
میم حجری
مقدمه اول
شناخت
شناخت هنري
آریانپور
به
خود شناخت علمی و هنری
کاری ندارد.
او فقط طرز تولید آثار علمی و هنری را مورد تأمل بند تنبانی و غلط قرار می دهد:
شاعر
با
نگارهای جزئی ذهنی اش
واقعیت درونی (ذهنی)
را
از
واقعیت عینی
تا اندازه ای تجرید می کند
و
نتیجه این تجرید، شعری می شود.
شاعر بر خلاف عالم
نه به زبان کمی، بلکه به زبان کیفی حرف می زند.
بگذارید، برای تأمل بر روی این تئوری تق و لق آریانپور، شعر «غزل برای درخت» کسرایی را با نظر بیولوگی مورد مقایسه قرار دهیم
و
ببینیم که نظر عالم راجع به درخت چه تفاوتی با نظر شاعر راجع به درخت دارد؟
مثال:
نظر عالم:
ریشه های درخت
آب و املاح محلول در آب را از خاک جذب می کنند
بعد
آن را به تنه و شاخه ها و برگ ها می فرستند.
حالا
نظری به شعر سیاوش راجع به درخت بیندازیم:
غزل برای درخت
سیاوش کسزایی
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت
وقتی که بادها
در برگهای در هم تو لانه می کنند
وقتی که بادها
گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو
اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان
صبحی ندیده است
تو روز را کجا
خورشید را کجا
در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت ؟
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان
پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت
سر بر کش ای رمیده که همچون امید ما
با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر