۱۴۰۲ اردیبهشت ۳, یکشنبه

درنگی در شعری از سعید سلطانپور (۳)

 

میم حجری

 «صدای میرا»
( ۱۳۴۰ - ۱۳۴۷)
  سعید سلطانپور
 دشت بی آتش

سال ها می‌گذرد
کز شب دشت نمی‌آید بانگ جرسی

سال‌ها می‌گذرد
بوی خورشید نمی‌آمیزد با نفسی

و نمی‌ریزد با تندر خشم
دیوار قفسی

نیست در پهنه‌ی تاریک سکوت
رایت دست کسی
  
معنی تحت اللفظی:
سال ها ست که از شب دشت، بانگ جرسی به گوش نمی رسد و بوی خورشید با نفس کسی نمی آمیزد و با تندر خشم، دیوار قفسی فرو نمی پاشد.
در پهنه تاریک سکوت
دست کسی پرچم نیست.
 
۱
و نمی‌ریزد با تندر خشم
دیوار قفسی

 
سؤال این است که دیوار قفس (زندان و امثالهم) چرا باید با خشم بریزد؟

خشم
یکی از مفاهیم سانترال (مرکزی و مهم) دار و دسته های تروریستی، فاشیستی، فئودالیستی، فوندامنتالیستی و نیهلیستی، آوانتوریستی چپ و راست است.
 
اگر کسی به آثار ادبی  و هنری دار و دسته های تروریستی در زمان شاه 
نظری سرسری بیندازد، 
واژه های خون و خشم و خروش و زخم و جنگ و جنگل و کوه و ستاره و آتش و غیره
مثل پتک، پی در پی بر سرش فرود می آیند.

ولی چرا و به چه دلیل؟

سراومد زمستون 

"آفتابکاران جنگل"

https://www.youtube.com/watch?v=uGbV5x43YwA

 

یکی از اعضای گروه سیاهکل، به نوچه هایش می گفت:
ما اعلامیه پخش می کنیم، ولی ضمنا شلیک می کنیم.

محتوای اعلامیه برای حضرات مهم نیست.
مهم
هارت و پورت و خودنمایی و عوامفریبی است.

خشم
چیزی غریزی است.
دلیل پناه بردن دار و دسته های تروریستی به غریزه،
فقدان عقل اندیشنده در کله حضرات است.
 
بشر در دیالک تیک غریزه و عقل به سر می برد.
بشر هر چه بی بهره تر از بضاعت عقلی باشد، به همان اندازه به غریزه پناه می برد.
غریزه 
نیازی به آموزش ندارد.
 
فقط کافی است، جوانان محروم از نعمت عقل کل اندیش را چند بار به کوهنوردی ببری، بعد در خانه تیمی به جنون بکشی و چریک فدایی فئودالی شوند و شق القمر کنند.
 
به همین دلیل همه شق القمرها باید غریزی باشند و نه عقلی.
عقل برای این جماعت
مزاحم کله شقی است و نقشه های شان را نقش بر آب می سازد.
 
به همین دلیل دیوار قفس باید با تندر خشم فروریزد و نه با حمایت و هدایت عقل.
 
حریفی زده بود و خری را کشته بود.
پرسیده بودند، چرا کشتیش؟
گفته بود:
وقتی عصبانی می شوم، فرقی بین خودی و بیگانه نمی بینم.
 
این از اعجاز خشم و خروش است.
 
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر