۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (29)

ژاله اصفهانی و سیاوش کسرائی
تراشه های تبر
1362 کابل

تحلیل واره ای از شین میم شین

شوق


• برکرده ام سر
• از رخنه ای در سینه سنگ
• آری بهارم من در این تنگ

• تنها اگر باد
• تنها اگر ابری و باران
• تنها اگر خورشید بود، این گل نمی رست
• زین تنگنا راه رهاییدن نمی جست

• ای سایه ابر
• ای دامن باد
• ای تیغ خورشید
• ای جام باران

• این گل نمی بود

• گلدانه را گر شوق گل گشتن نبودی
• در گریبان

تلاشی برای تحلیل شعر
شوق

حکم اول
• برکرده ام سر
• از رخنه ای در سینه سنگ
• آری بهارم من در این تنگ

• سیاوش در این حکم، ظاهرا از زبان گلی سخن می گوید که سرسختانه از سینه سخت و سرسخت سنگی حفره ای حفر کرده و خویشتن خویش را از تنگنای سنگ رها ساخته است.

• اینکه سیاوش شرح حال گل را از زبان خویشتن خویش بر زبان می آورد، احتمالا به دلیل کشف همانندی شگرف میان خود و گل است که نشانه تداوم رویش و رشد و بهار است.


• شاید هم احساس درونی خود او ست که از زندانی به بزرگی کشوری، گریخته و آواره و سرگردان جهانی گشته است:

• شاعر توده ها ـ کولی وار ـ در به در جهانی بی در و بی پیکر است!

• اتفاقا کولی یکی از اسامی مستعار او بوده است.

• همرزم سیاوش ـ ژاله اصفهانی ـ همین موضوع آوارگی از میهن را بکرات به زیور شعر کشیده و برای آیندگان خردگرا به میراث نهاده است.
• اینک نمونه ای:

پرندگان مهاجر

• پرندگان مهاجر، در اين غروب خموش،
• که ابر تيره تن انداخته به قله کوه

• شما شتاب زده راهی کجا هستيد؟
• کشيده پر به افق، تک تک و گروه گروه

• چه شد که روی نموديد بر ديار دگر؟
• چه شد که از چمن آشنا سفر کرديد؟

• مگر چه درد و شکنجی در آشيان ديديد،
• که عزم دشت و دمن‌ های دورتر کرديد؟

• در اين سفر که خطر داشت بی شمار آيا،
• ز کاروان شما، هيچ کس شهيد شده است؟

• در اين سفر که شما را اميد بدرقه کرد،
• دلی ز رنج ره دور، نا اميد شده است؟

• چرا به سردی دی ترک آَشيان کرديد
• برای لذت کوتاه گرمی تن تان؟

• و يا درون شما را شراره‌ای می‌سوخت؟
• که بود تشنه خورشيد، جان روشن تان؟

حکم دوم
• تنها اگر باد
• تنها اگر ابری و باران
• تنها اگر خورشید بود، این گل نمی رست
• زین تنگنا راه رهاییدن نمی جست

• سیاوش در این حکم، دیالک تیک علت ـ معلول را به شکل دیالک تیک ابر و باد و باران و نور ـ گل بسط و تعمیم می دهد و نسبیتی را وارد علت (ابر و باد و باران و نور) می سازد:
• در جهان بینی سیاوش، ابر و باد و باران و نور به تنهائی نمی توانستند دانه نهان در بطن سنگ را به حفر حفره ای و رشد و رویشی برانگیزند.

• ژرف اندیشی مارکسیستی ـ لنینیستی سیاوش در این شعر نه تنها شگفت انگیز، بلکه تحسین برانگیز است.

• علت خارجی به تنهائی قادر به تغییر چیزها و تبدیل آنها به معلول معین نیست.

• چرا؟

• اگر ابر و باد و باران و نور همه با هم قادر به تحقق گذار کیفی دانه به گل نیستند، پس روند و روال این گذار کیفی از دانه به گل و بعد از گل به سنبل حاوی دهها دانه ی چه بسا متکاملتر از چه قرار است؟

• پاسخ این پرسش را سیاوش در حکم بعدی می دهد:


حکم سوم
• ای سایه ابر
• ای دامن باد
• ای تیغ خورشید
• ای جام باران
• این گل نمی بود
• گلدانه را گر شوق گل گشتن نبودی
• در گریبان

• گلدانه قادر به گذار کیفی به گل نمی بود، اگر فاقد دیالک تیک درونی خویش می بود:
• گذار کیفی دانه به گل بنظر سیاوش در دیالک تیک داخلی و خارجی صورت می گیرد، در دیالک تیک علل داخلی و علل خارجی.

• عامل خارجی به تنهائی کاره ای نیست.


• به زبان سیاوش و هر متفکر مارکسیست ـ لنینیستی، نقش تعیین کننده در دیالک تیک داخلی و خارجی از آن داخلی است.

• به قول سیاوش اگر دیالک تیک درونی دانه نمی بود، بارش باران و تابش نور و سیلان هوا نمی توانستند از دانه ای گلی برویانند.

• ماده (واقعیت عینی در همه فرم های آن) تضادمند است، دیالک تیکی از اقطاب متضاد وحدتمند است و درست به همین دلیل شوق تغییر در ذات آن است و به محض فراهم آمدن شرایط خارجی لازم، به محض تشکیل مساعد دیالک تیک داخلی و خارجی، گذار کیفی از نازل به عالی گریزناپدیر است.


• این پیام مکرر شاعر توده ها ست.

• این اخطار بی امان شاعر توده ها ست!

• ما به دو دلیل، به زیبائی های فرمال اشعار کمتر می پردازیم:

• اولا به دلیل فقر معرفتی و استه تیکی خود
• ثانیا به دلیل اینکه در جامعه و جهان عمدتا و چه بسا صرفا به جنبه های فرمال چیزها پرداخته می شود.

• ولی حیف خواهد بود، اگر به زیبائی فرمال این شعر توجه کافی مبذول نگردد:
• سیاوش در ابر، سایه را، در باد دامن را، در خورشید، تیغ را و در باران جام را برجسته می کند.

• او بلحاظ فلسفی، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک سایه و ابر، دیالک تیک دامن و باد، دیالک تیک تیغ و خورشید و دیالک تیک جام و باران بسط و تعمیم می دهد.


• در مورد گلدانه و شوق رهائی نیز به همین سان:

• میان گلدانه و شوق رهائی، دیالک تیک فرم و محتوا برقرار است:
• محتوائی که همزمان نیروی محرکه گذار گلدانه به گل است.

محتوائی که آرام و قرار از گلدانه می ستاند و آن را به حفر حفره و بیرون کشیدن تن خویش از زندان صخره و سنگ وامی دارد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر