۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

سیری در شعری از صبا واصفی (4)

تیتر داغ
گاف سنگزاد
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com


• برای زنی که روی لب های پرتقالی اش
• کرکره اش را روز
• هر روز می کشد بالا
• که داخل شود شبی چنین مهلک،

• دیگر چه فرق می کند
• فرو شده باشد
• در چاله ای
• چشم انتظار سنگ

• یا ایستاده بر چارپایه ای
• گوش به زنگ شمارش معکوس

• حالا چه عکسی نیم لخت انداخته باشد
• بر دیوار پچپچه ها

• چه بر تیترهای داغ
• قهرمانی رفته باشد بالا

• فرقی نمی کند!

• حالا که چشم ها این همه هیز
• این همه ریز شده اند
• در چاک پستان و

• کرور کرور کوتوله
• سرک می کشد به چرک نویس پاکت سیگارم

• و آفتاب شان
• دل خوش است به پاچه ی شلوارم
• که خیس مانده بر طناب

• دیگر چه فرق می کند
• رژی بنفش بمالم به لب های صبح
• یا که غیبت کنم
• پشت همین کاغذ
• که ای کاش یکی بیاید
• از زیر دستم بَرش دارد

ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر
«تیتر داغ»

بند دوم شعر
حالا که چشم ها این همه هیز
این همه ریز شده اند
در چاک پستان و
کرور کرور کوتوله
سرک می کشد به چرک نویس پاکت سیگارم
و آفتاب شان
دل خوش است به پاچه ی شلوارم
که خیس مانده بر طناب
دیگر چه فرق می کند
رژی بنفش بمالم به لب های صبح
یا که غیبت کنم
پشت همین کاغذ
که ای کاش یکی بیاید
از زیر دستم بَرش دارد

• شاعر در این بند واپسین شعر، خطه عامی را ترک می گوید که در بند اول وارد آن شده بود و به عظمت مضمونی شعر بطرز ستایش انگیزی افزوده بود.

• چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

• دلیلش این است که در بند اول سخن از زن ـ به مثابه مفهومی عام ـ می رفت که سقوط کرده بود، تا درجه هرجائی حک حرمت شده بود و برایش مرگ و نحوه و نوع و بهانه اعدام یکسان بود و ضمنا مسئله زن در پیوند دیالک تیکی با مسئله جامعه بطور کلی مطرح می شد.

• در این بند شعر اما دیگر نه از زن ـ به مثابه مفهوم عام ـ سخن در میان است و نه از جامعه بطور کلی.

• در این بند شعر اگر هم احیانا و بطور غیر مستقیم سخن از زن در میان باشد، با محتوای محدود و بکلی دیگری است.

• در این بند شعر ـ قبل از همه ـ سخن از شخص شخیص شاعر است که بمثابه آوانگارد در کانون حوادث ایستاده است.
• اگر بند اول این شعر به عطر رقیقی از حضور سیاوش کسرایی معطر بود، بند دوم این شعر در انحصار منحصر به فرد سارتر و شاملو ست.
• می توان گفت که در این بند شعر، سارتر و شاملو با اگوسنتریسم (خودمرکزگرائی) و خودخشنودی خارق العاده در هیئت شاعره ای وارد صحنه می شوند!

حکم اول
حالا که چشم ها این همه هیز
این همه ریز شده اند
در چاک پستان

• در این حکم شاعر، جامعه به دو «طبقه واره» تقسیم بندی می شود:
• «طبقه واره» زن و «طبقه واره» مرد!

• بعد هر دو «طبقه واره» انسانیت زدائی می شوند و فقط با هویت جنسی شان مطرح می گردند:

• «طبقه واره» زن با چاک پستانش و «طبقه واره» مرد با چشمان هیز و تیز میخکوبگشته بر چاک پستان جنس مخالف!

• وودی آلن فیلمی با همین محتوا ساخته است:
• در فیلم او پستان غول پیکری کسب استقلال کرده، شعورمند و ترفندمند و هراس انگیز گشته، به تنهائی به راه افتاده و هر چه سر راه می یابد، از میان برمی دارد.

• آنچه شاعر از جامعه خویش برای گفتن دارد، ظاهرا جنگ جنسیت ها ست:

• جنگ جنس مرد بر ضد جنس زن است، بی اعتنا به تعلقات طبقاتی آندو!

حالا که چشم ها این همه هیز، این همه ریز شده اند در چاک پستان

• مسئله اصلی اکنون هیز و ریز گشتن چشم ها در چاک پستان است.

• جنس ملعون مرد دیگر نه به فکر نان است و نه به فکر آب.

• تنها سودای آن غریزه جنسی است، علیرغم اینکه میلیاردها صفحه انترنتی، تلویزیونی، مطبوعاتی، سینمائی و غیره کالائی جز سکس ندارند، علیرغم اینکه بخش مرفه جماعت مرد از بابت سکس مشکلی ندارند.

• در این حقیقت امر، تردیدی نیست که بازار غریزه و بویژه غریزه جنسی در مقیاس تمام ارضی خیلی گرم است و کسب و کار عقل بکلی تعطیل.
• اما این حقیقت امر در مورد جنس زن نیز به همان سان صادق است که در مورد جنس مرد.

• از این رو، ادعای شاعر در این حکم، نه تمامت حقیقت، بلکه نصف حقیقت است، حقیقت نیم بند و مثله و مخدوشی است.
• اگر جماعت مرد، سودائی جز غریزه جنسی ندارند، قضیه در مورد جماعت زن نیز از قراری دیگر نیست.

• اتفاقا جماعت زن، در این زمینه دست جماعت مرد را چه بسا از پشت بسته اند.

• چشم های آنان نیز هیز و تیز است در جاهای معینی از اندام مردان.

• شرط صداقت شاعر انعکاس حقیقت تام و تمام در شعر است و نه حقیقت نیم بند و مثله و مخدوش.

حکم دوم
کرور کرور کوتوله
سرک می کشد به چرک نویس پاکت سیگارم

• منظور شاعر از مفهوم «کوتوله» چیست که به چرک نویس پاکت سیگارش سرک می کشند؟

• از دو حالت قصه خالی نیست:
• یا منظور ایشان فیلم امریکائی موسوم به «shorts» است و یا مفهوم «قدکوتاهان» به میراث مانده از فروغ فرخزاد.

1

کوتوله ها
کوتوله‌ ها: ماجراهای سنگ آرزوها
فیلم کمدی ـ آوانتوریستی از آمریکا (سال ۲۰۰۹ )
به کارگردانی رابرت رودریگز
داستانی نه چندان بلند از «بچه‌ های جاسوس»
این فیلم توسط شرکت برادران وارنر با همکاری استودیوی ای ام جی نیشن ابوظبی ساخته شده و
در جشنواره فیلم خاورمیانه ابوظبی در اکتبر ۲۰۰۹ به نمایش درآمده است.
موضوع فیلم کوتوله‌ ها داستان پسربچه ‌ای است که در شهری کوچک، راز سنگ رنگارنگ جادویی ئی را کشف کرده که آرزوها را برآورده می‌ سازد.
در پی این اتفاق، بچه‌ ها و حتی بزرگترهای شهر برای بدست آوردن آن سنگ دردسرهای زیادی درست می‌کنند!

• اگر منظور شاعر از مفهوم «کوتوله ها» همین باشد، کشف هویت کسانی که «به چرک نویس پاکت سیگار شاعر سرک می کشند»، دشوار نیست.

• آنگاه حکم قبلی شعر نیز در پرتو این مفهوم از نو معنی می شود:

• بدین طریق، دارندگان چشم هیز و تیز میخکوب به چاک پستان نیز عوامل امنیتی جناح مسلط طبقه حاکمه اند.
• این بدان معنی است که «پاسداران عفت و عصمت زنان جامعه» خود تا مغز استخوان گندیده اند و سودایی جز سلب عفت و عصمت از زنان دگراندیش جامعه در سر ندارند.

2

• اگر منظور شاعر از مفهوم «کوتوله ها»، همان منظور فروغ فرخزاد باشد، این بدان معنی خواهد بود که ایشان هم بسان فروغ، انسان ها را بنا بر معیار صنایع مد طبقه بندی می کنند و برای تحقیر بخشی از آنها از صفت «قدکوتاه» استفاده می کند.

• این شیوه برخورد، شیوه برخوردی آنتی هومانیستی، ضد اجتماعی، ارتجاعی و ضدعلمی است:

• انسان ها را می توان بر اساس ملاک های من در آوردی مرزبندی کرد، ولی با طناب این مرزبندی های سوبژکتیف و بی اعتبار علمی و تجربی نمی توان به چاه شناخت و ارزیابی درست آنها اندر شد و سالم و سلامت بیرون امد.

• خواه این، خواه آن، شاعر در این حکم خویش، از کرور کرور کوتوله خبر می دهد که به چرک نویس پاکت سیگارش سرک می کشند.

حکم سوم
و آفتاب شان
دل خوش است به پاچه ی شلوارم
که خیس مانده بر طناب

• شاعر در این حکم، به معرفی بیشتر کوتوله ها می پردازند:
• آفتاب کوتوله ها به تماشای پاچه شلوار خیس آویزان از طناب شاعر، دل خوش است.

• در باره محتوا و ژرفای هویت دشمن شاعر بیش از این بر زبان نمی آید:
• در طرف دیگر جبهه نبرد در جامعه شاعر، مشتی کوتوله کمین کرده اند که سودائی جز ارضای غریزه جنسی و کاری جز جاسوسی ندارند.

حکم چهارم
دیگر چه فرق می کند
رژی بنفش بمالم به لب های صبح
یا که غیبت کنم
پشت همین کاغذ
که ای کاش یکی بیاید
از زیر دستم بَرش دارد

• حالا که اوضاع و احوال جامعه از سیر تا پیاز تشریح و تحلیل شد، «حالا که چشم ها این همه هیز، این همه ریز شده اند در چاک پستان و کرور کرور کوتوله سرک می کشد به چرک نویس پاکت سیگار و آفتاب شان دل خوش است به پاچه ی شلوار که خیس مانده بر طناب»، نتیجه گیری نهائی شاعر ابلاغ می شود.

• استنتاج نهائی شاعر در آغاز دهه دوم قرن بیست و یکم شنیدنی است:
• اکنون دیگر برای شاعر، رنگ ماتیک بر لب ها و غیبت در پشت چرک نویس پاکت سیگار یکسان است.
• چرک نویسی که ایکاش یکی می آمد و از زیر دست شاعر برش می داشت.

اگر نیما زنده بود، اشعاری از این دست می خواند و یا می شنید، خطر آن می رفت که سر بر در و دیوار بکوبد و بگوید:
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر