میم حجری
خودکشی شخصی پا به سن مثل کیومرت پوراحمد ، دلیل دیگری به جز ناامیدی از آینده کوتاه پیش رو نبوده است
ناصر
روی مفهوم انتحار در انواع مختلفش باید کار کرد.
فقط در این صورت می توان از ساده کردن قضیه پرهیز کرد.
با تکیه بر دیالک تیک یأس و امید
نمی توان چیزی را توضیح داد.
برای اینکه یأس و امید
حالات روانی اند و لذا ثانوی اند.
یأس و امید
هم
مرتب به یکدیگر تبدیل می شوند
و
هم
تابع خیلی چیزهای مادی و عینی و طبقاتی و ایده ئولوژیکی مختلف اند.
انتحار
کردوکاری طبیعی و آسان نیست.
چون پیش شرط انتحار غلبه بر غریزه قدر قدرت حفظ نفس و خرد اندیشنده است که آسان نیست.
پیش شرط دست زدن به انتحار
سلب موجودیت پیشاپیش از خویشتن است
(فقط در این صورت بشر زباله واره می شود و غریزه حفظ نفس از کار انداخته می شود)
ما با دو نوع انتحار سر و کار داریم:
انتحار ارتجاعی پاسیو
مثلا انتحار هدایت
که
نتیجه رسیدن به نیهلیسم است.
انتحار عنقلابی اکتیو
مثلا انتحار فوندامنتالیستی و فاشیستی و آنارشیستی و شاملوئیستی و نیچه ئیستی و فدائیستی و تروریستی
که نتیجه جنون است:
جنون یعنی تبعید بی برگشت عقل و یکه تازی غریزه در همه میادین حیات
(سقوط به درجه جانوران ذلیل.)
مشخصه مهم گرایشات فوندامنتالیستی و فاشیستی و آنارشیستی و غیره
خریت و خردستیزی است.
در ادبیات فئودالی
از انتحار در هر فرمش
فضیلتی سر هم بندی می شود.
انتحار هنر و شهامت و فضیلت جا زده می شود.
به همین دلیل
انتحار مورد ستایش خرکی و خر رنگ کنکی قرار می گیرد.
دلیل جذب جوانان با باندهای ترویستی قبل از عنگلاب اسلامی و بعد از آن
مثلا تجلیل از منفجر کردن نارنجک در مشت
تجلیل پیشایپش از خودکشی بوده است.
آنچه
که
نتیجه ترس بوده است
تهور جا زده شده است.
شعرا هم سنگ تمام گذاشته اند و به جاذبه تروریسم افزوده اند.
یکی از تروریست هپیلی هپوی شیرآهنکوهمردی ساخته است و دیگر از شیرخوارگی آنان از ماده پلنگان دم زده است.
در انتحار کیومرث پوراحمد
هم
بیشک همین فضیلت و شهامت کذایی
نقش بازی کرده است.
کیومرث
مطمئن بوده که اسم و عکس و رسم و کسب وکارش رسانه ها را اشغال خواهد کرد و نام و یادش در ارشیو ها ابدیت کسب خواهد کرد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر