۱۴۰۲ اردیبهشت ۴, دوشنبه

درنگی در شعری از سعید سلطانپور (۴)

 

میم حجری

 «صدای میرا»
( ۱۳۴۰ - ۱۳۴۷)
  سعید سلطانپور
 دشت بی آتش
 
سال ها می‌گذرد
کز شب دشت نمی‌آید بانگ جرسی

سال‌ها می‌گذرد
بوی خورشید نمی‌آمیزد با نفسی

و نمی‌ریزد با تندر خشم
دیوار قفسی

نیست در پهنه‌ی تاریک سکوت
رایت دست کسی
  
معنی تحت اللفظی:
سال ها ست که از شب دشت، بانگ جرسی به گوش نمی رسد و بوی خورشید با نفس کسی نمی آمیزد و با تندر خشم، دیوار قفسی فرو نمی پاشد.
در پهنه تاریک سکوت
دست کسی پرچم نیست.
 
۱
نیست در پهنه‌ی تاریک سکوت
رایت دست کسی

 
سؤال این است 
که
 اگر سالها ست که سکوت حکمفرما ست،
چرا و به چه دلیل باید در این گورستان،
کسی انتظار برافراشته گشتن پرچم دست کسی را داشته باشد و از فقدان آن شکوه کند؟

پرچم دست کسی 
یعنی 
رهبری، سرداری، فرماندهی که با دستش راهنمایی، سمتدهی و سازماندهی کند.
 
پرچم دست کسی
زمانی معنی و ضرورت و واقعیت پیدا می کند که توده به میدان آمده باشد و جای رهبر خالی باشد.
 
وقتی از دیالک تیک خریت و خردستیزی سخن می رود، منظور همین است.
 
حریف
توان تفکر عقلی و منطقی ندارد.
عوام واره ای است که در صدد عوامفریبی است.
 
سؤال این است 
که
 چرا این جماعت فدایی و مجاهد و دیمدام و لیملام اسلام و خلق
میانه خوبی با منطق و فهم و فراست و عقل ندارند؟

این خریت و خردستیزی حضرات 
دلیل و علت طبقاتی دارد.

در جامعه، 
انقلاب ضد فئودالی از بالا به سرکردگی دربار سابقا فئودال 
صورت گرفته است و پیروز شده است.
همان درباری که جلاد جریانات ضد فئودالی بوده است و از دریای خون آنها گذشته است
و
اکنون
بالاجبار
وصایای همان جریانات خفته در خون
را
وصایای فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده ایران
را
اجرا می کند
و
با مقاومت ارتجاع سرخ و سیاه مواجه شده است.

بین اشراف فئودال ـ روحانی و بورژوازی واپسین درباری
شکاف افتاده است.

بورژوازی واپسین درباری
مورد حمایت توده های دهقانی، پیشه وری و پرولتری قرار گرفته است.
دلیل سیطره سکوت  
همین است.

به همین دلیل
ارتجاع سرخ و سیاه
چاره و راه و مفری جز پناه بردن فاشیستی - فئودالیستی به خریت و خردستیزی و عوامفریبی ندارد.

ارتجاع سرخ و سیاه
به دست و پا افتاده است و هار شده است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر