۱۴۰۲ اردیبهشت ۴, دوشنبه

درنگی در اندیشه ای (۷۵۳)


میم حجری

 

چطور مي گوييد بهار فرقي با خزان ندارند؟
نازیلا


شب با روز
و
فصول سال با یکدیگر
فرق ماهوی و فونکسیونال (کارکردی) با هم ندارند.
هر کدام حلقه ای در زنجیر هستی است.

حلقاتی که با هم
تریاد (تثلیث) سیکلی (دایره وار) رویش ـ رشد ـ زوال لایزال را می سازند.

 
علافان جهان
تنها تحولی که در هستی می بینند
تعویض شب و روز و فصول سال است.

 
جشن های خلایق بی خبر از خرد
همه با شب و روز و فصول سال در رابطه اند 

که 

بی محتوا و عامیانه و عوامفریبانه اند

و

شرم انگیزند.

 
اسمش را سنت می گذارند و باد در غبغب می اندازند و به زباله فخر می فروشند.

 
علافانی که
برای اتلاف وقت خود و همنوعان بدبخت خود
زیبایی بهار را می ستایند
اصلا لیاقت استه تیکی ندارند.

 
هیچ خردمندی نمی گوید که بهار بهتر و زیباتر از زمستان است.

 
در هر بلور برف زیبایی ساختاری غول آسایی عرض اندام می کند.
فقط کافی است که زیر ذره بین نهاده شود.

 
استه تیک قندیل یخ چه کم از غنچه ناشکفته و شکفته دارد؟
شکوه قله های برف گرفته زرین در آفتاب سحرگاهی
چه کم از درخت پر گل دارد؟

 

پایان 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر