۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

چاله ها و چالش ها (39)


شعله رها
درفش عشق
(مهر ۱۳۸۹)
سرچشمه: دینگ دانگ

• دلم ابری
• سرم پرشور و توفانی

• و چشمان امیدم

• سخت بارانی

• و دستانم که گرمای محبت می‌دهد

• اما
• پیامی سرد می ‌گیرد

• ولیکن نیستم نومید


• من این خونین درفش عشق را روزی
• فراز قله‌ ی امید خواهم برد

• و با توفان پرشورم

• تمام ابر بارانزای قلبم را
• به سوی دشت های خشک خواهم راند

• که در سویی دگر

• در کومه‌ های سرد
• برافروزم تمام گرم آتشدان جانم را

1
ح. واهب زاده

• خانم رها سروده های تان بی اندازه زیبا هستند، بخصوص شعر دوم که روان است، مثل جویباز تازندۀ جنگلی، بمانند ترانه است، خوش طنین و دلنشین.
• کمتر چنین شعر نوی خوانده ام.
• موفق باشید.

2
حجری

• عشق یکی از مفاهیم «مشکوک» در ادبیات فارسی است که فقط اگر جامه علمی و مشخص بپوشد، می تواند معنی شود.
• و گرنه می تواند آلت دستی در دست هر کس و ناکس باشد.

• شعله رها از شور و عاطفه و احساس خودرو سرشار است.

• اما شور اگر زره شعور نپوشد، هیچ گرهی را نمی تواند بگشاید.


• هم اشک در چشمان ایشان و هم ابر در دل و توفان در سر و دستان خالی از این رو حقیقت امر نشئت می گیرند.


امید اگر شالوده خارائین تئوریک پیدا نکند، اگر زره آگاهی تئوریک نپوشد، اگر از کوره پراتیک اجتماعی نگذرد، اگر در کشاکش های عملی و نظری سوهان نخورد، در حد تخیل عقیم در جا خواهد زد و به یاوه تنزل خواهد یافت.

• شعله رها ـ مثل اکثریت شعرای ایرانی ـ «من» تنها را در همه اشعارش در کانون توجه قرار می دهد و دیالک تیک جامعه و فرد را فراموش می کند.


• در شعر ایشان جامعه و توده حضور ندارند، اگرچه «من» در حرف می خواهد که «ما» باشد.

• با عرض پوزش

3
ابریشمی

• روزی ژدانف مایاکوفسکی را به باد انتقاد گرفت که چرا اینقدر در شعرش از "من" سخن می گوید و از "ما" یعنی از جامعه و توده سخن نمی گوید.

• مایاکوفسکی پوزخندی زد و گفت:

• « تزار همیشه وقتی می خواست از خودش سخن بگوید می گفت:
• «ما»

• من نمی گویم «ما»، چون نمی خواهم تزار باشم.


4
حجری

• با سفسطه که نمی توان بحث کرد.

• همین شیوه استدلال مایاکوفسکی، شیوه استدلال غیر علمی ئی است:

• چون فلانی واژه ای را بکار برده، پس اگر من هم بکار ببرم، می شوم مثل او.

• ما باید یاد بگیریم، مستدلتر استدلال کنیم.


• اگوئیسم شایع در شعر ایرانی از سعدی و حافظ تا شاملو و امثالهم مایه گمراهی و بدآموزی است و انعکاس درست واقعیت شخص شعرا هم نیست.


• عمده کردن من و گذاشتن من به هر دلیلی در کانون قضایا، نه درست است و نه مثبت و مترقی.


• شاعری که «منم منم» می گوید، ترحم انگیزتر از هر ترحم انگیزی است.


• البته منظورم شعله رها نیست، او با مفهوم «من» رابطه ای دیگرگونه دارد.


پایان
ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر