۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه

آقای کوینر و هنرپیشه

قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
برگردان میم حجری

• آقای کوینر با خانم هنرپیشه ای دوست بود که از ثروتمندی هدیه دریافت می کرد.

• از این رو، او در باره ثروتمندان با آقای کوینر اختلاف نظر داشت:

• آقای کوینر بر آن بود که ثروتمندان آدم های بدی اند.
• دوست دختر او اما می گفت که ثروتمندان همگی بد نیستند.

• چرا او فکر می کرد که ثروتمندان همگی بد نیستند؟

• او نه به این دلیل که یکی از آنها برایش هدیه می داد، بلکه به این دلیل که خود او هدیه یکی از آنها را قبول می کرد، چنین می اندیشید.

• چون او بر این باور بود که از آدم های بد هدیه نمی گیرد.

• آقای کوینر پس از تأمل در این باره، باور نداشت، به آنچه که هنرپیشه در باره خودش باور داشت.

• آقای کوینر ار فرصت استفاده کرده بود و داد می زد:
• «بگیر پول شان را!
• آنها هدیه ها را نخریده اند، بلکه دزدیده اند.
• اموال مسروقه سارقین را بگیر تا بتوانی هنرپیشه خوبی باشی!»

• «نمی توانم پول نداشته باشم و هنرپیشه خوبی باشم؟»
• هنرپیشه پرسید.

• آقای کوینر گفت:
• «نه!
• نه، نه، هزار بار نه!»

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر