۱۴۰۲ فروردین ۲۷, یکشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۰۴)


 
میم حجری

 

کسی که برای بیدار شدن محتاج خروس همسایه است
همان بهتر که در خواب غفلت بماند.
۹۹ درصد علافان و عیاشان در جهان مجازی
جز تهیه زباله و خوردن و خوراندن آن به این و آن
کسب و کاری ندارد.
کسی مشتری اندیشه نیست.
کدام بیداری
وقتی خلایق عاجز از خواندن و فهمیدن جملات ساده همنوعان زنده و مرده اند.
هدف همه عوامفریبی سرشته به خودفریبی است.
گر مسلمانی همین است که اجامر دارند
وای اگر از پی امروز بود فردایی


دیالک تیک بیهوشی طبیعی و هوش مصنوعی
کسانی که قصد رجعت به صدر اسلام را در سر خالی از مغز خود دارند
از عالی ترین دستاوردهای علمی و فنی
برای رجعت نکبت به اسفل السافلین تاریخ
بهره برمی گیرند.
طنز تاریخ است.
طنز تاریخ طناز
بدترین دشمنان علم و فن
وابسته ترین اجامر به دستاوردهای علمی و فنی شده اند


جهانْ پر از مرز
زندگیْ پر از مرز
مرزهای آشکار
مرزهای نهان
مرز‌های بیرونی
مرزهای درونی
مرزهایی که همواره دو سو دارند
در آرزوی فرار از هرچه مرز،
در آرزوی محو گذرنامه،
سفر می‌کنم به جهان داستان
به حقیقتِ رؤیا
سفر به رنگین‌کمان خیال
به پهندشتِ آرزو
و من
رؤیا،
خیال،
داستان،
هر سه را
در آرزوی بی‌مرزی
بسی دوست می‌دارم
حریف
آره.
امپریالیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم (عردوغانیسم و داعشیسم و حزب اللهیسم و غیره) هم همین را می خواهند:
محو مرزها و سرحدها.
تا به اسانی خوردن کاسه آب خنگی
لیبی را با خاک یکسان سازند
سوریه را به خرابات شام مبدل سازند
عراق را اشغال کنند و به کنام ددان درنده و وحشی مبدل سازند.
۱۰ میلیون نفر از کودکان و زنان اوکراین را آواره از یار و دیار سازند و ۲۰ میلیون نفر از انها را به زندگی ذلت بار در زیر زمین ها وادارند.

هر خانه را در و دیواری است تا سکنه اش در امن و امان از ددان طبیعی و اجتماعی روزگار بگذرانند.
وجود سرحدات ملی
از الزامات صرفنظرناپذیر جامعه بشری اند
و
بنا بر حقوق ملل در سازمان ملل متحد
باید به انها احترام گذاشت.
اعضای هر جامعه
باید در درون کشور خود بتوانند زندگی کنند و نیازی به مهاجرت به سرزمین های بیگانه و هتک حرمت و عزت شدن نداشته باشند.



کاریکاتور
ماکرون نمی‌خواهد عروسک خیمه‌شب‌بازی آمریکا باشد
حریف

آره.
ماکرون
نماینده اولیگارشی مالی (بانکی) است.
آدم باید خر باشد و خیال کند که ماکرون نماینده و مأمور سرکرده اصلی سرمایه انحصاری نیست.
امپریالیسم فرانسه و المان و انگلستان و ژاپن و غیره
مرتجع تر از امپریالیسم امریکا هستند.
بین اجامر امپریالیستی
هم
تقسیم کار هست.
و
هم
تضاد است.
اینها با همدیگر تضاد دارند.

دو جنگ جهانی اول و دوم
نتیجه شعله ور گشتن تضادهای درونطبقاتی میان امپریالیست ها بوده است



همه چیز یک دیکتــــــــــاتور برای مردمان ترسناک است، و دیکتـــــاتور ، تنها از یک چیز مردمان می ترسد:
آگــــــــــــــــــــــــــاهی
حریف

دیکتاتوری چیست و دیکتاتور کیست؟
نه
دیکتاتوری انتزاعی و ماورای طبقاتی وجود دارد و نه دیکتاتور انتزاعی و ماورای طبقاتی.
مثال:
هم
محمد رضا شاه پس از انقلاب سفید
دیکتاتور بوده است
و
هم
خمینی و سید علی پس از عنگلاب اسلامی و شکست انقلاب سفید
دیکتاتور اند.
و تفاوت طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی فی مابین از زمین تا آسمان است.
دیکتاتوری شاه
دیکتاتوری انقلابی ـ بورژوایی و ضد فئودالی ـ ضد روحانی بوده است
در حالیکه دیکتاتوری خمینی و خامنه ای
دیکتاتوری ارتجاعی ـ فئودالی ـ فوندامنتالیستی است.
هدفش از بین بردن دستاوردهای انقلاب سفید
اصلاحات ارضی
آزادی بورزوایی و فرمال زنان
و
مبارزه با بیسوادی و غیره
بوده است


میم حجری
 دولت آبادی
 
این مردمی که من دیده ام خود به خود حامی قدرت هستند.
پشت کسی هستند که توانا باشد.
اما اگر آن قدرت ضعیف شود،
مردم خود به خود از او دور می شوند.
 
توده ـ تصور و توده ـ تصویر دولت آبادی
فاشیستی ـ نیچه ئیستی و منطبق بر تئوری فاشیستی نخبگان است.

این حرف ها را دولت آبادی در کلیدر زده است.
کلیدر
قصه مقاومت ارتجاع سرخ و سیاه در مقابل انقلاب بورژوایی سفید است.

دولت آبادی
در آن زمان تمایلات چپگرایانه داشت و توسط ساواک مورد اذیت و آزار قرار می گرفت.
البته
خود کلیدر حاوی تصویری رئالیستی از روندها و رویدادها ست.
کلیدر دال بر حقانیت انقلاب ضد فئودالی سفید است.
 
منظور دولت آبادی در این سخنان
موضعگیری مثبت مبتنی بر پشتیبانی توده از انقلاب ضد فئودالی سفید است.
 


  نگاه شما به مارکس
یک نگاه مذهبی است
یعنی همان‌نگاه ائدولوژیک که با ساختن یک سری احکام جزمی گرایانه و تکرار آن در هر شرایطی
می خواهد جهان را بر اساس آن بنا کند و اگر کسی یا کسانی این چهار چوب تنگ ائدولوژیک را نپزیرفت
متهم می شود به نفهمیدن و یا خائن و مرتد و این نو برخورت در عین توهین کردن به شعور آدمها نهایتا به بک فاشیسم ائدولوژیک منجر می شود که هرکس حرف ما را قبول نکر د پس خائین است و سزایش لابد مرگ همان جنایتهای که در دوران استالین با منتقدین و ومخالفین نظرات رسمی حزب شد
به گفته مارکس تاریخ دو بار تکرار می شود یک بار به شکل تراژدیک و بار دیگر به شکل کمیک و شما تکرار کمیک تراژیک دوران استالینی و مائویستی هستید

ما می توانیم این لاطائلات تو را کلمه به کلمه تحلیل کنیم.
ما کتاب ها در رد استالینیسم و مائوئیسم ترجمه و منتشر کرده ایم.

تو معنی هیچکدام از این واژه ها را که طوطی وار بر زبان می رانی
 نمی دانی.
تا کنون هم به کامنت های ما واکنش نشان نداده ای.
حالا سر و کله ناصر پیدا شده
 پس از هارت و پورت او
شیر شده ای و به میدان آمده ای
 تا تهمت بزنی.
تو هر کلمه و جمله ما را باطل می دانی
 ذکرش کن و بعد بطلانش را اثبات کن.




رئال و ایدئال

این دیالک تیک ایدئآل (مطلوب طبقه حاکمه) و رئآل تازه پا (مطلوب زنان متجدد فرمال ) استرئال و ایدئال فرمال
.


زهرا آهویی @zahraahooei، همسر زنده‌یاد آرش عاشوری‌نیا (عکاس فقید)، ضمن انتشار این تصاویر نوشته است:
این بدن منه...
اینجا شهر منه...
قانونی که ابتدایی‌ترین حق منو نادیده گرفته، نادیده می‌گیرم.
عقیده‌‌ای که به باورِ متفاوت از خودش احترام نمی‌ذاره، محترم نمی‌دونم.
می‌ترسم؟ بله؛ مواجهه با هر آدمیزادی که بلد نیست فکر کنه ترسناکه.
ولی من هم دیگه اون آدم سابق نیستم و نمی‌شم.
‏از این شنبه یا هر شنبه‌ی دیگه‌، هرچقدر هم بترسیم و بترسونیدمون باز هم ما نمی‌تونیم تو روی خودمون نگاه کنیم اگه قدم‌هایی رو که با هزینه‌های گزاف برداشتیم و جلو اومدیم، برگردیم عقب...
ما حقوقمون و شمایل بی‌دروغمون رو به خودمون بدهکاریم.
می‌خوام به خودم شبیه‌تر باشم.
می‌خوام به عهدی نانوشته با تمام زنانی که می‌شناسم و نمی‌شناسم در شهرم و همه شهرهایی که می‌شناسم و نمی‌شناسم پایبند بمونم.
من از سهم خودم از آسمون کوتاه نمیام.»




تعریف علمی دوستی هم همین است:
دوستی
به رابطه مبتنی بر منافع مشترک میان انسان ها اطلاق می شود.
اگر منافع مشترک
جای خود را به منافع متضاد بدهند، ، دوستی به دشمنی مبدل می شود.
رؤیا در رابطه دوستی و دشمنی جایی ندارد.
ایدئال و یا آرمان در رابطه دیگری اعتبار کسب میکند.
رابطه ای که رفاقت نامیده می شود.
رفاقت به اربطه میان انسان هایی اطلاق می شود که آرمان مشترک دارند
یعنی منافع طبقاتی استراتژیکی مشترک دارند.



همه
همین حرف را می زنند.
در نتیجه
این دیالک تیک
شامل حال همه می شود
و
هیچکس استثناء نمی ماند.
این دیالک تیک
اما به معنی
محرومیت جامعه از ژرف اندیشی و همه جانبه اندیشی و همنوع دوستی است.
این به معنی تبدیل جامعه به جنگل است.
این دیالک تیک
ضمنا
نتیجه وجود فلاکت و بدبختی همگانی است:
بدبختی به قدری است که کسی فرصت دیدن بدبختی همنوع خود را ندارد.
چنین جامعه ای را باید زیر وزبر کرد تا راسیونال و سوسیال گردد.





گرانی را باید تحلیل کرد.
برای اینکه گرانی دلایل بیشمار دارد.
گرانی فقط موجب خالی ماندن سفره توده زحمتکش می شود
همان گرانی
ضمنا
موجب سنگین تر و رنگین تر گشتن سفره طبقه حاکمه می شود.
همه چیز هستی
دیالک تیکی است.



مشخصه مشترک فاشیسم و فوندامنتالیسم
زحمتکش ستیزی است
و
زنان
زحمتکشان به توان چند اند:
هم
زحمتکش خانه اند
هم
زحمتکش کارخانه اند
هم
زحمتکش خیابان
هم
زحمتکش بیمارستان و کودکستان و مزارع و مراتع اند.
زنان
زحمتکشان همه فن حریف اند:
هم زاینده نسل جدید اند
هم مربی اند
هم پزشک اطفال اند
هم روانکاوند
و
هم
اشپز و رفتگر و بنا و عمله اند.



بحثی را که نه خود قـانع می‌شوی و نه می‌توانی شخص مقابل را قانع کنی با یک لبخند تمام کن
حریف

بحث برای قانع کردن و قانع شدن نیست.
قانع کردن و قانع شدن
ضمنا
طرفة العینی نیست.
فی الفور نیست
فرایندی (پروسه ای) است
زمان و تجربه لازم دارد.
بحث برای خود اندیشی است.
بحث متمدنانه ترین طریق همزیستی است



شاهنماه مشتی افسانه و قصه است. اصلی که مبتنی بر قصه و افسانه باشد به چه ارزد؟


بعید نیست.
درد فیزیکی (جسمانی) با درد پسیکولوژیکی (روانی) رابطه دیالک تیکی دارد.
شامان ها (ساحران و اطبای اقوام بومی)
هم
به همین طریق به مداوای بیماران می پردازند.


زنان آماج ستم
مقاومت زنان در مقابل تاریک اندیشان جهان


تحلیل جامعه و افراد بر اساس جهل
خود نشانه جهالت و ناشی از جهالت است.
جهل
همیشه ثانوی است.
یعنی خودش ناشی از جامعه جاهل پرور است.
یعنی ناشی از جامعه ای است که نعمات فکری و فرهنگی را به تساوی قسمت نکرده است.
در نتیجه اکثریت مردم قادر به آموزش و پرورش نیستند
و
نعمات فکری و فرهنگی
فقط نصیب اقلیت انگلی است که وسایل تولید مایحتاج مادی را و نعمات مادی را در اختیار دارند.
پس
پیش به سوی جامعه برابران و خواهران و برادران
پس
پیش به سوی تقسیم نان و جان (دانش) به تساوی میان همه اعضای آن



نه.
مشد عطار.
نام خداوند
نان نیست.
خداوند از قلمرو جان (شعور و یا روح) است
و
جان (شعور جامعتی)
تابع نان (وجود جامعتی) است.

تز موسوم به درک ماتریالیستی تاریخ
یکی از مهم ترین کشفیات کارل مارکس است:
زیربنای اقتصادی (نان)
تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی (جان، دین، ایمان) است
سعدی هم صدها سال قبل گفته است.
به عوض جفت کردن کفش های من
به من نان بده
و
کفش را بر سرم بزن.



مگر ما گفته ایم
که
مارکسیسم فیزیک و شیمی است؟
ما موضوع علوم را توضیح گذرا داده ایم تا بعد موضوع مارکسیسم را توضیح دهیم.
تو نه معنی پوزیتیویسم را می دانی
نه احسان طبری را می شناسی
و
نه از مارکسیسم چیزی می دانی.
تو و خیلی های دیگر
فقط هارت و پورت بلدید.
ما بیش از ۱۰۰ تحلیل مارکسیستی از آثار طبری منتشر کرده ایم.
احسان طبری اصلا مارکسیست نبوده است.
تو حتی همین کامنت چند کلمه ای ما را نفهمیده ای.
یعنی سواد بخوان و بمیری حتی نداری.
به حال و احوال امثال تو
باید نشست و زار زد.




نطقِ آزادی ست تا در کامِ جنگ افزار ها
واژه را باید کشیدن در نخِ سیگار ها...
دودمان‌ها دود شد از کین، ولی آدم نشد
یک تن از انسان‌نماهای به باطن مارها !!
از همان روزی که جان شد قیمت یک‌لقمه نان
جویِ خون جاری شد از گیسویِ گندم‌زارها
یک‌به‌یک بر گردن اندیشه ها انداختند
زشت‌اندیشانِ بد طینت ، طناب دارها
میرود از ریشه اش قانون جنگل ها به باد
شیر وقتی دوست شد با بچه ی کفتار ها
نیست پایانی دگر غرقابه ی اندیشه را
مانده ام حیران ولی از اشک بوتیمارها
انعکاس درد ما در چهره‌ها پیدا نبود؟؟؟
باز هم آینه (آیینه) شد درگیر این تکرارها ....
بار سنگین است و حتی شانه کم می آورد
تکیه کردم بعد از این بر سایه ی دیوارها
«دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت »
خاک باید ریخت بر چرخ فلک خروارها
فریبا "حیدری"



روزه گرفتن نوعی دیت (رژیم غذایی) است
کی گفته که فلسفه روزه اندیشیدن به گرسنگان است؟
اتفاقا
رادیکال ترین و حقیقی ترین روزه گیران
گرسنگان اند.
تجار خیلی فربه
اگر یک سال هم نخورند
اندامشان از چربی تلنبار شده می گیرد و می سوزد.



هی زیبا
آٔدم کجا بود که خودش را حذف کند.
ما جسته ایم نبود.
دی شیخ بی چراغ همی گشت گرد باغ
کر این و آن ملولم و حیوانم ارزو ست




کی باید فریب کاران و غیره را بر کنار کند
و
کیان را باید به جای آنان بنشاند که فریب کاری پیشه نکنند و چه باید کرد که نتوانندفریب کاری پیشه کنند؟




تکیه کردم به خودم
چون دگران رهگذرند.
حریف

میمون ایزوله و تنها و متکی بر خویشتن خویش
حتی میمون نیست
چه رسد
به
انسان ایزوله و تنها و متکی بر خویشتن تحفه خویش.
ابر و باد و مه و خورشید و بشر در کارند
تا تو نانی به کف اری و به ذلت بخوری

هر کس با هزاران رشته به دیگران گره خورده است.
از دیالک تیک فرد و جامعه
گریزی میسر نیست.
بهتر هم همین است.
پس زنده باد همبستگی
خواهری و برادری و همانیدشی و همزیستی برابرحقوق



فقرا
بی حجابی اجباری

در جنقوری اسلامی
دیالک تیک حجاب اختیاری و بی حجابی اجباری
چشمگیر است:
حجاب اختیاری کذایی وابسته به طبقه حاکمه
با
بی حجابی اجباری توده های زحمتکش
دست در دست و شانه به شانه و گام به گام
رزه می روند.
حیرت انگیز این است که کسی اعتنایی به این دیالک تیک رسواگر و شرم آور ندارد.



در اسرائیل مافیا کاره ای نیست.
 رشته پزشکی خیلی توسعه یافته است.
حتی اسپرمای کسانی که توسط فاشیست ها و فوندامنتالیست ها ترور می شوند، نگهداری می شود و در صورت درخواست بازتولید مثل می شوند.
 از خلق یهود می توان آموخت.

ورق برمی گردد
جالب است. ورق برمی گردد. خنجر آهیخته به سینه خود جلاد می نشیند


آدم کجا بود
تا کسی مواظبش باشد.
فرنگی ها
میلیاردها دلار حیف و میل میکنند
تا در کاینات شاید أدمی پیدا کنند.
جهان
شده طویله.
اساتید دانش کاه صندلی شریف
هم
به همین دلیل
قصد سفر به کاینات را دارند.


آثار هنری
خودپو و خودجوش تولید می شوند.
یعنی
به ساز هنرمند نمی رقصند.
هنرمند
چه بسا
به محتوای اثر هنری خود آگاه نیست
اگر اثرش تحلیل شود
غافلگیر می شود.
شعری که آگاهانه سروده شده باشد
شعار است و نه شعر.




چرا.
اگر چنین می بود، طبقه حاکمه به این جنایات دست نمی زند.
همیشه
دیالک تیکی از ترس و تهور (عبرت و مفاومت) در بین است.
ترس
همیشه هست.
ترس
جبری و قاعده است
یعنی
دست خود فرد هم نیست.
ترس
پدیده ای غریزی ـ طبیعی و چه بسا عقلی است.
تهور
استثنائی است.
تحت شرایط معینی تهور بر ترس چیره می شود و فرد از سرحدات غریزه و عقل
فراتر می رود.
گاهی
بشر برای گسستن زنجیرها
به اندکی جنون نیاز دارد.
در مورد عملکرد فاشیسم و فوندامنتالیسم
هم
جنون یکه تاز میدان است.



مطمئنی که بوسندگان در پارک مذهبی نیستند؟
در همین اروپا
چند دهه قبل وضع فرقی با جنقوری اسلامی و امارت اسلامی نداشته است.
زنان و دهقانان حتی حق رأی نداشته اند



شيخ بهائى
در میکده دوش، زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحی در دست
گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت:
از میکده هم به سوی حق راهی هست
آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست
وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال متکلم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست
پیوسته دلم ز جور خویشان، ریش است
وین جور و جفای خلق، از حد بیش است
بیگانه به بیگانه، ندارد کاری
خویش است که در پی شکست خویش است
هر تازه گلی که زیب این گلزار است
گر بینی، گل و گر بچینی، خار است
از دور نظر کن و مرو پیش که شمع
هر چند که نور می‌نماید، نار است

اگر کسی از تو انتقاد کرده
ربطی به خود منتقد ندارد
شیخ بهایی
ربط به خود تو دارد.
مگر
تفاوت انتقاد از خود با انتقاد از همنوع خود را نمی دانی؟
تو چه شیخی هستی.


حق با رادان است و نه با بروجردی.
شهربانی و ارتش و سپاه و بسیج و غیره
از واحدهای ارگان سرکوب طبقه حاکمه اند.
نه فقط در جنقوری اسلامی بلکه همه جا.
خود دولت
دستگاه پر طمطراق سرکوب است.
کسی که این حقیقت امر را نداند
از الفبای مارکسیسم بی نصیب مانده است
و
باید نشست و به حالش زار زار گریست



هی هانا
نظامی نمی توان یافت که فرمی از دیکتاتوری طبقه ای نباشد.
همین یانکستان تو
پس از جنگ جهانی دوم
دادگاه های تفتیش عقاید تمسخرآمیز قرون وسطایی تشکیل داده بود
و
برتولت برشت تا مغز استخوان انتی فاشیست را
و
حتی چارلی چاپلین را به جرم دگر اندیشی
از یانکستان اخراج کرد بود.
چشم باید داشت و دید
هوش موشی باید داشت و فهمید
هارت و پورت نکرد.
معشوق خودت
هایدگر
از نوکران سینه چاک هیتلر بود
و
با پارتی بازی او
تو را اعدام نکرده اند.



حجاب و عبا و عمامه و نعلین
که فقط فرم پوشش نیستند.
مش تهمینه میلانی.
حجاب
سنگر ایده ئولوژیکی فوندامنتالیسم
و
ترفند عوامفریبی طبقه حاکمه است


از مارکس حدیث می آورید و بعد
به برتراند راسل دخیل می بندید.

راسل کیست؟
ایده ئولوژی راسل که مارکسیستی نیست.

راسل از فلاسفه کج و کوله امپریالیسم است که روزی پوزیتیویست بوده و بعد سرگردان مانده است.
تنها حسن راسل
نوشتن بزرگ ترین کتاب ریاضی قرن بیستم با وایتهد
و
مبارزه در راه صلح و مخالفت با جنگ ویتنام بوده است.
ریاضی دان که نمیت واند
خدا را توضیح دهد.
خدا از مفاهیم ریاضی نیست.
خدا از مفاهیم فقهی و فلسفی است.
ما از موضع پرولتاریا
صدها بار مفهوم خدا ار توضیح داده ایم.
و انواع سه گانه خدا را نیز.
چه کسی می گوید که خدا نیست؟
خدا هست و بیش از یکی است.


نه. مسلمانان فحش نمی دهند.
سطل ننه ات طلب ها اهل فحاشی اند.


آثار سارتر و سیمون دو دیوار
ارزش خواندن ندارند.
چون تهوع اورند.
هارت اند و پروت اند.


امشب کمی بخند
خسرو باقرپور

شب در گیجی ی آسمان؛
گریبانِ روز را می گیرد

روشنایی دراز می کشد؛
در رختِخوابِ سُرخِ اُفُق

غولِ تشنه ی غروب؛
آخرین قطره هایِ روشنِ روز را می مکد.

درختان برگ هاشان را در هاشورِ باران می شویند؛
آب شُرّه می کند از شیبِ شیروانی ها؛
و گُم می شود در خمیازه ی ناودان ها
و من صدایِ "هیچ" را در سُفال هایِ سُرخ می شنوم.

دستِ من اشک هایِ تو را؛
در هوا،
پاک می کند.

صدایِ آب،
آوازِ رود،
اندوهِ نرمِ دستِ من،
در خاطراتِ شبانه ی چشمانت؛
می خوابند.

می بینی؟!
همراهِ این همه حادثه،
با سُرعت؛
روز رفته است!

من امشب در غروبِ بارانی ی چشمانت؛
شراب می نوشم.

ای عزیزِ خسته ی من امّا:
امشب تو چایِ سبز بنوش!

رها کُن روزِ رفته و غروب و باران را
روی این کاناپه ی راحت دراز بکش؛
و فیلمی را که دوست داشتی ببین
امشب کمی بخند!
تصویرِ متن: Frida Kahlo - Viva la Vida
زنده باد زندگی. اثر: فریدا کالو





هدف چیست؟
اگر هدف
کشف حقیقت باشد،
نیازی به تعارف و تظاهر و تقیه و تزویر و تئآتر و ریا نیست.


درست بر عکس.
هر کس خردمندتر،
آسوده تر.
هر کس خرتر،
بدبخت تر



هی عطار عنقلابی
فارسی حرف زدن را تو هم فراموش کرده ای؟

ویرایش:
بیزارم از خدایی که به طاعت من از من خشنود می شود
و
به
عصیان من بر من خشم می گیرد.
اکابر توانگر کند فرد را
خبر تو عطار ولگرد را



در سال ۵۷
انقلاب ضد فئودالی سفید
شکست خورده است
و
عنگلاب فئودالی سیاه
پیروز شده است.
رستاوراسیون صورت گرفته است.

در سال ۱۹۸۹
در روسیه و لهستان و آلمان و غیره
هم
انقلاب سوسیالیستی شکست خورده است
و
عنگلاب اولیگارشیستی سیاه پیروز شده است
رستاوراسیون صورت گرفته است.


کدام بهتر است
کودک کار و یا کودک خیابان؟



خوف ناک ترین نوع بشر،
کسی است که؛
فهمش کم و اعتقادش زیاد است !
آنتوان چخوف

خوفناک ترین نوع بشر
کسی است که خرافات این و آن را کورکورانه تکرار کند و زحمت خوداندیشی و هماندیشی به خود ندهد.



هی عادولف احمق
تاریخ را توده می سازد و توده، خدا ست.

تاریخ
را
این ننه قمر و آن دده دمر نمی سازد.
هروئینت بکش و خمار باش و خوش باش.



هی ندای عیرانی
لنینیسم
مذهب نیست
و
لنین پیامبر نیست.
دهانت را با اب زمزم یشوی و بگو
لنینیسم چیست و لنین کیست؟
تا
ما
سگان هار قندهار
برای امواتت
پانصد پارس بلند به زبان پارسی بفرتسیم و کیف کنند


شیخ حسن جوری می‌گوید:
درسالی که گذارم به جندی‌شاپور افتاد، سخنی از "محمد مهتاب" شنیدم که تا گور بر من تازیانه می‌زند.
دیدمش که زیر آفتاب تموز نشسته، نخ می‌ریسد و ترانه‌ زمزمه می‌کند. گفتم:
- ای مرد خدا، مرا عاشقی بیاموز تا خدا را همچون عاشقان عبادت کنم. محمد مهتاب گفت:
-نخست بگو آیا هرگز خطی خوش، تو را مدهوش کرده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز شکفتن گلی در باغچۀ خانه‌ات تو را از غصه‌های بی‌شمار فارغ کرده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز صورتی زیبا تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز زیر نم‌نم باران، آواز خوانده‌ای؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز به آسمان نگریسته‌ای به انتظار برف، تا آن را بر صورت خویش مالی و گرمای درون فرو نشانی؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز خندۀ کودکی نازنین، تو را به خلسۀ شوق برده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز غزلی یا بیتی یا سخنی فصیح، چندان تو را بی‌خود کرده است که اگر نشسته‌ای برخیزی و اگر ایستاده‌ای بنشینی؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز زلالی آب یا بلندی سرو یا نرمی گلبرگ یا کوشش مورچه‌ای، اشک شوق ازدیدۀ توسرازیرکرده است؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز شده است که بخندی چون دیگری خندان بوده اند؛ و بگریی چون دیگری گریان بود؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز بر سیبی یا اناری، بیش از زمانی که به خوردن آن صرف می‌کنی، چشم دوخته‌ای؟
گفتم: نه. گفت:
هرگز عاشق کتابی یا نقشی یا نگاری یا آموزگاری شده‌ای؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز دست بر روی خویش کشیده‌ای و بر زیبایی و حسن رویت که نعمت خالق است؛ اندیشه کرده ای؟
گفتم: نه.
گفت: از من دور شو ، که سنگی را می‌توان عاشقی آموخت، اما تو را نه....!


عجب؟
کسی که صدهزار مرتبه خر تر از خر است
از شنیدن
سخنی از "محمد مهتاب" (دور شو)
تا گور تازیانه می‌ خورد
و
سهراب
لاطائلاتش را با آب و تاب
منتشر می کند و به خورد احباب می دهد.



ویرایش:

آتش زده آتش زده آتش وطنم را
سرگرم تماشاست جهان سوختنم را

این طایفه ی جهل و تباهی و سیاهی
با فتنه ی نو بسته غرور کهنم را

هر روز به رنگ دگری می چشم از مرگ
هر روز به گور دگری مانده تنم را

پیراهن من شاهد سوگ شب و روزم
با زمزمه ی اشک بشویم کفنم را

ای میهنِ زخمی تر از اندام کبوتر
بر بام تو آخر بکشم پر زدنم را

با همت خورشید و سحر باز بگیرم
از گورِ سیه کاری شب ها چمنم را

فردا ست ببینی که ز هر شاخه برویم
امروز چو دیدی همه پر پر شدنم را

شعر و تصوير از بانو نیلوفر ظهورى راعون


ناگهان
گفتن همه چیز به همه کس
مجاز گشت.
مدعیان اندیشیدند
و
متوجه شدند که حرفی برای گفتن ندارند.
برتولت برشت

شاهکار


دیالک تیک
به معنی تغییر نیست.
دیالک تیک
به همبایی اصداد اطلاق می شود.
به وحدت اضداد.
مثال:
دیالک تیک زن و شوهر
زن وشوهر
با هم اند و بر هم اند.
همزیست و هم ستیز همزمان اند.


خر تر از سقراط فیلسوفی نبوده است.

شعور و یا روح
یک مفهوم فلسفی است
که ضد دیالک تیکی ماده و وجود است.
دیالک تیک ماده و روح
و
یا
دیالک تیک وجود و شعور
مهم ترین و عالی ترین دیالک تیک هستی است.
مسئله اساسی فلسفه است.

شعور
در برگیرنده خرافات هم است.
مذهب
اما فقط خرافات نیست.
مذهب سرشار از اندیشه است.

مذهب
به قول مارکس،
روح جامعه بی روح است.
یعنی
شعور جامعه بیشعور است.
مذهبی بودن صدها بار بهتر از لامذهب و بیشعور بودن است.
مذهب را فقط از موضع طبقه کارگر می توان نقد و حذف کرد و با مارکسیسم (ایده ئولوژی طبقه کارگر)
جایگزین ساخت.




دختر باید شبیه پروان باشد:
دیدنش زیبا، گرفتنش سخت.
فاطمه
دختر
باید شبیه پلنگ باشد.
دیدنش غرورانگیز و نزدیک شدن به اش هراس انگیز.


سانسور چی؟
کسی حرف زدن بلد نیست تا سانسورش کنند.
جنقوری اسلامی و اوپوزیسیون عنقلابی
برهوتند.
حتی خس و خاری در این برهوت نمی روید
چه رسد به گل کیمیای اندیشه.



جملات سنگینی بود در ذهنم
اما با یک کلمه شرح حال خواهم کرد !
این تشنه را فقد دیدار تو سیراب خواهد کرد
صوفی

هی صوفی غافل
ذهن
جای جمله نیست.
جای جمله زبان است که در دهان است.
ذهن
جای مفاهیم و احکام است که ارواح اند.




ایرج میرزا کثیف ترین لاشخور از قبیله قاجار بوده است. زن ستیز، لبی شخصیت و لات به تمام معنا

دختر باید شبیه پروان باشد:
دیدنش زیبا، گرفتنش سخت.
فاطمه

دختر
باید شبیه پلنگ باشد.
دیدنش غرورانگیز و نزدیک شدن به اش هراس انگیز.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر