۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

چاله ها و چالش ها (30)

انعکاس

ایدئولوژی
پروفسور گونتر هیدن
برگردان شین میم شین
دایرة المعارف روشنگری
سرچشمه: مجله هفته
http://www.hafteh.de

رضا

• چند نکته ی اساسی وجود دارد:
• اول اینکه خود انعکاس امری مادی و ملموس است.
• دوم شناخت و آگاهی انسان نسبت به همین انعکاس نیز باز امری مادی است و وصل کردن این حقیقت تئوری ماتریالیستی به آمپیریسم یا آمپریوکریتیسیسم نادرست است.
• سوم اینکه این انعکاس با آن انعکاسی که بنده در مقولات اجتماعی گفتم فرق زیادی دارد.
• کما اینکه بقول خودتان “حقایق اجتماعی با حقایق شیمیائی فرق دارند” و اتفاقا حقیر نیز ذکر کردم که ”مارکس ثابت می کند که علوم انسانی و جامعه ی بشری نیز مانند علوم طبیعی ، یکسری قانون مندی ها (که البته پیچیده ترند) را داراست”.
• یعنی بنده نیز قائل به این بوده و هستم که حقایق اجتماعی و حقایق طبیعی تفاوت های متعددی به لحاظ پیچیدگی دارند.
• ماتریالیسم غیر دیالکتیک، از فرانسه قرن هجدهم گرفته تا انگلیس قرن هفدهم و یا حتی اندیشه ی فوئرباخ (با وجود تفاوت های شان با ماتریالیسم دیالکتیک) بر نظریه ی مارکس تاثیرات قابل ملاحظه ای داشتند و صرف اینکه این بخش از نظرات ماتریالیستی در آثار فرانسیس بیکن نیز هست، دلیل بر رد آن نمی شود.
• مناسبات تولید مجردند؟
• مناسبات و روابط برآمده از روش تولید چه چیزهایی هستند؟
دولت – قوانین – هنجارها – مذهب - اخلاق و …
• جدا از این بحث که آیا در جامعه ی کمونیستی جایی برای این مسائل نزد مارکس تعریف شده است یا نه
• یعنی مارکس در جامعه کمونیستی اخلاق و دولت و مذهب را که بقول خودش یادگاران دوران های پیشین هستند را به رسمیت می شناخته است یا خیر؟
• باید به این سوال پاسخ داد که آیا این نهادها آیا انتزاعی و مجرد هستند و یا واقعیت های عینی و مادی هستند؟
• متاسفانه گاهی ما فکر می کنیم که چون روش تولید زیربنا ست و آن هم مادی است، لذا مناسبات برآمده از آن باید انتزاعی و غیر مادی و مجرد و ذهنی باشد.
• در صورتی که لزوما اینطور نیست.
• مناسبات تولید، فارغ از تئوری های روشنفکران بورژوازی و یا تئوری های مارکس، ما به ازای بیرونی و عینی دارند
• این سوالات را در ارتباط با این نظر خود مطرح کنید:
• ”بدون تئوری مارکس نمی توان به دیالکتیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی پی برد
• تئوری مارکس چگونه بوجود آمده است؟
• آیا مانند وحی نازل شده؟
• آیا ما به ازای عینی و بیرونی این روابط و شهود عینی مبارزه ی طبقاتی انسان های با دقت را به درک این دیالکتیک رهنمون نمی کنند؟
• آیا برخی اقتصاد سیاسی دانان و حتی شارل فوریه، پیش از مارکس به شکلی نازل تر و ساده تر از این دیالکتیک صحبت نکردند؟

• به نظر می رسد که پاسخ به این سوالات بتواند به درک ماتریالیستی ما کمک کند.
• به یاد دارم که دوستی اصلاح طلب و البته مذهبی با من بحث های فراوانی می کرد.
• مثلا می گفت:
• “شما که به ماتریالیسم و دیالکتیک عقیده دارید، چطور برخی امور را مادی می بینید ولی روابط و قوانینی که بین هستی مادی برقرار است و خودتان به آن نام اسلوب دیالکتیکی دادید را جدا از مادیت امور به صورت انتزاعی و مجرد بررسی می کنید”
• که البته پاسخ ساده است:
• دیالکتیک نیز خود امری مادی و شهودی است.
• ممنون از توجهات و وقتی که می گذارید.

شین میم شین


• با سلام و سپاس
• چالش فکری در هر حال می تواند مفید باشد و هر دو طرف بحث را به تفکر وادارد.

• من احکام شما را یک به یک مورد تأمل قرار می دهم:


حکم اول

اول اینکه خود انعکاس امری مادی و ملموس است

• انعکاس، روندی مادی ـ روحی است که از گردنه دیالک تیک سوبژکت ـ وبژکت می گذرد.
• جنبه مادی و روحی دارد.
• دیالک تیکی از مادی و معنوی است.

• مثال:

• مفهوم «درخت» هیچ کجا جز در ذهن انسان وجود ندارد.
• انسان سرو و صنوبر و سپیدار و غیره را می بیند، جوانب فرعی و خاص آنها را کنار می نهد و جنبه مشترک آنها را انتزاع می کند و مفهوم مجرد درخت را می سازد که با شنیدنش ما به یاد میلیون ها درخت می افتیم.
• درخت انتزاعی بطور ملموس و مادی وجود ندارد.
• اگر از عالم روح به عالم ماده برگردیم و درخت انتزاعی را تعمیم دهیم و به درخت منفرد سیب برسیم، با درخت مادی و ملموس مواجه می شویم.

حکم دوم
شناخت و آگاهی انسان نسبت به همین انعکاس نیز باز امری مادی است و وصل کردن این حقیقت تئوری ماتریالیستی به آمپیریسم یا آمپریوکریتیسیسم نادرست است.

• تئوری انعکاس اصلا مادی نیست.
• کاملا روحی است، شعورین است.

• انعکاس
به روند مادی انعکاس چیزهای مادی در ضمیر انسان اطلاق می شود.

• انسان دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را تجربه می کند، تجربه اش را در کارگاه مغز بطور فکری و منطقی حلاجی می کند و بالاخره به تئوری انعکاس می رسد.

• مراجعه کنید به
دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

حکم سوم
اینکه این انعکاس با آن انعکاسی که بنده در مقولات اجتماعی گفتم فرق زیادی دارد.

• منظورتان را از این حکم نفهمیدم.
• مقوله ها و مفاهیم خود انعکاس واقعیات امورند.

• به عنوان مثال، مفهوم درخت انعکاس درختان مختلف مادی است که مورد انتزاع فکری قرار گرفته اند.



حکم چهارم
مارکس ثابت می کند که علوم انسانی و جامعه ی بشری نیز مانند علوم طبیعی ، یکسری قانون مندی ها (که البته پیچیده ترند) را داراست

• حق با شما ست.

حکم پنجم
ماتریالیسم غیر دیالکتیک، از فرانسه قرن هجدهم گرفته تا انگلیس قرن هفدهم و یا حتی اندیشه ی فوئرباخ (با وجود تفاوت های شان با ماتریالیسم دیالکتیک) بر نظریه ی مارکس تاثیرات قابل ملاحظه ای داشتند و صرف اینکه این بخش از نظرات ماتریالیستی در آثار فرانسیس بیکن نیز هست، دلیل بر رد آن نمی شود.

• من گفتم که مارکسیسم را شما با امپیریسم عوضی می گیرید، نگفتم که مارکس از دستاوردهای به میراث مانده بهره نگرفته است.
• امپیریسم برای شناخت چیزها و پدیده ها کافی نیست.
• با تجربه صرف نمی توان به ماهیت چیزها پی برد.
• شناخت تئوریک منطقی لزوم بی چون و چرا دارد.
• من از ضرورت تمکین به دیالک تیک پراتیک و تئوری سخن گفتم.

حکم ششم
مناسبات و روابط برآمده از روش تولید چه چیزهایی هستند؟ دولت – قوانین – هنجارها - مذهب – اخلاق

• تعریف شما از مناسبات تولیدی درست نیست.
• مناسبات تولیدی از مناسبات مالکیت، نحوه توزیع نعمات مادی تولید شده، مناسبات میان طبقات و غیره تشکیل می یابد و زیربنای جامعه را تشکیل می دهد.
• بر روی این زیربنا، روبنای ایدئولوژیکی (قوانین –هنجارها - مذهب – اخلاق و … و دولت و حقوق و غیره) سر برمی کشد.
• میان زیربنا و روبنا هم رابطه دیالک تیکی (همزیستی و ستیز، وحدت و تضاد) برقرار است.

حکم هفتم
جدا از این بحث که آیا در جامعه ی کمونیستی جایی برای این مسائل نزد مارکس تعریف شده است یا نه (یعنی مارکس در جامعه کمونیستی اخلاق و دولت و مذهب را که بقول خودش یادگاران دوران های پیشین هستند را به رسمیت می شناخته است یا خیر؟)
باید به این سوال پاسخ داد که آیا این نهادها آیا انتزاعی و مجرد هستند و یا واقعیت های عینی و مادی هستند؟

• این حکم شما مغشوش است.
• یا باید آیات و احادیث و روایات را منطبق با نص صریح آنها نقل کنیم و یا مورد صرفنظر قرار دهیم.

• در جامعه کمونیستی نیز بر طبق زیربنای آن، روبنای ایدئولوژیکی (اخلاق و حقوق و هنر و غیره) خاصی وجود خواهد داشت.

• هیچ زیربنائی بدون روبنا و یا برعکس نبوده ، نیست و نخواهد بود.

حکم هشتم
متاسفانه گاهی ما فکر می کنیم که چون روش تولید زیربناست و آن هم مادی است، لذا مناسبات برآمده از آن باید انتزاعی و غیر مادی و مجرد و ذهنی باشد، در صورتی که لزوما اینطور نیست.

• این حکم اگر نظر شما باشد، درست نیست.
• اولا روش تولید زیربنا نیست.
• روش تولید از دیالک تیک نیروهای مولده ـ مناسبات تولیدی.
• مناسبات تولید از سوی دیگر به مثابه زیربنا با روبنای ایدئولوژیکی دیالک تیک دیگری را تشکیل می دهد.

• یعنی در آن واحد در دو دیالک تیک شرکت می ورزد:

• در دیالک تیک نیروهای مولده ـ مناسبات تولیدی
• در دیالک تیک زیربنا (مناسبات تولیدی) و روبنای ایدئولوژیکی

• ثانیا هر تولیدی دیالک تیک مادی ـ روحی است.

• مولد
آنچه را که می خواهد تولید کند، از کله خود می گذراند:

• آهنگر مدل گاوآهن را نخست در کله خود می سازد، بعد به آهن فرم منطبق با آن را می دهد:
• گاوآهن وحدت ماده و روح است، وحدت آهن و ایده است.

• ثالثا مفهوم و یا مقوله «مناسبات تولیدی» انتزاعی است و انعکاس مناسبات تولیدی واقعی میان طبقات اجتماعی است.


حکم نهم
مناسبات تولید، فارغ از تئوری های روشنفکران بورژوازی و یا تئوری های مارکس، ما به ازای بیرونی و عینی دارند

• بیشک چنین است.

سؤال اول شما
بدون تئوری مارکس نمی توان به دیالکتیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی پی برد؟

• کاشف درک ماتریالیستی تاریخ (و ضمنا، دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی) مارکس و انگلس بوده اند.

• منظور من در بافت بحث قبلی این بود که با مشاهده و تجربه صرف نمی توان به ماهیت چیزها پی برد.
• و گرنه همه کارگران می بایستی مارکسیست باشند.

سؤال دوم شما
تئوری مارکس چگونه بوجود آمده است؟ آیا مانند وحی نازل شده؟ آیا ما به ازای عینی و بیرونی این روابط و شهود عینی مبارزه ی طبقاتی انسان های با دقت را به درک این دیالکتیک رهنمون نمی کنند؟ آیا برخی اقتصاد سیاسی دانان و حتی شارل فوریه، پیش از مارکس به شکلی نازل تر و ساده تر از این دیالکتیک صحبت نکردند؟»

• حق با شما ست.
• مارکسیسم مثل هر علم دیگر نتیجه توسعه خلاق تئوری ها و تجارب به میراث مانده است.

• نو همیشه نتیجه نفی دیالک تیکی کهنه است.

• منظور از نفی دیالک تیکی حفظ و توسعه جنبه های مثبت کهنه و دور ریختن جنبه های منفی و میرنده کهنه است.

سؤال سوم شما
دیالکتیک نیز خود امری مادی و شهودی است.

• دیالک تیک خود دیالک تیکی از اوبژکتیف ـ سوبژکتیف است.
• دیالک تیک اوبژکتیف هستی که مستقل از انسان وجود دارد، در ضمیر بشری منعکس می شود و در کارگاه ذهن غول آسای غول هائی از قبیل هگل به صورت دیالک تیک سوبژکتیف فرمولبندی می شود و در اختیار بقیه انسان ها قرار داده می شود.

• شعر نیما جولانگاه شگرف دیالک تیک عینی هستی است.

• مراجعه کنید به جهان و جهان بینی کسرائی بخش 20 و 21.

• ممنون از توجهات و وقتی که می گذارید.


رضا

• نظرات شما را می پذیرم.
• چون به نظرم می رسد که ما اختلاف مان بر سر لغات و الفاظ است.
• مثلا بنده رو بنا را مناسبات برآمده از تولید می خوانم و زیر بنا را روابط تولید و روش تولید.
• در واقع من از این حیث مثلا مذهب و ایدئولوژی و اخلاق را وابسته به جهان گذشته می دانم.

• ولی خب اگر شما مثلا اصرار دارید که جهان بینی مادی و علمی و یا مثلا این بحث که مناسبات زناشویی و خیلی چیزهای دیگر در جامعه ی سوسیالیستی برآمده از مناسبات واقعی و علمی هستند را هم اخلاق یا ایدئولوژی و یا دین خاص آن بخوانید، خب اصراری نیست.

• بخوانید … مسئله این است که در بنیان اختلاف نداشته باشیم.

• در بحث آمپریسم من واقعا متوجه این بحث نمی شوم.

• آیا آگاهی ای که انسان طی پروسه ی تاریخی و پراتیک به دست می آورد نیز جزو مباحث تجربی می شمارید؟

• یا مثلا منظورتان از روح و یا بحث معنوی چیست؟

• یعنی آیا به مقولات معنوی و روحی معتقدید؟
• ضمن اینکه کارگران مارکسیست نیستند ولی کارگران می توانند مارکسیست باشند!
• منظور من این بود که امثال مارکس و … به این درک علمی از مسائل (بیرونی و مادی) رسیدند و به نظرم این ربطی به تجربه گرایی ندارد.
• در ضمن در این مورد که قبول کردید که دیالکتیک مستقل از انسان به صورت عینی وجود دارد، هم با هم خوبشختانه به توافق رسیدیم
• در نهایت می توان به این نتیجه رسید که قرائت و برداشت شما از ایدئولوژی به گونه ای دیگر است و شاید مقولات علمی و عینی را هم در درون مرزهای ایدئولوژی قابل انضمام می دانید که البته من اصراری به تغییر این نوع نگاه شما که البته ضروری هم نیست ندارم
• با تشکر فراوان

شین میم شین

• مکاتب فلسفی و معرفتی ـ نظری بتدریج ترجمه و منتشر می شوند.
• امپیریسم، سنسوئالیسم و راسیونالیسم هم از آن جمله اند.


• تعریف از مقوله ها و مفاهیم استاندارد است.

• اکسیداسیون و احیا در شیمی تعریف واحدی دارد.
• ایدئولوژی و مفاهیم فلسفی دیگر هم همین طور.
• دیالک تیک روبنا و زیربنا و غیره ترجمه و در مجله منتشر شده اند.

• تعاریف شخصی از مقولات علمی جایز نیست و گرنه نمی توانیم حرف همدیگر را درک کنیم.


• ما هم خوشحالیم که حداقل یک نفر ـ آنهم فرزانه ای مثل شما ـ ترجمه های ما را می خواند.
• این خود امیدآفرین است و نیروبخش.
• برای تان بهترین آرزوها را داریم و امیدواریم در رفع کوته بینی ها و کژاندیشی های مان مددکار باشید.
• خیلی ممنون

پایان
ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر