۱۳۹۹ شهریور ۱۷, دوشنبه

درنگی در پژوهشی از شبگیر راجع به تئوری امپریالیسم (۲)

 

 

ویرایش و درنگ

از

یدالله سلطان پور

 

تئوری امپریالیسم و تغییرات آن در قرن بیست و یکم

(بخش نخست)

شبگیر حسنی

منبع:

نوید نو

 

سرشت سیاسی امپریالیسم
 
همان­گونه که مارکس در کاپیتال پیش بینی کرده بود 
و
 لنین نیز با بررسی وضعیت بنگاه  های اقتصادی، 
به طرز درخشانی، 
درستی پیش  بینی مارکس را اثبات کرد، 
رقابت آزاد در بالاترین سطح خود به تمرکز و انحصار بدل می شود. 
 
سرمایه  داری در مرحله  ی امپریالیستی اش، 
تولید را در حد بسیار بالایی اجتماعی می  کند 
و 
در عین حال 
 مالکیت بر ابزار تولید و زمین را به شکل خصوصی خود باقی می  گذارد 
و 
در نتیجه
 تضاد میان شیوه  ی تولید و مناسبات تولیدی، 
تشدید می شود. 
 
در
 دوران امپریالیسم،
 انحصارات 
جایگزین رقابت می  شوند 
و  
رقابتِ آزاد 
حالتی صوری می یابد
 
 اما این صوری بودن به مفهوم (معنی) از بین رفتن کامل رقابت نیست.
 
 بلکه میان انحصار و رقابت تناسبی ایجاد می شود
 زیرا
 اگرچه در اکثر شاخه های (رشته های) تولید،  
تعداد تولیدکنندگانِ منفرد و غیر متشکّل در کارتل ها، تراست ها و ... بیشتر از تولیدکنندگان متشکل در انحصارات است،
 اما قسمت اساسی تولید در بخش های انحصاری متمرکز است.
 
 بنابراین رقابت آشکار و شناخته شده ی پیشینِ میان تولیدکنندگانِ منفرد، 
جای خود را به اَشکال دیگر رقابت می دهد: 
رقابت میان انحصارها و مستقل ها، 
رقابت میان انحصارهای مختلف
 و
 رقابت در درون اعضای خود هر انحصار.
 
چنین تغییراتی نمی توانند در روبنای جامعه بازتاب نیابند.
 
 اگر
 لیبرالیسم بورژوایی 
سرشت سیاسی سرمایه  داری در دوران رقابت آزاد بود، 
سرشت سیاسی سرمایه داری در مرحله ی امپریالیسم، 
چیزی به جز انحصارطلبی و اعمال قهر و سلطه در تمام شئون زندگی اجتماعی نیست. 
 
اگرچه امپریالیسم در مواقع (صورت) لزوم
 کوچک ترین تردیدی در به کارگیری خشونت (قهر) عریان ندارد 
اما لزوما سلطه اش را از طریق کاربرد زور تامین نمی کند: 
معمولا و در دهه های اخیر، 
استفاده از اهرم های اقتصادی و ایجاد رضایت خودانگیخته و بازتولید هژمونی اش از طریق نهادهای جامعه مدنی همچون کلیسا، مدارس، سمن ها (؟) و ... 
و
 از مسیر نهادهای اقتصادی بین المللی و  رسانه های انحصاری اش 
انجام می شود.
 
ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر