میم حجری
مردم از ترسوها خوششان نمی آید، اگرچه خودشان چندان هم شجاع نیستند.
آنها از ضعیف و ناتوان بیزارند.
اگرچه خودشان هم کمتر قوی و توانا هستند.
این مردمی که من دیده ام خود به خود حامی قدرت هستند.
پشت کسی هستند که توانا باشد.
اما اگر آن قدرت ضعیف شود،
مردم خود به خود از او دور می شوند.
اگر قدرتی که می پسندند از پا دربیاید،
آنوقت همین مردم لگدش می کنند
و از رویش می گذرند، همین مردم..!
کلیدر
دولت آبادی
در سنت هدایت و روحانیت و آل احمد و احمد شاملو
روشنفکری توده ستیز است.
این توده ستیزی فاشیستی و فوندامنتالیستی اما بی قید و شرط و عاری از تناقض نیست.
همین دولت آبادی در هارت و پورت دیگری
خود را و امثال خود را
هم
«مردم»
می داند
و
عالمانه می پرسد:
مگر ما مردم نیستیم؟
اکنون این سؤال پیش می آید
که
آیا این مشخصات و صفات که او به توده نسبت می دهد،
در مورد شخص شخیص او و امثال او
هم اعتبار دارند؟
اگر اعتبار دارند، چرا به خودش نسبت نمی دهد و خود را مستثنی می دارد؟
احمد شاملو
رفیق شفیق محمود دولت آبادی
که
در سنت فریدریش نیچه و عادولف هیتلر
توده ستیز نخبه ستای افراطی و ریشه ای و رادیکالی بوده است
به شرطی توده را مورد عفو فاشیستی قرار می دهد
که به اوتوریته انتزاعی منفور او
تف اندازد و خنجر کشد.
به عبارت دقیقتر
توده مقبول فاشیسم و فوندامنتالیسم،
توده ای است که ایده ئولوژی اش، ضد توده ای باشد.
یعنی
از خود بیگانه و دشمن آشنا باشد.
برای هیتلر و خمینی و امامان دیگر تا آخرین گلوله بجنگد.
ما برای آشنایی با دیالک تیک توده ستیزی ـ نخبه گرایی
این افکار دولت آبادی جوان را مورد تجزیه و تحلیل مارکسیستی قرار می دهیم:
۱
مردم از ترسوها خوششان نمی آید، اگرچه خودشان چندان هم شجاع نیستند.
دیالک تیک مرکزی این جمله دولت آبادی،
دیالک تیک ترس و تهور
است.
دیالک تیک ترس و تهور
دیالک تیکی پسیکولوژیکی و پسیکولوژیستی است.
فرق و تفاوت و تضاد پسیکولوژی با پسیکولوژیسم چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر