۱۳۹۰ مرداد ۱۸, سه‌شنبه

چاله ها و چالش ها (33)

عزيزکم، ببخش مرا
صادق افروز
سرچشمه: روشنگری
http://www.roshangari.net

در خبر ها آمده بود، سهيلای 21 ساله که پنج ماهه حامله بود.
بر اثر فشار های بيش از حد زندگی، خود را حلق آويز کرده است .
حميد شوهر سهيلا که کارگر ماهر برقکاری بود پس از به اجرا درآورده شدن طرح تعديل اقتصادی (اخراج دسته جمعی کارگران ) از کار اخراج می شود.
او سپس شروع به مساقر کشی می کند، ولی از بد حادثه، تصادف می کند و کودکی 12 ساله در اين جريان کشته می شود.
خانواده کودک رضايت نمی دهند و حميد در زندان می ماند.
خانواده های حميد و سهيلا نيز در تنگنای شديد اقتصادی بسر می برند و کاری ازشان ساخته نيست.
سهيلا در نااميدی کامل، تصميم می گيرد به زندگی خود از طريق حلق آويز شدن خاتمه بدهد .
سهيلا قبل از پريدن از روی صندلی با فرزندی که در دل دارد سخن می گويد:

• ببخش مرا
• عزيزکم، صدای مرا می شنوی؟

• در شهری که فرياد رسی نبود
• و نان به تساوی تقسيم نشده بود
• کوچکترين تکه اش هم به ما نرسيد

• در شهری که محبت نبود
• وشلاق و خشونت و تهمت وتکفير
• زبان حاکمان ستمگر بود
• از عدالت موعودشان
• جز حبس ابد برای پدر
• و اين سفره خالی
• نصيبی به ما نرسيد
• عزيزکم ، صدای مرا می شنوي؟

• ببخش مرا
• باور کن دنيای ما دنيای زيبايی نيست
• از عشق و رأفت خبری نيست
• گل های زيبای دشت را چيده اند
• وسياهی و توفان ياس و نااميدی در کوچه ها جاری است

• عزيزکم، ببخش مرا
• در شهر هيچ پهلوانی نيست
• باور کن هيچ پهلوانی نيست

• دستار بر سران شهوت پرست
• که دکان چند نبش دين باز کرده اند
• به من لبخند می زنند
• اما من هرگز به چنين لجنزاری آلوده نخواهم شد
• بستر پاک تو را به مرداب شهوت و دين نخواهم داد
• نخواهم داد

• عزيزکم ، صدای مرا می شنوي؟
• ببخش مرا
• ببخش مرا
• ششم آگوست 2011

1
نسرین

• با درود
• سراینده شعر خود سهیلا ست و یا آقای صادق افروز است که از زبان سهیلا سروده اند؟
• اگر 6 آگوست 2011 تاریخ خودکشی سهیلا نباشد، باید تاریخ سرایش شعر باشد.
• حادثه به اندازه کافی تکاندهنده و تأثرانگیز است، ولی خودکشی نه راه حل، بلکه فاجعه است و نه نشانه قدرت، بلکه نشانه ضعف است.
• همیشه برای هر مشکلی راه حلی هست و خودکشی ستمی چه بسا عظیمتر نسبت به شوهر محبوس او ست.

2
گیلانک

• بسیار غم انگیز است، گرچه متاسفانه ما ایرانی ها دیگر عادت مان شده است که هر هفته از این نوع خبرها بشنویم.
• شعر که تاریخ 6 آگوست یعنی 15 مرداد را دارد، نمی تواند سروده سهیلا باشد.
• چون او روز یکشنبه 2 مرداد خودکشی کرد

3
روزا

• نسرین می گوید: «خودکشی ستمی چه بسا عظیمتر نسبت به شوهر محبوس او ست.»

• یعنی بهتر بود به شوهر محبوسش فکر می کرد و زنده می ماند؟
• اگرچه برای بعضی از زنان این دلیل زنده بودن است، اما تراژدی وقتی است که شوهر آزاد شده از بند، زن تن فروش احتمالی اش را به قتل برساند.
• اقلا سهیلا قاتل خودش و کودکش را خودش انتخاب کرد!

4
نسرین

• روزای عزیز
• زندگی عالی ترین نعمت هستی هر موجود زنده است و بی جانشین است، عالی ترین است.
• حالا که ظاهرا این شعر از صادق عزیز است، باید گفت که شعر معیوبی است.
• ظاهرا ایشان هم مثل شما اندیشیده اند و تنها آلترناتیو برای خودکشی را خودفروشی دانسته اند.

• در جوامع طبقاتی همه به نحوی از انحا خودفروش اند، حتی در خانواده رسمی و شرعی.

• اینکه خیلی ها به زنان خودفروش، با انگشت اشاره می روند، به احتمال قوی برای فراموش کردن خودفروشی های هر ساعته خودشان است.

• اشتباه دیگر شما این است که برای بخشیدن از کیسه خلیفه ادعا می کنید که شوهر پس از حبس ابدش بیرون می آید و زنش را می کشد.

• شما استثنا را به مقام قاعده ارتقا می دهید.
• همه مردها همسرکش نیستند.

5
روزا

• چرا خودکشی ستمی چه بسا عظیمتر نسبت به شوهر محبوس او ست.
• بسیار مردان دوباره ازدواج کرده و تشکیل خانواده می دهند.
• تازه بدلیل سرنوشت تلخ شان شانس ازدواج بیشتری در جامعه زنان دارند.
• اینجا یک زن خود و فرزندش را کشته.
• اشک مان را برای مرد زندانی هدر دادن نشناختن جامعه مردسالار است.
• من تنها دلم برای مادر می سوزد که دخترش دیگر نیست...

• همه مردها همسرکش نیستند.
• اما مردان ناموسپرست آنقدر زیادند که احتمال همسرکشی را در این مورد مشخص بالا می برد.
• در مورد زندگی هم راستش اغلب بند های نامرئی مسئولیت به کودک و یا اطرافیان انسانها را به زنده ماندن مجبور می کند.
• زندگی آنجور که بخواهیم با زنده ماندن مکانیکی فرق دارد.
• به هر حال فهم چرایی خود کشی زنان سخت نیست.
• خودکشی تن ندادن به زنده ماندن است و زنده ماندن با زندگی فرق دارد.
• تن ندادن به زنده ماندن به هر قیمتی و خودکشی و ... در این مورد اعتراض است و قابل دفاع و با ارزش است.
• با ارزش تر البته تغییر شرایط است...
• تلاش ما فهم این تن ندادن ها ست و تغییر شرایط محیط تا هر انسانی از حد اقل شرایط ادامه زندگی برخوردار باشد.
• در رثای زندگی شعار دادن و در افسانه وجود همسران خوب بودن کمکی نمی کند.
• انتخاب کنونی زنان فعلا زنده ماندن با تن فروشی شرعی یا غیرشرعی است و یا خودکشی.
• برخی این را انتخاب می کنند برخی آن را.

• به نظرم مهم است که دیگران بدانند که خودکشی بدلیل شرایط بد زندگی است و نه از روی دیوانگی و اغلب خودزنی ها بدلیل زندگی است و شخص به زنده ماندن در هر شرایطی تن نمی دهد.
• تعداد آماری خودکشی زنان به همین دلیل بالا است.
• دقیقا چون آنها تنها نمی خواهند زنده باشند و مصرف شوند.
• به نظرم کودکان با غریزه ادامه حیات زنده می مانند.
• در بزرگسالان اما مغز بین زنده ماندن و زندگی تفاوت می گذارد.
• انسان با توجه به شرایط تصمیم می گیرد.
• اگر حق یک زندگی دلخواه از ما گرفته شد، اما مرگ مان اغلب با انتخاب خودمان است.
• البته اغلب و نه همیشه...

6
نسرین


• من چند حکم شما را مورد تأمل قرار می دهم:

حکم اول
در مورد زندگی هم راستش اغلب بند های نامرعی مسئولیت به کودک و یا اطرافیان انسانها را به زنده ماندن مجبور می کند.

• زندگی زیباترین زیبائی بی بازگشت بی جانشین است.
• زندگی عالی ترین ارزش ها ست.
• تحقیر روشنفکرمابانه زندگی حرفه اصلی دشمنان بشریت بوده است، از فاشیسم تا امپریالیسم، از فوندامنتالیسم تا فرم های دیگر بربریت.
• زندگی حق بی چون و چرای هر موجود زنده است که بنوبه خود و هر کدام در حد خود، عالی ترین فراورده تکامل و توسعه مادی اند.
• خودکشی نه راه حل، بلکه فاجعه است.

• برای ادامه زیست و بهبود شرایط زیست میلیون ها دلیل عقلی و منطقی وجود دارد، ولی برای انتحار هیچ دلیل عقلی و منطقی وجود ندارد.
• انتحار نتیجه نهائی فقر معنوی است.
• انتحار ثمره تلخ از کار ایستادن مغز اندیشنده است.
• انتحار نشانه بن بست روح است به معنی هگلی آن.

حکم دوم
زندگی آنجور که بخواهیم با زنده ماندن مکانیکی فرق دارد.

• نه انسان و نه حتی ساده ترین موجود زنده ماشین نیستند.
• انسان عالی ترین دستاورد تکاملی هستی مادی است.
• انسان ماده روحمند بی بدیل و بی همتا ست.
• انسان خدای حقیقی ملموس مرئی است.
• خالق و آفریننده هستی ثانوی است.
• مفهوم «زندگی مکانیکی» یاوه ای بیش نیست که از ماتریالیسم مکانیکی قرن هجدهم به میراث مانده است.
• از هولباخ نویسنده کتاب در آن زمان بسیار ارزشمند «انسان به مثابه ماشین»
• حرکت مکانیکی تنها و تنها یکی از فرم های بیشمار حرکت ماده است و لاغیر.

• زنده ماندن مکانیکی نداریم.
• زندگی روندی دینامیکی، پویا، بالنده و تکامل یابنده است.

حکم سوم
خودکشی تن ندادن به زنده ماندن است. و زنده ماندن با زندگی فرق دارد. تن ندادن به زنده ماندن به هر قیمتی و خودکشی و ... در این مورد اعتراض است و قابل دفاع و ارزش.

• خودکشی در بهترین حالت به معنی تسلیم است.
• خودکشی به معنی جا خالی کردن است.
• خودکشی به معنی جا زدن زبونانه است.
• زنده ماندن و زندگی رابطه دیالک تیکی با هم دارند و یکدیگر را مشروط می سازند.
• میان زنده ماندن و زندگی دیوار چین کشیده نشده است.
• زنده ماندن و زندگی یکی بدون دیگری معنی ندارد.

• خودکشی نه اعتراض، بلکه تسلیم است.
• خودکشی عقب نشینی بزدلانه از مصاف دشوار زندگی ساز زندگی است.
• خودکشی به معنی سقوط انسان تا درجه اشیا ست.

• خودکشی نمی تواند اعتراض تلقی شود.

• اعتراض یعنی پرخاش فعال بر ضد وضع موجود.
• اعتراض یعنی یاری طلبی از همسانان بالقوه و بالفعل خود و یاری رسانی به همسانان بالقوه و بالفعل خود.
• اعتراض یعنی تشکیل تشکیلات مادی و معنوی مقاومت و مبارزه.

• روزا با واژه ها بازی می کند.

پایان
ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر