۱۳۹۹ خرداد ۲۰, سه‌شنبه

از شاملوئیسم تا شاملوچیسم (فرهاد شهباز) (۲)


  تحلیلی
از
یدالله سلطان پور

  فرهاد شهباز

آقای نوید
 
هر پدیده ای ارزش خاص خودش را دارد!
شما
 در
 این وانفسا 
- اگر یک منتقد پیدا کردی که خودش نظری ندارد ـ
محکم
 او 
را 
بچسب.
چون 
شک نکن
 بزودی 
آن (؟)
را 
از
 دست 
خواهی داد!
 
تحفه نطنز فرهاد شهباز
عمرش
به
کوتاهی آهی 
حتی
 نیست.
 
سؤال
فقط
این است
که
چرا و به چه دلیل؟
 
فرهاد شهباز
به
این سؤال ما
درجا
جواب می دهد:
 
۱
چرا؟ 
چون فردا که همان شخص صاحب نظر شود 
  ارزش انتقاد هایش
 بشدت افت می کند!
 
عجب جوابی!
 
از همین جواب بند تنبانی فرهاد شهباز
سطحی اندیشی شاملوئیستی و شاملوچیستی او
عربده می کشد.
 
فرهاد شهباز
حرف دهن خود
را
حتی
نمی فهمد.
 
شما
 در
 این وانفسا 
- اگر یک منتقد پیدا کردی که خودش نظری ندارد ـ
محکم
 او 
را 
بچسب.
چون 
شک نکن
 بزودی 
آن (؟)
را 
از
 دست 
خواهی داد!
 
بحث
در
این جمله
 بر سر زوال فوری منتقد بی نظر 
است
و
نه
بر سر زوال نظر.
  
نظر فرهاد شهباز در زوال عنقریب منتقد بی نظر
فی نفسه 
درست است.

فرهاد شهباز
به
تجربه شخصی
به
نتیجه رسیده است
که
منتقد بی نظر
نمی تواند وجود داشته باشد.
 
او
تصادفا
منتقد بی نظری
پیدا کرده و شیفته اش گشته،
بعد
متوجه شده 
که 
تحفه نطنز 
چندان هم بی نظر و بی سنگر
نیست.
 
برای اینکه 
کسی نمی تواند در جامعه باشد
و
فاقد نظر و سنگر
باشد.
 
برای اینکه 
ادعای وجود روشنفکر شناور بر فراز جامعه و طبقات اجتماعی
خرافه خرکی خر رنگ کنی
بیش نیست.
 
۲
شما
 در
 این وانفسا 
- اگر یک منتقد پیدا کردی که خودش نظری ندارد ـ
محکم
 او 
را 
بچسب.
چون 
شک نکن
 بزودی 
آن (؟)
را 
از
 دست 
خواهی داد!
 
دلیل دیگر عمر کوتاه تر از آه منتقد بی نظر
خود شیفتگی افراطی فرهاد شهباز
است.
 
چون تنها منتقد بی نظر در کاینات 
فقط 
می تواند
شخص شخیص او
باشد.
 
مشخصه مهم طرفداران شاملوئیسم و شاملوچیسم
سلف سانتریسم 
(خود مرکزیت)
و
سلف سانترالیزاسیون
(مرکریت بخشیدن به خود)
است.
 
اگر 
احیانا 
منتقد بی نظری در کل کاینات 
وجود داشته باشد،
فقط می تواند شخص شخیص فرهاد شهباز باشد  وبس.
 
وجود منتقد بی نظر دیگری
کفر محض
است.
 
وجود منتقد بی نظر دیگری
به
معنی لغو قانون لایزال هستی
است.
 
در
جهانتصویر شاملوئیستی و شاملوچیستی
خدا
و
یا
 انسان انتزاعی 
 در 
هیئت نخبه های بی همتای هستی
 از 
قبیل هیتلر و موسولینی و پینوچه و شاملو و شهباز
تجسم مادی یافته است.
 
به
همین دلیل
شاملو
خود
را
شرف کیهان
بامداد اول و آخر
هابیل
کسی که تمامی الفاظ جهان را در اختیار دارد
و
خیلی از مطلقات دیگر
قلمداد می کند.
 
 شاملو
حتی 
ساعدی
رفیق جانجانی دیوانه اش
را
به
بهانه عدم تسلط به زبان فارسی
مزمت و تخریب می کند
تا
خود
یگانه بی همتا
بماند.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر