!
یدالله سلطان پور
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de


• امروز روز آخر سال 2009 میلادی است.
• بیرون خانه ترقه بازی برپا ست!

• سؤال سمج روداری در کله ام توفان به پا کرده:

• چرا دیروز، اینهمه تأکید بر قهر و خشونت و امروز، اینهمه تأکید بر مهر و مسالمت؟

• من سری به سایت ها می زنم تا بلکه برای سؤال سمج رودار پاسخی بیابم و خود را از شرش خلاص کنم.

• ضمنا مقاله شاعرانه ای از میهن جزنی (قریشی) را ـ که در تاریخ (٣ دسامبر ۲۰۰۹) نوشته ـ در برابر دارم.

• من فقط سرتیتر مقاله ها را و احیانا جملات قصاری از برخی از آنها را نقل خواهم کرد.

حکم اول
نبود بر سر آتش میسّرم، که نجوشم
(میهن جزنی)
باید از گسترش فضای خشم و گلوله و کین ‌ورزی واقعاً جلوگیری شود.

• مفهوم خانم میهن و دوستانش در این مقاله را باید بدقت خواند:
• «فضای خشم و گلوله و کین ورزی»

• مبارزه اجتماعی که سهل است، دعوای زن و شوهر و فرزند و مادر هم نمی تواند بدون غریزه خشم صورت گیرد.
• چگونه می توان رژیمی شکنجه گر، خونریز، متجاوز و بی رحم را بدون خشم و کین و گلوله سرنگون کرد؟
• این سه مفهوم «خشم و کین و گلوله» عناصر اصلی سرود فدائیان «خ» بوده است.

• حضرات فدائی حتی پخش اعلامیه بی محتوای خود را بی توپ و تانک و مسلسل جایز نمی شمردند.

• این رهنمود اصلی بیژن بود.
• هر چه پر غوغاتر ـ به قول شاملو، هر چه پر طبل تر ـ به همان اندازه مؤثرتر!

• چی شده است؟

• چرا ناگهان همه فرمالیسم بی محتوای فدائی نقش بر آب و بی اعتبار و رسوا شده است؟

میهن جزنی
برای اینکه جنبش مدنی ما غیر خشونت ‌آمیز باقی بماند، باید «قدرت» آن، نه از «خون»، «مشت‌های گره کرده»، «رگ‌ های برآمده گردن» و «غیرت» و... ناشی شود، بلکه باید از «تحمل»، «تداوم»، «تفکر» یعنی از خود «زندگی» و... نشأت بگیرد.

• اکنون سؤال سمج دیگری خود را به در و دیوار ذهن می کوبد:
• به چه دلیل منطقی، خون و مشت و خشم و غیرت و خشونت بچه ناتنی زندگی و بیگانه با آن تلقی می شوند، ولی تحمل و تداوم و تفکر (تفکر از کی تا حالا؟) بچه صد در صد تنی خود زندگی قلمداد می شوند؟

• باز هم چرا؟


میهن جزنی
اگر مهاتما گاندی توانست...

• ماهاتما گاندی، سرمشقی برای چریک های فدائی (خ) ؟

• چه گوارا، پس چه می شود؟


• اگر ورق چنین برگشته، دیگر برای چه خانه اسناد فدائی تدارک دیده می شود؟

• کدام سند فدائی هست که بوی باروت و خشم و خون و خشونت ندهد؟

میهن جزنی
مردم در حرکت خود جوش خود، رهبران طبیعی یا بقول خودم «پدرخوانده» های خود را پشت سر گذاشتند، چنانچه بارها موسوی به این نکته اشاره کرده که
این ما نیستیم که جلوی مردم حرکت می‌ کنیم، بلکه ما پشت سر مردم ایستاده‌ایم.

• آدم دود از کله اش برمی خیزد.

• سرودهای خونبار فدائی، پیشگام و پیشرو و پیشاهنگ و نبرد خلق و دشنه و دیس و خنجر پس چه می شود؟


• سازمانی که فرسنگ ها از مردم عقب بماند، به چه درد مردم فلک زده می خورد؟


• موسوی می داند که در صفوف مقدم جبهه چه خبر است.


• بیهوده نیست که پشت مردم موضع می گیرد.

• او خودش دیروز جزو لاشخورهای خونخوار پر خشم و کین و شکنجه و شلاق بوده و دست خودش و کوسه و بقیه تا مرفق به خون پیشاهنگ آلوده است.

• اما کدام جنبشی را میهن و یاران در زمین سرگردان سراغ دارند که خالی از دیالک تیک توده و رهبر باشد؟


• حتی طویله ای را نمی توان پیدا کرد که حیوان ها سردسته نداشته باشند!

• حتی میمون ها و گوزن ها و سگ ها و گرگ ها رهبر و انضباط و نظم و نظام دارند!

• از زبان بهزاد کریمی و امثالهم هم واژه های پرطمطراق «خود جوش»، «خود بنیاد» و غیره را می توان بکرات شنید.

• جنبش خودپو اما به دوران کودکی جنبش های اجتماعی تعلق داشته است.

• پس از ظهور پیامبران رهائی، پس از تدوین تز رهائی بخش «درک ماتریالیستی تاریخ»، دیالک تیکی از آگاهی و خودپوئی در دستور کار است و رهبران مجهز به تئوری رهائی بخش می دانند که «چه باید کرد؟»


ماهی های سرخ آنقدر قد کشیده اند که جنبش را برای کوسه ها معنی کنند.
ادامه دارد

۱ نظر:

  1. تغیر وتحول ضرورت رشداست تا سر بسنگ واقعیات نخورد از خواب گران بیدار نمیشود آنکه درراه بیسزانجامش سماجت میکند حال چرخش مبارزان تیرو خشم و تفنگ مبارک قدمی ست بفال نیک باید گرفت

    پاسخحذف