۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

راجع به اختلال در تئوری «دم برای دم»

قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
برگردان میم حجری

• روزی از روزها، آقای کاف مهمان آدم های غریبه بود.

• شباهنگام به هنگام خواب، متوجه شد که میزبانان، ساز و برگ صبحانه روز بعد را روی میز کوچکی در گوشه اتاق خواب شان آماده کرده اند.


• از اینکه آنان به فکرش بوده اند، رضایت خاطر خاصی احساس کرد.

• بعد از خود پرسید:

• «آیا من هم حاضر خواهم بود، ساز و برگ صبحانه روز بعدم را شبانه پیشاپیش آماده سازم؟»

پس از تأملی به این نتیجه رسید که چنین کاری در مواقع معینی کار سنجیده ای است.
علاوه بر این آرزو کرد که بقیه آدم ها هم در این مورد تأمل کنند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر