۱۳۹۹ تیر ۶, جمعه

درنگی در سخنی از فروغ فرخزاد (۱)



فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)

درنگ
از
ربابه نون
 
الف
پدرم ﻣﯽ ﮔﻔﺖ:
ﺯﻥ 
ﺑﺎﯾﺪ
  گیسوان ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺖ
، 
ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻧﻪ ﻣﻮﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺖ!

۱
«زنی با گیسوان ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺖ»
ایدئال پدرت بوده است.

۲
از دو حالت قصه خالی نیست:

الف
این ایدئآل پدرت
قبل از ازدواج با مادرت بوده است.

ب
این ایدئآل پدرت
پس از ازدواج با مادرت بوده است.
 
 
۳
در مورد اول
پدرت 
رئال را بر ایدئال ترجیح داده است
و
با
«زنی با
گیسوان کوتاه ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ریز»
ازدواج کرده است.

چرا و به چه دلیل؟

۴
این ارجحیت قایل شدن به رئال در مقابل ایدئال
می تواند دلایل متنوع داشته باشد.

۵
یکی از این دلایل متنوع
بند تنبانی بودن ایدئال پدرت 
بوده است.

۶
  گیسوان ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺖ
مشخصات استه تیکی اند.
 
۷
مادرت 
بیشک
دارای مشخصات فکری، فرهنگی، هنری، شخصی، شخصیتی و اتیکی متعالی 
بوده است.
 
۸
به
همین دلیل
پدرت
مشخصات غنی محتوایی، ماهوی و ذاتی مادرت
را
بر مشخصات بند تنبانی فرمال و نمودین و ظاهری 
ترجیح داده است.
 
۹
علاوه بر این
دستیابی به ایدئال
محال 
است.
 
۱۰
برای اینکه ایدئال محض وجود ندارد.
 
۱۱
ایدئال 
همیشه
در
دیالک تیک ایدئال و رئال
وجود دارد
و
نقش تعیین کننده از آن رئال است.

رئال
در واقع
ایدئال رئالیزه گشته
 است.

۱۲
ضمنا
ایدئال
دیالک تیکی از ایدئال در حرف و ایدئال در دل
(دیالک تیک آگاهی و خودپویی)
است.

۱۳
  گیسوان ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺭﺷﺖ
ایدئال پدرت در حرف بوده است.

وقوف پدرت به ایدئال خویش
در همین حد بوده است و بس.

۱۴
پدرت
مثل هر کس دیگر
دارای ایدئال های دیگری بوده است که خود به چند و چون شان وقوف نداشته است
و
مادرت
احتمالا
دارای مشخصت ایدئال نامکشوف پدرت بوده است
و
دل از دستش ربوده است

۱۵
نکته باریکتر از موی دیگر
گرفتار آمدن آدمیان در میدان کهربایی عشق
است
که
بی اختیار و بی اراده
دل از دستش می رود
و
عقل اندیشنده و ایدئالگرا
مجال عرض اندام
حتی
نمی یابد.

۱۶
افسار عشق
به
دست قوای قدر قدرت غریزی، طبیعی، ژنه تیکی، اتیکی، استه تیکی، ملی، طبقاتی، جنسیتی و غیره
است.

۱۷
عقل
اگر رو داری کند،
غریزه
پوزه بند بر پوزارش می بندد و به گوشه ای می اندازد
و
خود
بدون حمایت عقل اندیشنده
یک تنه 
یکه تاز میدان می شود.

۱۸
عقل
چه بسا
بسان اوپوتونیستی
به
پاچه خواری غریزه قلدر 
تن در می دهد 
و 
حتی الامکان
به
 ساز غریزه
حتی
می رقصد
تا
مانع جنون حریف شود.

۱۹
غریزه
هم
می داند
که
بدون حمایت عقل دوراندیش
فاجعه می آفریند.

۲۰
ماجرای مجنون
نتیجه تخریب بی برگشت دیالک تیک غریزه و عقل بوده است.

۲۱
مجنون
در
غیاب عقل
به 
درجه جانوران 
سقوط کرده بوده است.

۲۲
معمولا
غریزه و عقل
پس از کلنجاری کمرشکن
به
سازش (کومپرومیس) می رسند:
هر کدام از آندو
به
نوبه خود
کوتاه می آید.
یعنی
از
خواست های معینی 
صرفنظر می کند
تا
بر سر موارد معینی به وحدت برسند.
 
۲۳
آشوب آرامش زدای دوره عاشقی
نتیجه همین کش و قوس و کلنجار و چالش عرقریز غریزه و عقل
است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر