باب اول
در عدل و تدبیر و رأی
حکایت نوزدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۴۷ ـ ۴۸)
بخش دوم
۱
چو دستی نشاید گزیدن، ببوس
که با غالبان، چاره زرق است و لوس
معنی تحت اللفظی:
اگر قادر به نیش زدن بر کسی نیستی، بوس بزن.
مغلوبین باید نسبت به غالبین تزویر و چاپلوسی کنند.
همین سعدی که به تظاهر و زرق و ریا دعوت می کند،
خود و جانشین بلافصلش (حافظ)،
مخالفان نظام اجتماعی فئودالی
(اصحاب طریقت و عرفان)
را
به بهانه توسل به ریا و زرق و سالوس،
مورد لجن پراکنی بی وقفه قرار می دهند.
حافظ
دلم ز صومعه و بگرفت و خرقه سالوس
کجا ست، دیر مغان و شراب ناب کجا؟
معنی تحت اللفظی:
حالم از صومعه و خرقه ریا به هم خورد.
بهتر است که به دیر مغان یعنی میخانه بروم و مست کنم.
حافظ
حافظ، این خرقه بینداز، مگر جان ببری
کآتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست
معنی تحت اللفظی:
حافظ برای رهایی خرقه ریا را از تن در آور و دور انداز.
برای اینکه سرشته به ریا ست.
حافظ
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش، ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
معنی تحت اللفظی:
حافظ هر کاری که می خواهی بکن
ولی قرآن را برای ریا مخوان
حافظ
بیار باده، که رنگین کنیم جامه زرق
که مست جام غروریم و نام هشیاری است
معنی تحت اللفظی:
اصحاب طریقت و عرفان
اهل زرق و ریا هستند.
مست غرورند و تظاهر به هشیاری می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر