۱۳۹۹ خرداد ۳۰, جمعه

درنگی در اندرزهای احسان طبری (۲۴)

 
احسان طبری
در بارۀ شیوۀ درستِ رفتارِ مبارزان با یکدیگر
[بحثی در بابِ اِتیکِ مارکسیستی]

منبع:
سایت نوید نو
 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
۱
ولی اگر با بصارت بنگریم،
 تشخیص سَره از ناسَره 
دشوار نیست.
 
مفاهیم طبری
مفاهیم فئودالی - قرون وسطایی اند.
 
دیالک تیک سره و ناسره
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک حقیقت و باطل می تواند باشد.
 
دیالک تیک (و اغلب دوئالیسم) سره و ناسره
در
مورد سکه 
احتمالا
به
کار رفته اند.
سکه قلب و سکه خالص
 
طبری به عظمت و اهمیت مفاهیم فلسفی
واقف نبوده است.
 
به
همین دلیل آثار فکری طبری
(برخلاف آثار هنری اش)
به
درد نمی خورند.
 
آثار هنری طبری
را
به
ویژه 
قصه های کوتاه او 
را
باید تحلیل کرد.
 
۲
روشن است 
که 
روش‌های ذهنی ـ انفرادی 
به 
هرصورتِ تمام‌عیار یا نیمه‌عیار، آشکار یا مستوری هم که درآیند، 
به‌
هرجهت 
سمِّ خود 
را 
در
 اَنساجِ (نسج های، بافت های) زندگی اجتماعی 
رخنه می دهند.
 
طبری در این جمله
روش های ذهنی و فردی 
را
به
روش های تمامعیار و نیمه عیار و آشکار و مستور
طبقه بندی می کند.
 
همانطور که ذکرش گذشت،
طبری
متد 
را
می بیند
و
نه
تئوری
را
که
تعیین کننده چند و چون متد است.
 
به
همین دلیل
راه حل طبری برای تغییر روش و رویه و رفتار منفی از نظر او
اندرز
است 
و
بس.
 
در غیاب تئوری
استدلال علمی و عقلی و تجربی و تحلیلی 
جای خود
را
به
اندرز انتزاعی و بند تنبانی
می دهد.
 
۳
چنان‌که گفتیم، 
محرّک و انگیزۀ اساسی این رفتارها، 
حقیقتِ اصولی و مصلحتِ جمع نیست،
 
حقیقت اصولی و غیر اصولی
اصلا
وجود ندارد.
 
حقیقت عینی و تاریخی
وجود دارد
که
میراث ولادیمیر لنین است.
 
طبری
برای رفتار
نه
منشاء طبقاتی و تئوریکی - معرفتی،
بلکه
محرک و انگیزه اساسی به شکل حقیقت اصولی و مصلحت جمع
اختراع می کند.
 
در مفهوم مصلحت جمع طبری
احتمالا
پراگماتیسم
خرناسه می کشد.
 
مصلحت جمع کذایی
به
مثابه مخرب خانه خرد اندیشنده و تار و مار کننده حقیقت عینی
است.
 
حزب توده
پس از پیروزی عنگلاب اسلامی
همین مصلحت طلبی
را
جایگزین حقیقت پرستی،
ریاکاری
را
جایگزین صداقت علمی و انقلابی کرد
که
به
شکست تشکیلاتی و ورشکست تئوریکی حزب توده
منجر شد.
 
۴
چنان‌که گفتیم، 
محرّک و انگیزۀ اساسی این رفتارها، 
حقیقتِ اصولی و مصلحتِ جمع نیست،
بلکه مقاصد و اغراض و نقشه‌ها و تمایلاتِ فردی و گروهی 
است. 
 
طبری
ضمنا
محرک و انگیزه رفتار افراد
را
چیزی سوبژکتیو
(مقاصد و اغراض و نقشه‌ها و تمایلاتِ فردی و گروهی )
قلمداد می کند
و
فرد
را
عملا
از
طبقه
ایزوله می کند.
 
یعنی
مقاصد و اغراض و نقشه‌ها و تمایلاتِ فردی و گروهی ،
طبقتیت و طبقاتیت خود
را
از 
دست
می دهند.
 
در حالیکه
رفتار افراد
هم
آیینه تعلقات طبقاتی آنها 
ست،
هم
حاکی از بضاعت تئوریکی و معرفتی آنها
و
هم
معیار ایمان ایده ئولوژیکی آنها.

 ۵
این مقاصد و اغراض و تمایلات
 می توانند پیگیر یا ناپیگیر، دامنه‌دار یا کوتاه‌مدت، موذیانه یا ساده‌لوحانه 
باشند،
 از 
جانب شخصی نادرست یا حتی انسانی بطورِ کلی شریف، فردی مغرض یا انسانی به‌طورِ کلی صدیق 
سر بزنند، 
ولی به‌هرجهت تأثیرِ عینی آن‌ها چنین است.
 
طبری
به
عوض تحلیل مسائل
به
تخریب تحلیل مسائل 
دامن می زند.
 
از این لاطائلات طبری
بوی اگنوستیسم
به
مشام می رسد:
مقاصد و اغراض و تمایلات افراد 
به
عنوان چیزهای تصادفی، الکی، خرکی، بدون قانونمندی و به همین دلیل غیرقابل شناخت و غیر قابل تغییر
قلمداد می شوند.
 
بی دلیل نیست
که
در
طویله های استالینیستی
کادر 
تربیت نمی شود.
 
شعور انقلابی در روح اعضای این طویله ها
نفوذ نمی کند.
 
رابطه اعضای با همدیگر
به
صورت رابطه واره گله با شبان
در می آید.
 
دبیر کل حزب
هارت و پورت می کند
و
اعضای حزب بع بع می کنند.
 
کسی نمی اندیشد و نمی تواند هم بیندیشد.
 
۶
این‌که می‌گوئیم 
حتی
 از
 انسان‌های شریف و صدیق 
سرمی‌زند، 
از آن‌جاست 
که 
به
 شهادتِ تجربه، 
بسیاری از مبارزانی که اندیشه‌های بی‌غرض و روحیِ منزّه دارند، 
برحسبِ عادت، بدون توجه، این‌جا و آن‌جا الگوی ذهنی ـ انفرادی 
را 
در پروسۀ رفتار خود 
به کار می برند 
و
 اتفاقاً 
همین افراد هستند 
که
 اگر با توضیحِ دقیقِ این پروسۀ بغرنج و نامشهود 
روبرو شوند، 
ای چه‌بسا 
که 
بتوانند بر روتین، عاداتِ منجمدِ سالانه، واکنش های خودبه خودیِ ناسنجیده در کردار و رفتار، 
غلبه کنند.
 
طبری در این جمله آخر این فراز از نوشته اش،
انسان ها
را
نه
به
لحاظ طبقاتی،
بلکه
بسان آخوندها
به
لحاظ خصوصیات ادا ـ اطواری به اصطلاح اخلاقی
به
 انسان‌های شریف و صدیق و بی شرف و دو رو
طبقه بندی می کند
و
به
مدد این معیار فئودالی ـ روحانی
انتظارات رفتاری در خور از آنها در دل می پرورد.
 
۷
بسیاری از مبارزانی که اندیشه‌های بی‌غرض و روحیِ منزّه دارند، 
 
اکنون
افکار افراد
هم
سلب طبقتیت و طبقاتیت می شوند.
 
افکار
به
افکار بی غرض و باغرض
طبقه بندی می شوند.
 
آدم یاد حریفی به نام فرهاد شهباز
می افتد
که
از
منتقد بی نظر
دم می زند.
 
طبری
خیال می کند
که
افراد منزه و مطهر و ایدئال مورد نظر او
  بی غرض و بی نظر و بی هدف
و
افراد فرومایه و نامطلوب و ناپاک از دید او
مغرض و هدفمند و مقصدمند هستند.
 
۸
همین افراد هستند 
که
 اگر با توضیحِ دقیقِ این پروسۀ بغرنج و نامشهود 
روبرو شوند، 
ای چه‌بسا 
که 
بتوانند بر روتین، عاداتِ منجمدِ سالانه، واکنش های خودبه خودیِ ناسنجیده در کردار و رفتار، 
غلبه کنند.
 
راه حل طبری برای تطهیر اعضای حزب از رفتار ناپسند
توضیح دقیق پروسه بغرنج و نامشهود
است.
 
یعنی
دادن اندرز
است.
 
یعنی
توجیه خط مشی خرکی حزب
است
و
نه
تحلیل تئوریکی آن.
 
پایان
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر