اختیار (آزادی)
ضد دیالک تیکی جبر (ضرورت)
پروفسور دکتر الفرد کوزینگ
برگردان شین میم شین
6
آزادی در فلسفه هگل
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1770 ـ 1831)
ضد دیالک تیکی جبر (ضرورت)
پروفسور دکتر الفرد کوزینگ
برگردان شین میم شین
6
آزادی در فلسفه هگل
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1770 ـ 1831)
• خدمت بزرگ هگل در این است که او مفهوم آزادی را به عنوان مقوله ای تاریخی مطرح می کند.
• هگل نیز همانند اسپینوزا آزادی را در رابطه دیالک تیکی با ضرورت در نظر می گیرد:
• «آزادی خالی از ضرورت و ضرورت محض بدون آزادی، تعاریفی مجرد و غیرحقیقی اند.
• اختیار (آزادی) ـ ماهیتا ـ مشخص است و از تعین تاریخی برخوردار است و لذا ضرور است.»
• اختیار (آزادی)، به نظر هگل، صفت ممیزه «روح مطلق» است که در اعتلای تکاملی روح بشری ـ بطور دم افزونی ـ به خودشناسی نایل می آید:
• «تاریخ جهان عبارت است از پیشرفت در درک آزادی.»
7
درک بورژوازی از آزادی
درک بورژوازی از آزادی
• درک بورژوازی از آزادی در دوره مبارزه اش بر ضد فئودالیسم ـ علیرغم محدودیت هایش که از سطح تاریخی پیشرفت علوم و از موضع بورژوازی به عنوان طبقه ای استثمارگر ناشی می شد ـ مترقی بود.
• با تحکیم قدرت اقتصادی و سیاسی کاپیتالیسم، طرح آزادی ایدئولوگ های بورژوائی خصلت ارتجاعی به خود گرفت.
• درک کنونی بورژوازی از آزادی را می توان در انکار آشکار و نهان قانونمندی های عینی در طبیعت، جامعه و شعور خلاصه کرد.
• درک بورژوائی از آزادی ـ بطور کلی ـ ایدئالیستی، عمدتا سوبژکتیویستی و در احکام سیاسی اش بر ضد مارکسیسم ـ لنینیسم است.
• لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی بورژوائی در مرحله ماقبل انحصاری کاپیتالیسم، اکنون در مرحله انحصاری آن، حتی برای خود بورژوازی به ایدئال (اوتوپی) بدل شده است و بجای آن قلدرمآبی عریان امپریالیستی در اقتصاد و دولت نشسته است.
8
آزادی در فلسفه آنارشیسم
آزادی در فلسفه آنارشیسم
• آنارشیسم، اتوپی خرده بورژوائی از آزادی است، که در اقتصاد و سیاست، خواهان آزادی مطلق فرد، از طریق از بین بردن هر نوعی از اجبار و قبل از همه هر نوعی از دستگاه دولتی است.
• مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی آزادی به رابطه انسان ها با ضرورت عینی (قانونمندی های عینی) در طبیعت و جامعه مربوط می شود.
• مارکسیسم ـ لنینیسم رابطه ضرورت و آزادی (جبر و اختیار) را به عنوان رابطه ای دیالک تیکی در نظر می گیرد و آزادی را شناخت ضرورت عینی و بکار بستن دانش حاصل از آن در عمل اجتماعی می داند:
• مارکسیسم ـ لنینیسم به دیالک تیک جبر و اختیار، به دیالک تیک ضرورت و آزادی باور دارد و نقش تعیین کننده را از آن جبر (ضرورت) می داند.
• ضرورت، کلیه عرصه های واقعیت عینی را دربرمی گیرد، ولی آزادی یک مقوله خاص اجتماعی است و نمی تواند عرصه های دیگر را شامل شود.
• مفهوم آزادی ـ بمثابه یک مقوله اجتماعی ـ مسأله آزادی فردی را در بطن خود دارد.
• آزادی در عین حال یک مقوله مشخص و تاریخی است.
• آزادی مطلق و ازلی و ابدی وجود ندارد.
• به قول مارکس و انگلس، «آزادی از تسلط مبتنی بر شناخت ضرورت های طبیعی، خودمان و طبیعت خارج از ما تشکیل می یابد.
• بنابرین، آزادی ضرورتا محصول توسعه اجتماعی است.
• اولین انسان هائی که خود را از جهان جانوران مجزا کردند، ماهیتا همان قدر مقید (غیر آزاد) بودند، که خود جانوران.
• اما هر پیشرفتی در فرهنگ، گامی به سوی آزادی بود.»
• مفهوم آزادی از نقطه نظر مارکسیسم جنبه های مختلف آن (آزادی اقتصادی، سیاسی، اخلاقی، هنری و غیره) را در تعریف فلسفی خود جمع بندی می کند و مخالف هر گونه تقسیم بندی محتوائی آن به عرصه های مختلف است.
• در رابطه دیالک تیکی ضرورت و آزادی (جبر و اختیار)، ضرورت (جبر) همواره تعیین کننده آزادی است، زیرا ضرورت نقش مطلق دارد.
• ضرورت تا زمانی که برای مردم نا شناخته باشد، می تواند اراده خود را کورکورانه بر آنها تحمیل کند، ولی با شناخت ضرورت و استفاده هدفمند از آن، با جانبداری از ضرورت عینی و عمل در راستای آن، اعمال اراده کور ضرورت پایان می یابد، ضرورت به آزادی منتهی می شود، در آزادی حفظ و رام می شود و به آزادی استحاله می یابد، بی که ضرورت بودن خود را از دست بدهد:
• به قول لنین، « ضرورت با استحاله به آزادی از بین نمی رود.»
• به قول مارکس و انگلس، «آزادی نه در بی اعتنائی رؤیائی بر قوانین طبیعی، بلکه در شناخت آنها و در استفاده هدفمند از آنها نهفته است.»
• مسأله آزادی اراده یکی از جنبه های خود ویژه معرفتی ـ نظری مفهوم آزادی از دیدگاه مارکسیسم ـ لنینیسم است.
• ماتریالیسم دیالک تیکی بر آن است که کلیه پدیده ها، اشیاء و روندهای جهان و حتی شعور (بمثابه عملکرد ماده بدرجه عالی تکامل یافته، یعنی مغز بشری) تعین مند هستند.
• مارکسیسم ـ اما در عین حال ـ درک مکانیکی از تعین مندی آنها را رد می کند:
• مارکسیسم دترمینیسم مکانیکی را با دترمینیسم دیالک تیکی جایگزین می سازد.
• مراجعه کنید به دترمینیسم
• خواست و اراده ـ بمثابه پدیده ای از شعور ـ نمی تواند از تعین مندی عمومی مستثنی باشد.
• به قول مارکس و انگلس، «آزادی اراده، از این رو، به معنی قدرت تصمیمگیری بر اساس دانش آموخته شده است.
• در باره قضاوت هر فرد در مورد مسئله معینی می توان گفت، که هر چه آن فرد آزادتر باشد، محتوای قضاوت او، بهمان اندازه بیشتر تابع ضرورت خواهد بود.
• تردید و دودلی ناشی از نادانی، قدرت تمیز امکانات متفاوت و متضاد برای تصمیمگیری را از فرد سلب می کند.
• آنگاه فرد با انبوهی از امکانات مواجه می شود، بدون این که بتواند میان آنها فرقی ببیند و بدین وسیله مقید بودن خود را و تحت سلطه اشیاء بودن خود را به ثبوت می رساند، اشیائی که او قصد تسلط بر آنها را در سر داشته است.»
10
آزادی اراده در فلسفه بورژوائی
آزادی اراده در فلسفه بورژوائی
• آزادی اراده در فلسفه بورژوائی، بمثابه آزادی تصمیمگیری درمورد امکانات اصولا متعدد، مختلف و اغلب انتزاعی و پنداری تلقی می شود.
• آزادی اراده بر مبنای عدم تعین مندی اراده، بطور معرفتی ـ نظری به اثبات می رسد.
• برای مسئله تصمیمگیری، بی اعتنا به زمان و مکان، یکسانی مطلق امکانات متعدد پیش شرط قرار داده می شود.
11
عالم آزادی و عالم ضرورت
عالم آزادی و عالم ضرورت
• آزادی، بمثابه وضع و حال اجتماعی (عالم آزادی) درک آزادی را بمثابه یک روند، پیش شرط قرار می دهد.
• تبدیل عالم ضرورت به عالم آزادی تنها زمانی می تواند تحقق یابد، که انسان ها نه تنها قوانین طبیعت، بلکه همچنین قوانین جامعه را بشناسند و آنها را برای اهداف خود مورد استفاده قرار دهند.
• در تاریخ بشری، تا برقراری سوسیالیسم، ضرورت اجتماعی از تضاد منافع منفرد بسیاری از افراد جامعه سرچشمه می گیرد و به قول انگلس، «به صورت قدرتی جلوه گر می شود که بی اراده و کورکورانه عمل می کند.»
• در سوسیالیسم، ضرورت اجتماعی بطور دم افزونی با خواست های منفرد زحمتکشان منطبق می شود و اراده عمومی جامعه، عبارت است از جمع بندی خواست های فردی اعضای جامعه سوسیالیستی که منطبق با ضرورت اجتماعی است.
• در این شرایط است که ضرورت اجتماعی به صورت یک قدرت شناخته شده در می آید و می تواند خود را به آزادی اجتماعی بدل کند.
• این امر تنها ببرکت خاتمه دادن به استثمار انسان بوسیله انسان امکان پذیر می گردد.
• طبقه کارگر با برقراری حاکمیت سیاسی خود و با جایگزین کردن شیوه تولید سرمایه داری با شیوه تولید سوسیالیستی، شالوده بردگی انسان در کاپیتالیسم را، بردگی کار مزدوری سرمایه داری را در هم می شکند.
• با اجتماعی کردن مالکیت بر وسایل تولید، بر آقائی انسان بر انسان در روند تولید و در تمام عرصه های زندگی اجتماعی خاتمه داده می شود و رابطه مبتنی بر همکاری و همبائی (کلکتیویته) حاکم می گردد.
• و بدین طریق زمینه تبدیل کار از ریاضت (زجر) ناگزیر به نیاز فراهم می آید.
• رهائی زحمتکشان از یوغ استثمار سرمایه داری، شرط لازم برای رسیدن به عالم آزادی در سوسیالیسم است.
• آزادی در عرصه تولید مادی، عبارت است از این که انسان اجتماعی شده، یعنی مولدان متحد، جذب و دفع خود با طبیعت (کار) را خردگرایانه سازمان دهند، آن را تحت کنترل جمعی خود در بیاورند، خود را از سلطه آن آزاد سازند و کار را با صرف نیروی کمتر و تحت شرایط مناسب و سازگار با عزت و شرافت انسانی انجام دهند.» (کلیات مارکس و انگلس، جلد 25، ص 828)
• تنها بر این پایه و اساس است که می توان عالم آزادی را در تولید تحقق بخشید.
• در سوسیالیسم و کمونیسم است که برای اولین بار در تاریخ بشری، همبود سوسیالیستی همه انسان ها زمینه را برای شکوفائی و رشد آزادی فردی فراهم می آورد.
• به قول مارکس و انگلس، «تنها در همبود با دیگران است که هر فردی می تواند امکان شکوفائی همه جانبه خود را پدید آورد.
• تنها در همبود است که آزادی فردی امکان پذیر می گردد.
• در همبودهای کاذبی که تا کنون بوجود آمده اند، مثلا دولت و امثالهم، آزادی فردی خود را تنها کسانی که به طبقه حاکمه تعلق دارند و تا زمانی که تعلق دارند، می توانند داشته باشند.
• این همبود دروغین که تا کنون افراد انسانی را متحد ساخته بود، به استقلال دم افزون خود از آنان دست یافته و از آن چیزی جز اتحاد طبقه ای بر ضد طبقه دیگر باقی نمانده است.
• از این رو ست که آن، اکنون برای طبقه محکوم، نه تنها به یک همبود دروغین، بلکه به یوغ جدیدی بدل شده است.
• انسان ها می توانند در همبود واقعی با اتحاد خود و در اتحاد خود، در عین حال به آزادی خود دست یابند.»
• از آنجا که در سوسیالیسم، گذار به جامعه بی طبقه و بدین وسیله غلبه بر بقایای مادی و معنوی بردگی امکان پذیر می گردد، از آنجا که انسان ها تاریخ آتی خود را آگاهانه و بنا بر قانونمندی های شناخته شده می سازند، می توان سوسیالیسم و کمونیسم را در مقایسه با تاریخ جوامع ماقبل، عالم آزادی نامید.
• در سوسیالیسم و کمونیسم نیز آزادی روندی خواهد بود که باید بطور پیگیر توسعه یابد و تعمیق شود.
• مراجعه کنید به ضرورت، دترمینیسم، حقوق اولیه
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر