ح. مهدی پور
گورو
www:guru.blogfa.com
گورو
www:guru.blogfa.com
• مثل تشنه ای در کویری، بر لب چشمه اینترنتی گورو دراز کشیده بود و بی قرار و بی تاب می نوشید.
• بی قرار و بی تاب می نوشید و آواز خوشایند آب اتاق متروکه بی میز و بی مبل و بی همه چیز را پر کرده بود.
• هراس زده روی تخت که از دیرباز ـ جر جر کنان ـ فونکسیون مبل را بر دوش مجروح خویش می کشید، دراز کشیدم.
• در این جور مواقع، نمی بایستی نزدیکش شوم.
• شعری از گلستان دیالک تیکسین شورمند شیراز به خاطر خسته ام خطور کرد:
سعدی
• تشنه سوخته در چشمه روشن، چو رسید• تو مپندار که از پیل دمان اندیشد
• ملحد گرسنه در خانه خالی بر خوان
• عقل باور نکند، کز رمضان اندیشد
• می دانستم که باید صبر کنم، تا سیر دل بنوشد و گرنه به خشم و به پرخاش پا می شود و کامپیوتر را بر سرم آوار می کند.
• اولین بار بود که با گورو آشنا می شدیم.
• نمی دانم چگونه به کشف چشمه های نور نایل می آید؟
• از جهان سایه ها بی خبرم و راستش نمی دانم که کی سایه کیست و یا به قول فروغ، کی سایهء سایه کیست؟
• «گورو مثل هیچکس نیست! فروغ اگر به جای من بوده بود، گفته بود!»، سرشار از رضایت خاطر و خوش بینی بر زبان راند.
• می خواستم بگویم که واژه «بوده بود» را برای اولین بار می شنوم، ولی یادم آمد که آخرالزمان است و هر کس به هر کاری مجاز.
• وقتی حجری را می توان هجری نوشت، میزانی را میزایی، طبری را تبری، کائوتسکی را کاهوتسکی، راحت را راهت و الی آخر، چرا باید از نوشتن بوده بود، هراس داشت؟
• کنجکاوانه پرسیدم : «چرا گورو مثل هیچکس نیست؟»
• ولی ـ مثل همیشه ـ بی اعتنا به پرسش من، پا شد و رفت.
• شاید رفته که نام گورو را در عصر عسرت به گوش سایه های تشنه دیگر برساند.
• اکنون من مانده ام و گورو.
• از اینکه گوروئی از بیشتر از یک سال وجود داشته و ما بی خبر بوده ایم، شرم می کنم.
• ولی سایه ام ـ حتما ـ دلیلی دارد و گرنه، اهل ارزیابی شتابزده نیست.
• (مفهوم «ارزیابی شتابزده» را از نویسنده ارتجاعی ـ فئودالی ایران، جلال آل احمد به یاد داریم.)
• من اما در جهنم تجارب زندگی به شکاکی عجیبی گرفتار آمده ام و با طناب این و آن ـ حتی اگر سایه ام باشد ـ تن به فرو شدن در چاه نمی دهم.
• مطلبی از گورو تحت عنوان «از خود بیگانگی» را خواهم خواند و ارزیابی سایه ام را به محک پراتیک خواهم زد.
• اگر کسی خواست، می تواند همراهی ام کند و به راهنمائی و چاهنمائی ام بپردازد.
• ما را نه ادعائی در دل است و نه سودائی جز جستجو در سر.
• من اندیشه های گورو را مورد تأمل قرار خواهم داد و نا گزیر به تأیید و تکذیب نظرات خود و نهایتا به تصحیح آنها امید خواهم بست.
تز اول
از خودبیگانگی مانعی بر سر راه تکامل و شادمانی زندگی جمعی انسان و در عین گامی ضروری برای رشد و ترقی اوست.
از خودبیگانگی مانعی بر سر راه تکامل و شادمانی زندگی جمعی انسان و در عین گامی ضروری برای رشد و ترقی اوست.
• در این حکم گورو، دیالک تیکی شعله می کشد:
• دیالک تیک تخریب و توسعه.
• از خود بیگانگی از سوئی مانعی بر سر راه توسعه انسانی است (تخریب) و از سوی دیگر پدیده ای ضرور برای رشد و ترقی او ست (توسعه).
• چرا؟
• باید ببینیم.
تز دوم
اگر بخواهیم به از خودبیگانگی که واقعا در زندگی روزمره¬ ی ما رخ می ¬دهد و از آن در رنج هستیم، رجوع کنیم و نه تعابیر دیگر از این واژه، باید ابتدا به مفهوم ساختار رجوع کنیم .
اگر بخواهیم به از خودبیگانگی که واقعا در زندگی روزمره¬ ی ما رخ می ¬دهد و از آن در رنج هستیم، رجوع کنیم و نه تعابیر دیگر از این واژه، باید ابتدا به مفهوم ساختار رجوع کنیم .
• مفهوم «ساختار» یکی از مفاهیم دیالک تیک ماتریالیستی است.
• ما با دو شناخت افزار دیالک تیکی به نام های دیالک تیک ساختار و فونکسیون و دیالک تیک ساختار و عنصر و سیستم آشنائی داریم.
• ولی به تعریف مفهوم «ساختار» از سوی گورو نظری بیفکنیم:
تز سوم
یک ساختار از واحدهایی تشکیل شده است که بین این واحدها، قواعدی برقرار است.
برای مثال، مهره ها در صفحه ی شطرنج ساختاری را تشکیل می دهند که میان آنها قواعدی برقرار است.
هر کدام از مهره ها از ارزش نسبی برخوردار بوده و حرکت های تعریف شد ای دارند.
اینها قواعد بازی شطرنج هستند، اما این قواعد را خود ساختار تعیین می کند و نه کیفیت و ماهیت ِ مهره های شطرنج.
برای مثال اگر یکی از مهره های شطرنج شما گم شد، می توانید به جای آن مهره مثلا سرباز یا اسب، یک قطعه سنگ بگذارید که می تواند همان نقش مهره ی شطرنج را ایفا کند.
بنابراین نقشی که آن مهره ایفا می کند، هیچ ارتباطی به ویژگی های فردی آن مهره ندارد.
یک ساختار از واحدهایی تشکیل شده است که بین این واحدها، قواعدی برقرار است.
برای مثال، مهره ها در صفحه ی شطرنج ساختاری را تشکیل می دهند که میان آنها قواعدی برقرار است.
هر کدام از مهره ها از ارزش نسبی برخوردار بوده و حرکت های تعریف شد ای دارند.
اینها قواعد بازی شطرنج هستند، اما این قواعد را خود ساختار تعیین می کند و نه کیفیت و ماهیت ِ مهره های شطرنج.
برای مثال اگر یکی از مهره های شطرنج شما گم شد، می توانید به جای آن مهره مثلا سرباز یا اسب، یک قطعه سنگ بگذارید که می تواند همان نقش مهره ی شطرنج را ایفا کند.
بنابراین نقشی که آن مهره ایفا می کند، هیچ ارتباطی به ویژگی های فردی آن مهره ندارد.
• گورو بعدا ـ به احتمال قوی ـ معایب این تعریف اولیه را از بین خواهد برد، ولی من برای رفع سوء تفاهم، به چند نکته اشاره می کنم.
نکته اول
• گورو اول حکمش را صادر می کند (صحت و سقم حکم را باید بعدا ببینیم) و بعد مثال مناسب برای اثبات آن را از عالم واقع دستچین می کند.
• من از این شیوه دلخورم.
• بنظر من، ما باید از مثال های عالم واقع، حکم خود را استخراج کنیم و نه بر عکس.
• اگر ادعای ما جوشش آب در صد درجه سانتیگراد در جو زمین است.
• این ادعا باید بر مبنای آزمایش عملی مکرر جوشش آب استوار باشد.
• تئوری باید بر پراتیک استوار باشد و نه برعکس.
• وگرنه برای هر ادعای باطل می توان مثال هائی از عالم واقع پیدا کرد.
• در دیالک تیک استثناء و قاعده، تقدم با قاعده است و نه برعکس.
نکته دوم
• چرا ادعای گورو نادرست است؟• برای اثبات بطلان ادعای گورو به چند مورد اشاره می کنیم:
الف
• اگر تعداد مهره های گمشده بیشتر باشد، دیگر نمی توان جای خالی آنها را با قطعات سنگ پر کرد.
ب
• اگر به جای مهره های شطرنج، ارگان های بدن را فرض کنیم، ادعای گورو بی اعتبار و زنده بگور خواهد شد.
• چون جای خالی چشم گمشده را نمی توان با پا پر کرد.
• چون جای خالی قلب گمشده را نمی توان با تکه سنگی پر کرد.
ت
• آنگاه دیگر نمی توان بر طبق مثال گورو از مهره ای شطرنج، «ویژکی فردی» اعضای بدن را هیچ شمرد.
پ
• آنگاه دیگر نمی توان ماهیت و کیفیت تعویض ناپذیر اعضا را نا دیده گرفت.
ث
• اشکال متدیک گورو ـ اگر واقعا اشکالی در کار باشد ـ بعدا به جای خود توضیح داده خواهد شد.
نکته اسوم
• تعریف گورو از مفهوم «ساختار» به نظر من قابل تأمل است.
الف
• اگر مفهوم «ساختار» را ترجمه ای برای مقوله «فرم» تلقی کنیم، آنگاه ما با دیالک تیک فرم و محتوا سر و کار خواهیم داشت و ساختار به معنی چارچوب و داربست تلقی خواهد شد.
ب
• اگر دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم را در مد نظر داشته باشیم، آنگاه « ساختار (استروکتور) عبارت خواهد بود از مجموعه روابطی که عناصر هر سیستم را به هم پیوند می دهند.»
• ساختار آنگاه به مجموعه روابطی اطلاق می شود که عناصر متشکله سیسم معینی را به یکدیگر لحیم می کنند، پیوند می دهند.
• اگر لایب نیتس بود، می گفت ساختار چیزی از جنس ژله است و عناصر هر سیستم را به یکدیگر پیوند می دهد.
ت
• اگر دیالک تیک ساختار و فونکسیون را در مد نظر داشته باشیم، آنگاه بناچار به دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم خواهیم رسید.
• ساختار عناصر متشکله سیستم را چنان به هم پیوند می دهد که نتیجه اش فونکسیون معینی می شود که سیتسم مربوطه قادر به ایفا ست:
• مثال:
• ساختار چکش، یعنی روابط موجود میان مولکول های آهن چنان است که چکش برای میخکوبی مناسب می گردد، در حالیکه ساختار میخ، یعنی روابط موجود میان مولکول های آهن چنان است که میخ فقط برای فرورفتن در چوب مناسب است.
• حالا به تعریف گورو بر می گردیم و دست به عمل مقایسه می زنیم :
• «یک ساختار از واحدهایی تشکیل شده است که بین این واحدها، قواعدی برقرار است.»
• ساختار گورو ربطی به روابط میانعنصری سیستم ها ندارد.
• توضیح بیشتری در باره دیالک تیک ساختار و فونکسیون:
• «فونکسیون عبارت است از توانائی هر سیستم پویا برای ایجاد شیوه های رفتار معین.
• این توانائی بوسیله ساختار سیستم و نحوه و نوع پیوند میان عناصر سیستم تعیین می شود.
• ساختار و فونکسیون هر سیستم وحدت دیالک تیکی با هم دارند.
• فونکسیون واحدی می تواند بنا بر اوضاع و احوال بوسیله ساختارهای مختلف سیستمی بوجود آید.»
• مثال:
• فونکسیون میخکوبی هم می تواند بوسیله چکش عملی شود و هم بوسیله پتک.
• در دیالک تیک ساختار و فونکسیون، نقش تعیین کننده از آن ساختار است.
• نحوه و نوع روابط میان عناصر متشکله هر سیستم (ساختار) تعیین کننده فونکسیون آن سیستم است.
• حالا دوباره به تعریف گورو برمی گردیم :
• «یک ساختار از واحدهایی تشکیل شده است که بین این واحدها، قواعدی برقرار است.»
• ما برای اینکه یقین نسبی بدست آوریم، سری هم به تعریف مفهوم «قاعده» می زنیم.
• « قاعده بدو معنی بکار می رود:
1
• قاعده بمعنی فراخوان، راهنمائی، فرمان و امر برای اجرای عملی که بنا بر شرایط معینی و برای نیل به هدف معینی صورت می گیرد.
2
• قاعده به معنی تکرار همگون جریانی برای نشان دادن یک جریان (جریاناتی عمدتا عینی ـ واقعی) بکار می رود که با فراهم بودن شرایط همانند و یکسان همواره و یا حداقل در اکثر موارد تکرار می شود.
• اصطلاح «قاعده» به این معنی با اصطلاحات «قانونمندی» و «قاعده مندی» خویشاوند است.»
• تعریف گورو در هر صورت چنگی به دل نمی زند.
• بگذریم.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر