۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

دولت، انحصارات، امپریالیسم (5) (بخش آخر)

یوهان گالتونگ (1930)
ریاضی دان، جامعه شناس، سیاست شناس نروژی
مؤسس اولین انستیتوی صلح پژوهی در اسلو موسوم به (PRIO)
پدر صلح پژوهی و اختلاف پژوهی
مؤلف آثار متعدد

تئوری وابستگی و امپریالیسم ساختاری
ادامه

پروفسور دکتر فرانک دپه
برگردان میم حجری

• یوهان گالتونگ با مبنا قرار دادن این انقطاب دوگانه به توسعه «تئوری ساختاری امپریالیسم» پرداخت.
• (مراجعه کنید به گالتونگ، 1972)

• امپریالیسم آرایشی از قدرت را نمودا ر می سازد که در آن میان گروه های ممتاز دولت های حاشیه و مرکز متروپول ها هماهنگی منافع وجود دارد.
• گروه های ممتاز دولت های حاشیه به «پلی» شبیه اند که به نقش انتقال ارزشها را به مراکز به عهده دارند.
• میان مراکز متروپول ها و همچنین میان دولت های حاشیه و بخش های اجتماعی حاشیه ای مربوطه تضاد منافع وجود دارد.
• تضاد منافع در دولت های متروپول از شدت کمتری برخوردار است.
• گالتونگ اینجا به اندیشه های لنین روی می آورد و از «رشوه خوراندن» به «اشرافیت کارگری» سخن می گوید.
• علاوه بر این، میان حواشی دولت های متروپول و گروه های محروم ملل حواشی تضاد منافع وجود دارد.
• (گالتونگ، 1972، ص 35)

• گالتونگ دو «مکانیسم امپریالیسم» را مشخص کرد:

مکانیسم اول امپریالیسم

• مکانیسم اول امپریالیسم در «رابطه تأثیر متقابل فی مابین عمودی» میان دست اندرکاران ملت متروپول و دست اندرکاران حاشیه قرار دارد.
• تأثیرات این تأثیر متقابل فی مابین و تا حد اندکی آنچه که به عنوان استثمار «مبادله نابرابر» نامیده می شود، در مرکز تحلیل قرار می گیرند.
• خط توسعه غیر صنعتی ناشی از این رابطه و پیش راندن یکجانبه توسعه اقتصادی ملت متروپول، بدین طریق به مثابه مکانیسم های امپریالیستی نمودار می گردند.

مکانیسم دوم امپریالیسم

• مکانیسم دوم امپریالیسم عبارت است از ساختار تأثیر متقابل فی مابین افقی که تأثیر متقابل فی مابین «همتراز» ولذا غیر امپریالیستی است.
• پیش شرط آن اما عبارت است از ساختارهای تولیدی در سطوح قابل قیاس.

• رابطه تأثیر متقابل فی مابین عمودی همبستر است با «ساختار تأثیر متقابل فی مابین فئودالی» که تکیه گاه نابرابری است.
• این مکانیسم دوم تأثیر متقابل فی مابین میان مرکز (متروپول) و حاشیه بر الگوی «رابطه محور و پره ها» (در چرخ دوچرخه) تنظیم شده است.
• حول هر متروپول، تعدادی متغیر از دولت های حاشیه تشکیل می وشند که از سوئی وابسته متروپول اند و به عبارت دیگر، بطور عمودی با متروپول «خود» پیوند دارند، ولی با یکدیگر (بسان پره های چرخ) در تماس قرار ندارند.

• استفاده از قهر مستقیم برای امپریالیسم دیگر لزومی پیدا نمی کند:
• «تنها امپریالیسم معیوب است که به تسلیحات نیاز دارد.
• امپریالیسم حرفه ای به جای توسل به قهر، بر قهر ساختاری تکیه می کند.»
• (گالتونگ، 1972، ص 55)

• گالتونگ بر خلاف تئوری های کلاسیک مربوط به امپریالیسم و تئوری های معروف به نئو امپریالیسم برای بعد اقتصادی نقشی قائل نمی شود.

• گالتونگ میان 5 نوع از امپریالیسم تفاوت می گذارد:


1
• امپریالیسم اقتصادی

2
• امپریالیسم سیاسی

3
• امپریالیسم نظامی

4
• امپریالیسم فرهنگی

5
• امپریالیسم مخابراتی (کومونیکاتیف)

• رابطه امپریالیستی با توجه با مکانیسم های دوگانه فوق الذکر، اساسا می تواند از هرکدام از این 5 نوع امپریالیسم نشئت گیرد.

• نگرش مبتنی بر تئوری وابستگی و تئوری سرمایه داری حاشیه امکان آن را پدید می آورند که سیطره پایدار متروپول ها (مراکز) و «توسعه ی توسعه نیافتگی» (فرانک، 1969) پس از پایان کلونیالیسم به مثابه رابطه میان اینتگراسیون بازار جهانی وابسته و خطوط توسعه اجتماعی ـ اقتصادی داخلی فی مابین تلقی شود.
• بازتولید وابسته به بازار جهانی جوا حاشیه به تحکیم وابستگی منجر می شود و به تداوم کلونیالیسم با وسایل دیگر می انجامد.

ایمانوئل والر اشتاین (متولد 1930)
جامعه شناس آمریکائی
نماینده ماکرو تئوری
ماکروتئوری جنبه های سیاسی ـ اقتصادی، تاریخی و قیاسی را در مد نظر دارد.
ماکروتئوری رقیب تئوری مدرنیزاسیون است.

• (ایمانوئل والر اشتاین در پرتو توضیح مارکسیستی علل گسترش کاپیتالیستی و با استفاده از معارف تئوری وابستگی راجع به پیامدهای آن در اثری سه جلدی خویش «تئوری سیستم جهانی» را توسعه داد که در آن نیز دوگانگی مرکز و حاشیه این سیستم نقش مرکزی ایفا می کند.
• (والر اشتاین 1974، 1980، 1989)

• این تئوری با مؤلفین مختلفی از قبیل ضمیر امین، جیووانی اریگی و اندره گونتر (گوندر) فرانک و غیره یکی از مهمترین رشته تشکیل تئوری و تحقیق انتقادی در عرصه روابط بین المللی محسوب می شود.)

• (مراجعه کنید به نولکه 2003)

• البته این نظریات اغلب مناسبات اجبار و قهر مستقیم را که در تئوری های کلاسیک نقش چشمگیری به عهده داشتند، نادیده می گیرند.
• (مراجعه کنید به گالتونگ، 1972، ص 30)

• با این مسئله جداسازی نادقیق میان کاپیتالیسم و امپریالیسم پیوند دارد.
• امپریالیسم بدین طریق، با شیوه فونکسیون اقتصاد جهانی کاپیتالیستی مترادف تلقی می شود.
• بدین وسیله اما به نادیده ماندن جا اندازی و بازتولید فعالقهر و سیطره بین المللی و همچنین مناسبات استثماری منجر می شود.
• و خلاصه اینکه به نادیده ماندن قواعد بازی (ساختارها) منجر می شود که دست اندر کاران بنا بر آنها عمل می کنند.
• با تقلیل کاپیتالیسم تمام ارضی بر سیستم بظاهر منجمد تضاد مرکز ـ حاشیه، راه برای غیرقابل درک گشتن انحرافات از شمای موجود مثلا در مورد توسعه موفقیت آمیز کشورهای ببر (کشور آسیائی رشد یابنده) در سال های 70 قرن بیستم هموار می گردد.

• تئوری وابستگی ساختاری به اثبات نتیجه گیری رادیکالی در زمینه سیاست توسعه کمک کرد:
• توسعه ای نمی تواند بدون قطع رابطه (وسیع) با بازار جهانی تحقق یابد.

• بسیاری از کشورهای در حال توسعه در سال های 70 کوشیدند تا از «ساختار تأثیر متقابل فی مابین فئودالی» با توسل به گسترش همکاری جنوب با جنوب بیرون آیند.
• این کشورها همزمان در صدد برچیدن حتی المقدور بساط مکانیسم های استثماری از طریق ملی کردن کنسرن های چند ملیتی و مطالبه «نظام اقتصادی جهانی نوین» برآمده بودند.
• بعدها می بایستی روشن شود که بازساختاربندی بحران آمیز کاپیتالیسم تمام ارضی و مناسبات قدرت تبلور یافته در آن، بویژه در سال های 80 قرن بیستم، چه اثرات وخیمی بر بخش اعظم کشورهای حاشیه و بر «مدل های توسعه خودمرکز» آنها در بطن خود نهفته دارد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر